کتاب «اگر او را میشناختی» نوشتهی امیلی الگار یک رمان روانشناختی با ساختار معمایی است که بیشتر داستان آن در یک بیمارستان محلی در انگلستان میگذرد. شخصیت اصلی داستان، زن جوانی به نام کیسی است که بعد از یک حادثه رانندگی مشکوک به کما رفته و به بخش مراقبتهای ویژه منتقل میشود. روایت با این پیشفرض آغاز میشود که او قربانی یک تصادف تصادفی بوده، اما شواهد و رویدادهای بعدی این تصور را به چالش میکشند و مسیر روایت را پیچیدهتر میکنند. روایت داستان از سه دیدگاه مختلف دنبال میشود: فرانک، بیماری فلج که از لحاظ ذهنی هشیار است و قادر به حرکت یا صحبت نیست؛ آلیس، پرستاری که از هر دو بیمار مراقبت میکند؛ و خود کیسی، که بخشهایی از گذشتهاش بهمرور در روایت سومشخص باز میشود. فرانک، اگرچه توانایی جسمی ندارد، شاهد برخی از گفتگوها و اتفاقات اطرافش است و اطلاعاتی در ذهن دارد که میتواند برای حل معمای اصلی مفید باشد، اما محدودیتهای جسمیاش مانع بیان آنها میشود. در جریان پیگیریهای آلیس، گذشتهی کیسی بهآرامی روشن میشود و مشخص میگردد که چهرهی عمومیاش با آنچه واقعا بوده، تفاوت دارد. آلیس که خود نیز با مشکلات شخصی روبهروست، بهتدریج درگیر کنجکاوی و مسئولیت نسبت به این پرونده میشود. روند کند اما پیوستهی کشف اطلاعات، همراه با تغییر زاویه دید راویها، موجب شکلگیری فضایی تعلیقآمیز و تدریجی در فهم واقعیت میشود. موضوعاتی مانند هویت فردی، اعتماد، آسیبهای عاطفی و تأثیر گذشته بر انتخابهای حال در متن داستان گنجانده شدهاند.