در سال ۲۰۲۵، آکادمی سوئد جایزه نوبل ادبیات را به نویسنده مجارستانی لاسلو کراسناهورکای اهدا کرد؛ نویسندهای که در میان ویرانی، یأس و آشوب، از نیروی نجاتبخش هنر سخن میگوید. هیئت داوران در بیانیه خود نوشتند که این جایزه به او تعلق میگیرد «بهخاطر آثار قدرتمند و خیالانگیزش که در میانه ترس آخرالزمانی، بار دیگر بر نیروی جاودان هنر تأکید میکند».
در سال ۲۰۱۵ نیز کراسناهورکای برندهی جایزه بینالمللی منبوکر شد. در آن دوره، این جایزه نه برای یک کتاب خاص، بلکه برای مجموعهٔ آثار اهدا میشد. در بیانیهٔ داوران آمده بود:
«کراسناهورکای نویسندهای است که از دل تاریکی، نوری میتاباند که هم ویرانی را میبینید و هم زیباییِ مقاومت را.»
از گیولا تا جهان
کراسناهورکای در سال ۱۹۵۴ در شهر کوچک گیولا در مجارستان به دنیا آمد. او نخستین بار در سال ۱۹۸۵ با رمان تانگوی شیطان درخشید؛ اثری که تصویری تاریک، پرکشش و عمیق از فروپاشی یک جامعه روستایی ارائه میدهد. این کتاب، که بعدها الهامبخش فیلمی هفتساعته به کارگردانی «بلا تار» شد، بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین رمانهای اروپای شرقی پس از جنگ شناخته میشود.
سبک روایی او اغلب با جملاتی طولانی، خفقانآور و بدون وقفه همراه است؛ زبانی سیال و آشفته که همانند ذهن انسان از وسوسه تا ویرانی نوسان میکند. منتقدان، او را وارث روح کافکا، گوگول و ملویل میدانند.
پس از خروج از مجارستان کمونیستی در ۱۹۸۷، کراسناهورکای سالها میان برلین، توکیو، نیویورک و بوداپست زیست و از فرهنگهای گوناگون الهام گرفت. او از مغولستان و چین برای خلق آثاری چون «زندانی اورگا» و «ویرانی و اندوه زیر آسمانها» الهام گرفت و در نیویورک، تحت حمایت آلن گینزبرگ، رمان «جنگ و جنگ» را به پایان رساند.
برخی آثار ترجمه شده به فارسی کراسناهورکای
تانگوی شیطان
اولین و شاید مشهورترین رمان اوست؛ داستانی درباره دهکدهای رو به زوال که مردمش در انتظار مردی هستند تا نجاتشان دهد — اما نجات، بیشتر شبیه سقوطی دیگر است.
با جملاتی بیپایان و فضایی وهمانگیز، کراسناهورکای تصویری از فروپاشی اخلاقی و اجتماعی انسان معاصر ترسیم میکند. اقتباس سینمایی «بلا تار» از این اثر، یکی از شاهکارهای سینمای هنری قرن بیستم محسوب میشود.
زمان به کندی می گذشت، خوشبختانه ساعت شماطه دار مدت ها پیش از کار افتاده بود و تیک تاکی در کار نبود تا گذر زمان را به یادشان بیاورد، با این وجود زن حین هم زدن خوراک پاپریکا نگاهش را از عقربه های بی حرکت آن نمی گرفت. هر دو مرد بی حوصله پشت میز نشستند، بخار از بشقاب های پیش رویشان بلند می شد و با وجود غرولند زن که اصرار می کرد زودتر غذایشان را بخورند، حتی به قاشق هایشان دست نمی زدند. «چتونه؟ چرا غذا نمی خورین؟ می خواین شب وسط راه تو بارون و گل و شل بخورینش!؟»
مالیخولیای مقاومت
در این رمان فلسفی و پرتعلیق، شهری کوچک ناگهان با ورود یک سیرک اسرارآمیز دچار آشوب میشود. درون این فضای کابوسوار، نویسنده از فساد، پوچی و میل انسان به تسلیم در برابر قدرت سخن میگوید. کتاب تمثیلی است از فروپاشی تمدن در برابر تودهگرایی و بیخردی، و بهنوعی پیشبینی ظهور سیاستهای پوپولیستی در دهههای بعد است.
آخرین گرگ
اثری کوتاه، اما بینهایت فشرده و شاعرانه است. راوی، فیلسوفی آلمانی است که در سفری بیهدف به اسپانیا، داستان آخرین گرگ منطقه را میشنود — داستانی که بهتدریج به تأملی در باب انقراض، انزوا و مسئولیت انسان در برابر جهان بدل میشود. کل اثر در یک جمله بلند و بدون نقطه نوشته شده؛ نمونهای درخشان از زبان سیال و فکری کراسناهورکای.
تعقیب هومر
در این رمان کوتاه و پرشتاب، راوی بینامی از دست دشمنانی نامعلوم میگریزد. کتاب استعارهای است از اضطراب مدرن و گریز انسان از جهانی که خود ساخته است — سفری میان جنون، حافظه و جستوجوی آزادی.

کراسناهورکای با هر کتاب، جهانی فروپاشیده را بازآفرینی میکند و از دل آن، پرسشی بنیادین برمیکشد:
آیا در میان زوال و تاریکی، هنوز میتوان به معنا، عشق یا هنر باور داشت؟
همانگونه که سوزان سانتاگ گفته بود: «او استاد معاصرِ آخرالزمان است».
اکنون که جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۵ به او رسیده، جهان بار دیگر به یاد میآورد که حتی در دل ویرانی، واژه میتواند نجاتبخش باشد.