نویسندهی آمریکایی شناختهشده، «پرل اس. باک»، داستان های کوتاه و رمان های متعدد و ارزشمندی همچون «خاک خوب» و «نسل اژدها» را در مسیر حرفهای خود خلق کرد که بسیاری از آن ها، به تجارب او در دوران اقامتش در چین می پردازند. «باک» همچنین از فعالان حقوق زنان و حقوق مدنی بود و بخش زیادی از وقت و انرژی خود را صرف حمایت از رفاه و بهبود شرایط کودکان آسیایی کرد. او نخستین زن آمریکایی بود که جایزهی «نوبل ادبیات» را به دست آورد. با این مطلب همراه شوید تا اطلاعات بیشتری از زندگی «پرل باک» به دست آوریم.

مراقبت از زندگی خصوصی
«پرل باک» تا پیش از کسب جایزه «نوبل ادبیات» در سال 1938، اطلاعات بسیار اندکی را از زندگی شخصی خود با دیگران سهیم می شد تا از دخترش «کارول» که به معلولیت ذهنی دچار بود، محافظت کند. حتی خودزندگینامهی او با نام «جهان های من» که در 62 سالگیِ این نویسنده به انتشار رسید، اطلاعات نسبتا اندکی را آشکار کرد. «پرل باک» در این کتابِ حدودا چهارصد صفحهای، چیزی از همسران و والدین خود نمی گوید اما شرحی پرجزئیات را از زندگیاش به عنوان مادرِ یک فرزندِ دچار معلولیت ارائه می کند. صداقت و شجاعت «باک» در این اثر باعث شد موضوع صبر و مدارای بیشتر هنگام مراقبت از کودکان دارای معلولیت، در مرکز توجهات قرار بگیرد.
علاقهای عمیق به فرهنگ چین
«پرل باک» از دوران کودکی، به داستان های چینی کلاسیک علاقهمند بود. او اندکی پس از انتشار کتاب «خاک خوب» در سال 1931، پروژهای پنج ساله را برای خلق نخستین ترجمهی انگلیسی از یک متن چینی کهن کامل کرد. «شویی هو چوان» که با عنوان «تمام مردها برادرند» به انگلیسی ترجمه شد، یک رمان تاریخی چینی مشهور و حدودا هزار صفحهای است که به داستان گروهی افسانهای از راهزنان قرن دوازدهمی می پردازد.
در سمت چپش، درهای قرار داشت که شهر کوچکی در آن پنهان بود و تنها مناره های کلیسا و بام های شیبدار منازل از میان شاخ و برگ درختان به چشم می آمد. زیر پایش مزرعهای بود با گاوهایی که در چمنزار می چرخیدند، موج گندمزار، یک انبار غلهی قرمزرنگ و یک خانهی روستایی قدیمی و سنگی. و در زمینهی قهوهای و سرخ خاک، دهقانی زمین را برای کاشت شخم می زد. «ویلیام» به غنای اطرافش نگریست و از خود پرسید شاید این مناظر برای یک پردهی نقاشی، بیش از اندازه غنی، زیبا و پرشکوه است. آیا در این پرباری و سرشاری، نوعی یکنواختیِ کسالتآور نیز وجود نداشت؟ آری، آن چشمانداز به یک موضوعِ چشمگیر محتاج بود.—از کتاب «تصویر یک ازدواج» اثر «پرل باک»
فعالیت در دنیای روزنامهنگاری
«باک» در سال های فعالیت خود به عنوان نویسنده، ژورنالیستی پرکار و پرشور نیز به حساب می آمد. او که به شکل پیوسته برای گاهنامه ها و مجله هایی همچون «هارپِرز»، «کازموپولیتن»، و «نیویورک تایمز» مطلب می نوشت، به موضوعات پرطرفدارِ وقت می پرداخت و یکی از صداهای پیشگام در حمایت از حقوق زنان و همچنین روابط میان دنیای شرق و غرب به شمار می آمد.
استفاده از نام مستعار
«دیوید بارنز»، نام مستعاری بود که «پرل باک» هنگام تحویل پایاننامهی خود به دانشگاه «کورنِل» از آن استفاده کرد. این نویسنده هیچ وقت دربارهی علت انجام این کار چیزی ننوشت، اما احتمالا این کار را برای نشان دادن نوعی اعتراض به تبعیض های جنسیتی عصر خود انجام داد. سال ها بعد، کاراکتری به نام «دیوید بارنز» در یکی از رمان های او حضور یافت تا توصیه هایی مهم را در اختیار کاراکتری فمینیست به نام «سوزان گیلورد» قرار دهد. بسیاری از منتقدین اعتقاد دارند شخصیت «سوزان گیلورد» در رمان «قلب سربلند من»، هم نسخهای خیالی از خود «باک» است و هم تمثیلی از رنج های بیشماری که زنان نویسنده در دهه 1930 متحمل می شدند. «پرل باک» همچنین برخی از فمینیستیترین رمان های خود را با نام مستعار «جان سِجِز» منتشر کرد.
روز عروسی «ونگ لانگ» بود. ابتدا که در میان سیاهیِ پرده های تختخواب چشم باز کرد و به اطراف نظر انداخت، نتوانست بفهمد که چرا این سپیدهدم با روزهای دیگر تفاوت دارد. خانه آرام بود و جز صدای خفیف سرفهی پدر پیرش که از اتاق روبهرو، از آن طرف اتاق میانی، آمیخته با خشخش نفس تنگ به گوش می رسید، چیز دیگری سکوت آن را بر هم نمی زد. هر بامداد، صدای سرفهی پیرمرد اولین آوازی بود که در این خانه برمی خاست. «ونگ لانگ» معمولا در بستر گرم خویش دراز می کشید و به این صدا گوش می داد. از جای خود حرکت نمی کرد، مگر وقتی که صدای سرفه ها نزدیکتر می شد و نالهی پاشنهی چوبیِ درِ اتاقِ پدر پیرش، به گوشش می خورد. اما این بامداد دیگر منتظر نشد. از جای جست و پرده های تختخواب را پس زد. صبحی تاریک و سرخفام بود و از میان روزنهی پنجره، گوشهای از آسمان برنزیرنگ به چشم می خورد.—از کتاب «خاک خوب» اثر «پرل باک»
سخنرانیهای بینالمللی
اگرچه «باک» سخنرانی ها و گفتگوهای زیادی را در طول عمر خود به انجام رساند، اما هیچ وقت به شکل کامل از نقش خود به عنوان شخصیتی پرنفوذ و تأثیرگذار بر افکار عمومی، راضی و خشنود نبود. او در سال 1931 در یک جلسهی مشترک میان «باشگاه زنان آمریکا» و «انجمن زنان دانشگاهی آمریکا» در شهر «شانگهای» چین، تحت تأثیر تعداد زیاد حاضرین قرار گرفت و آن را «بزرگترین جمعیتی از زنان که تا کنون دیدهام» توصیف کرد. اما علیرغم بیعلاقگی او به سخنرانی های عمومی، تعداد زیادی از نهادهای ادبی و مدنی از «باک» درخواست می کردند که در گردهمایی های آن ها حضور داشته باشد و سخنرانی کند.
شهرت کمنظیر
شهرت «پرل باک» در آمریکا، در اواخر زندگی او به اوج خود و به سطحی کمنظیر و قابلمقایسه با ستارگان کنونی سینما رسید. او در حدود هفتاد و پنج سالگی، هم نویسندهای کاملا شناختهشده به شمار می آمد و هم جوایز و افتخارات متعددی را از طیفی گسترده از نهادهای آمریکایی معتبر دریافت کرده بود. «باک» در طول چند ماه در سال 1965 به خاطر فعالیت های انساندوستانهی خود، چهار جایزهی بزرگ را از نهادهایی همچون «تالار مشاهیر زنان» و «اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی» دریافت کرد. در نظرسنجی برگزار شده در سال 1966 توسط شرکت «گالوپ»، «پرل باک» در میان ده تن از تحسینشدهترین زنان آمریکایی قرار گرفت و در یک نظرسنجی دیگر در همان سال، پس از «رز کِنِدی»—فعال مدنی برجسته—رتبهی دوم را از آن خود کرد.
صدای زنگ به وضوح تا بالای تپه رسید. «ویلیام» از خود سوال کرد: «یعنی ظهر شده؟» از آنجایی که همواره می گفت هنگام نقاشی نمی خواهد وقت را بداند، ساعتی به همراه نداشت، ولی فرا رسیدن نیمروز، نمایانگر این بود که تمام صبح را بدون این که کاری انجام داده باشد، گذرانده است. «ویلیام» در حالی که احساس گرسنگی می کرد، از لابهلای برگ های سبز، بالای سرش را نگریست. صبح به سر رسیده بود و خورشید با وقار در وسط آسمان از ورای درخت ها به چشم می خورد. با این که کمی از خود شرمنده بود، از جا برخاست. کولهپشتی حاوی رنگ ها و سهپایهی تاشوی خود را بلند کرد و به سمت خانهی دهقانی رو به پایین تپه سرازیر شد، می خواست تقاضای خوردن ناهار کند. شاید در آنجا با فراغت فکری که می یافت، می توانست در نمای نزدیکتری از کلبه، تصویری را بیابد که در گوناگونی مناظر پربار گستردهی اطراف، موفق به دیدنش نشده بود.—از کتاب «تصویر یک ازدواج» اثر «پرل باک»

ملاقات با همسر دوم
«ریچارد والش» از روزی که قراردادی را برای انتشار نخستین رمان «پرل باک» به نام «باد شرقی، باد غربی» امضا کرد، تا زمان مرگش در بیش از سی سال بعد، تمام آثار «باک» را به انتشار رساند. این دو نفر پس از مدتی با هم دوست شدند و در سال های ابتداییِ دههی 1930، به شکل پیوسته با یکدیگر نامهنگاری می کردند. در سال 1935، «پرل» و «ریچارد» در همان روزی که حکم طلاقشان از همسرهای پیشینشان صادر شد، با هم ازدواج کردند. از بسیاری جهات، رابطهی آن ها را می توان یکی از موفقترین همکاری ها در عرصهی نویسندگی و انتشار آثار ادبی در تاریخ آمریکا در نظر گرفت.
 
             
                     
                     
                     
         
         
        