کتاب «دوست باهوش من» اثر «النا فرانته»، داستان خود را در «ناپل» ایتالیا در دههی 1950 روایت می کند و به نقاط تحول بزرگ در تاریخ این کشور و موضوعات جنجالبرانگیز مربوط به سیاست و جامعهی ایتالیا می پردازد. محلهی دو پروتاگونیست داستان، «لیلا» و «لِنو»، پس از تجربهی جنگ جهانی دوم، پر از آدم هایی است که با فقر و مشکلات اجتماعی دست به گریبان هستند. محل زندگی «لیلا» و «لنو» در دوران جوانی، توسط رباخوارها و «کاموریست ها» اداره می شود: اعضای یک باند تبهکار سازمانیافته به نام «کامورا» که قدمت حضورشان در «ناپل» به قرن هفدهم بازمی گردد.

رمان «دوست باهوش من» سرشار از قتل های خشونتآمیزی است که به خاطر عشق و پول رقم می خورد. همزمان با این که مافیای «سیسیل» و گروه های مشابه همچون «کامورا» نفوذ خود را در سراسر دنیا در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم گسترش دادند، «فرانته» این نکته را مورد توجه قرار می دهد که بهبود وضعیت و جایگاه اجتماعی در این دوران به نوعی به یک «معاملهی فاوستی» تبدیل شد: پیشرفت، ثروت، و رفاه فقط در اختیار افرادی قرار می گرفت که حاضر به پرداخت تاوان آن بودند یا وفاداری همیشگی خود به این گروه های تبهکار را به اثبات می رساندند.
«لیلا» و «لنو» به شکلی تدریجی به درکی بهتر از شرایط سیاسی و اجتماعی پیرامون خود دست می یابند و با این تأثیرگذاری های تاریک و آسیبزا در جامعهی خود آشنا می شوند. آن ها همچنین نقش «فاشیسم» و «نازیسم» در تاریخ معاصر کشور خود را مورد توجه قرار می دهند و به انتقاد از ساختارهای اجتماعی، مذهبی، و آکادمیک می پردازند و ناتوانی این ساختارها در مقابله با بیرحمیِ «فاشیسم» را بهتر درک می کنند.
اگرچه اطلاعات بسیار اندکی از زندگینامهی نویسندهی رمان «دوست باهوش من» (با نام مستعار «النا فرانته») در دسترس است، بسیاری از مخاطبین او، این نکته را مطرح کردهاند که مجموعه «رمان های ناپلی» رگه های خودزندگینامهای فراوانی را در خود جای داده است. یکی از دلایل برای مطرح شدن این نکته، تصمیم «فرانته» برای برگزیدن نام پروتاگونیست و راوی داستاناش، «النا»، به عنوان نام مستعار خود است.
برای من، بیش از شصت سال، او همیشه «لیلا» بوده است. اگر یک بار و ناگهانی او را «لینا» یا «رافائلا» صدا می کردم، فکر می کردم دوستیمان تمام شده است. حداقل سه دهه از زمانی که به من گفت می خواهد بدون هیچ ردی گم و گور شود، می گذرد و من تنها کسی هستم که می دانم منظورش چیست. او هرگز به پرواز، تغییر هویت یا رویای زندگی در هر جای دیگری فکر هم نمی کرد و با این تصور که «رینو» با جسدش چه می کند و مجبور می شود تمام جزئیات تدفین را انجام دهد، از خودکشی هم منصرف می شد. هدف «لیلا» چیز متفاوتی بود: او می خواست ناپدید شود. می خواست هر سلول بدنش گم و گور شود و هیچ چیزی از او پیدا نشود.—از کتاب «دوست باهوش من» اثر «النا فرانته»
دوستی
رمان «دوست باهوش من» موضوعات زیادی را مورد توجه قرار می دهد—جامعه، فقر، خشونت، مردسالاری، و تحصیلات—اما در بطن روایت، دوستی عمیق و چندوجهی میان «النا گرکو» (یا «لِنو») و «رافائلا چِرولو» (یا «لیلا») قرار دارد. همزمان با این که این دو دختر در کنار هم بزرگ می شوند، به شکلی انکارناپذیر بر زندگی یکدیگر تأثیر می گذارند؛ و همزمان با این که از کودکی به نوجوانی قدم می گذارند، تصمیم هایی گهگاه عجیب اما همیشه سرنوشتساز می گیرند تا توجه یکدیگر را به خود جلب کنند و رابطهی پر فراز و نشیب خود را به پیش ببرند.
از طریق به تصویر کشیدن لحظات خوب و بد در دوستی میان دو دختر در طول سال ها و نشان دادن تأثیرگذاری های آن ها بر نظرات، افکار، و تصمیم هایشان، «فرانته» استدلال می کند که دوستی—بهخصوص پیوند میان دو دختر—قادر است بر مسیر زندگی و انتخاب های فرد کنترل داشته باشد—حتی اگر خود دوستان به ندرت در مورد این موضوع گفتوگو کنند.
«لیلا» و «لنو» حتی در کودکی نیز تا حدی از پیوند عمیق و نامعمول خود با یکدیگر آگاه هستند. «فرانته» در طول چندین سال از زندگی آن ها نشان می دهد که این نزدیکی—حقیقتی در زندگی دو دختر که احساس امنیت و ثبات را برایشان به ارمغان می آورد—چگونه جنبه های مثبت و منفی پیدا می کند و تغییر می یابد.
«فرانته» از طرق به تصویر کشیدن درهمتنیدگی زندگی دو پروتاگونیست خود، این نکته را مورد توجه قرار می دهد که دوستی (بهویژه پیوند میان دو زن) با تمام فشارها، مشکلات، و فرصت های آن، می تواند نیرویی آنقدر قدرتمند باشد که شکل و مسیر زندگی فرد را تعیین کند.
روزها گذشت، ایمیلام را چک کردم، صندوق پست را هم نگاه کردم، اما هیچ خبری نبود. معمولا برایش نامه می نوشتم و او تقریبا هیچ وقت پاسخ نمی داد؛ عادتش بود. تلفن را ترجیح می داد یا وقتی به «ناپل» می رفتم تا صبح با هم حرف می زدیم. دراور را باز کردم، داخل جعبه های فلزی را که توی آن ها همه جور وسایل نگه می داشتم، به دقت گشتم. چیز زیادی توی آن ها نبود. خیلی چیزها را دور ریخته بودم، به ویژه هر چیز مرتبط با «لیلا» و خودش هم می دانست. متوجه شدم که هیچ چیزی از او ندارم، حتی یک عکس، یادداشت با یادگاری کوچک. شگفتزده شدم. امکان دارد که در تمام آن سال ها هیچ چیز از خودش پیش من نگذاشته باشد، یا بدتر، من نمی خواستم که چیزی از او در خانه داشته باشم؟ دومی درست است.—از کتاب «دوست باهوش من» اثر «النا فرانته»

خشونت
دنیای رمان «دوست باهوش من»—در مناطق فقیرنشین اطراف «ناپل» در دهه های 1950 و 1960—آکنده از خشونت است. همزمان با این که مردان در این محله به نام محافظت از آبروی همسران و خواهران خود و تسویه حساب های مالی و شخصی دست به خشونت می زنند، «فرانته» نشان می دهد که چگونه این اتمسفرِ ادامهدار و فراگیر از خشونت مردانه، به جامعهی زنان نیز نفوذ می کند. درنهایت، «فرانته» این موضوع را مورد نظر قرار می دهد که حتی در جامعه و فرهنگی که خشونت فیزیکی به شکل عمده توسط مردان به انجام می رسد، زنان نیز بالاخره میزانی از همین خشونت را از خود بروز می دهند، و همین بیرحمیِ فیزیکی و عاطفی را (که هر روز شاهد آن هستند) در روابط میان خودشان هم تکرار می کنند.
خشونتِ حاکم بر هر گوشه و کنار دنیای رمان «دوست باهوش من»، وضعیتی عادی در این دنیا به شمار می آید و جنبه های مختلف زندگی مردم را تعیین می کند: نوع حرف زدن اهالی با یکدیگر، چگونگی واکنش آن ها به هم در سختی ها و مشکلات، نوع تربیت فرزندان، چگونگی ادارهی کسب و کار، و نوع برنامهریزی آن ها برای آینده (یا ناتوانیشان در انجام این کار).
«فرانته» از طریق مقایسهی خشونت مردان (اغلب به خاطر آبرو یا انتقام) و خشونت زنان (هم فیزیکی و هم عاطفی) نشان می دهد که خشونت، واکنشی است که افراد آن را می آموزند و مانند یک بیماری واگیردار، در سراسر یک جامعه تکرار و منتشر می شود. خشونتی که بخش بزرگی از تنش رمان را به وجود می آورد، در مردسالاری آسیبزا و تبعیض جنسیتی ریشه دارد؛ با این حال زنان نیز به مرور همین گرایش های خشونتآمیز را که هر روز از سوی مردان در اطراف خود می بینند، به کار می گیرند و از آن به عنوان ابزاری ناخوشایند اما مؤثر برای دیده شدن، شنیده شدن صدایشان، و جلب احترام سایرین استفاده می کنند.