آشنایی با دنیای «ویچر»



شش رمان و دو مجموعه داستان کوتاه—اثر نویسنده ی لهستانی «آندره ساپکوفسکی» که با ارائه ی شخصیت هایی فراموش نشدنی، میلیون ها مخاطب را در سراسر جهان به خود جذب کرده است.

سریال «ویچر» که «نتفلیکس» در سال 2019 آن را به عنوان «بازی تاج و تختِ بعدی» به مخاطبین خود معرفی کرد، ریشه های ادبی مشابهی با اقتباسِ صورت گرفته از شاهکار «جورج آر. آر. مارتین» دارد. این سریال نیز بر اساس مجموعه ای از کتاب های فانتزی به همین نام—شش رمان و دو مجموعه داستان کوتاه—اثر نویسنده ی لهستانی «آندره ساپکوفسکی» شکل گرفته و با ارائه ی محیطی جذاب و شخصیت هایی فراموش نشدنی، میلیون ها مخاطب را در سراسر جهان به خود جذب کرده است. داستان سریال و مجموعه کتاب ها، به یک شکارچی هیولا به نام «گرالت اهل ریویا»—یا «گرالت ریویایی»—می پردازد که در مسیر پر فراز و نشیب خود، درگیر دسیسه های سیاسی، روابط محکوم به نابودی، و تعداد زیادی از نبردهای خونین می شود.

 

 

نزدیکی های صبح بود که دختر وارد اتاق شد. خیلی با دقت و بی صدا، مثل یک شبح، در طول اتاق قدم زد و به سمت تخت «ویچر» رفت؛ تنها صدایی که از او شنیده می شد، صدای اصطکاک ردای بلندش با پوست بدنش بود؛ با این حال همین صدای ضعیف هم کافی بود که «ویچر» را از خواب یا چرتی که مدام در آن غلتیده بود، بیدار کند. مرد، کوچک ترین تکانی نخورد. دختر نزدیک تر رفته و گوشه ی تخت نشست. «ویچر» همانطور بی حرکت، از زیر مژه هایش، حرکات دختر را زیر نظر داشت. کمی بعد دختر صورتش را نزدیک برد، اما باز هم چیزی نگفت. در همین لحظه «ویچر» لبخندی زد و چهره ی درخشان و سفید دختر را در آن نور لطیف صبحگاهی دید؛ جشمانی درشت و سیاه همانند یک پری دریایی. فضا آنقدر رویایی و دلپذیر بود که مرد به یاد نمی آورد که خواب است یا بیدار. تا این که به خوابی عمیق فرو رفت.—از مجموعه کتاب های «ویچر»

 

 

 

«گرالت» یک «ویچر» است. «ویچرها»، شکارچیان هیولاها هستند و در تعقیب و کشتن (یا تبعیدِ) گونه های مختلفی از هیولاها و موجودات ماوراءطبیعی تخصص دارند. «ویچرها» از همان دوران کودکی تحت آموزش قرار می گیرند و با مصرف ترکیبی از داروها، اکسیرها و پودرهای گوناگون، هم زندگی طولانی تری به دست می آورند و هم توان، مهارت و سرعتی بیش از اغلب انسان ها. با این حال، این فرآیند به شکلی برگشت ناپذیر آن ها را تغییر می دهد و باعث می شود آن ها، چشمانی عجیب و متمایز از سایرین داشته باشند. «ویچرها» به خاطر ظاهر و توانایی های غیرمعمول خود، معمولا با تبعیض و گهگاه تحقیر مواجه می شوند، اما علیرغم این موضوع، حرفه ی آن ها به شکل پیوسته مورد نیاز ساکنین این دنیا است چرا که «قاره» مدام توسط هیولاها و «نامردگان» مورد تهدید قرار می گیرد.

«گرالت» به عنوان یکی از ماهرترین و باتجربه ترین «ویچرهای» عصر خود شناخته شده است. او اما معمولا خود را به دردسر می اندازد و مورد خشم پادشاهان، ژنرال ها و جادوگران قرار می گیرد. با این که از «ویچرها» انتظار می رود ارتباط چندانی با دنیای سیاست نداشته باشند، «گرالت» اغلب درگیر دسیسه های سیاسی و مسائل نظامی می شود، به خصوص وقتی تنش میان امپراطوری های مستقل در شمال و امپراطوری وسیعِ «نیلفگارد» در جنوب، افزایش می یابد.

اما هم کتاب ها و هم اقتباس تصویریِ این مجموعه، به شخصیت هایی غیر از «گرالت» نیز می پردازند: «ینیفر»، ساحره ای قدرتمند و یکی از متحدین «گرالت»؛ «سیری»، شاهدختی جوان که «گرالت» او را نزد خود می آورد؛ و البته «جَسکیِر»، نزدیک ترین دوست «گرالت» که ماجراجویی های او را ثبت می کند و گهگاه خودش نیز در آن ها حضور می یابد. 

 

مرد از سمت شمال، از دروازه ی «روپر» آمده بود؛ پیاده بود و اسبش را با افسار به دنبال خود می کشید. عصر بود و دکان طناب باف ها، زین سازها و دباغ ها دیگر تعطیل شده و هیچ جنبنده ای در خیابان نبود. با این که هوا گرم بود، مرد کُتی سیاه رنگ بر تن داشت. چند لحظه جلوی مسافرخانه ی «اولد ناراکورت» ایستاد به صدای جنجالی که از داخل می آمد، گوش کرد. طبق معمول این ساعات، مسافرخانه شلوغ بود. اما غریبه وارد آنجا نشد، بلکه اسب را کشید و به مسافرخانه ی کوچک تری به نام «فاکس» در پایین جاده رفت. به نظر می رسید این یکی خیلی سابقه ی خوبی ندارد، چون تقریبا خالی بود. صاحب مسافرخانه سرش را از پشت یک بشکه ی خیارشور بالا آورد و مرد غریبه را برانداز کرد: «چی میل دارین؟» غریبه همانطور که جلوی پیشخان ایستاده بود، با صدایی گرفته جواب داد: «آبجو.» صاحب مسافرخانه دستش را با پیشبند کرباسی خود پاک کرد و لیوان سفالی لب پریده ای را پر کرد. مرد غریبه پیر نبود اما موهایش کاملا سفید بود. زیر ژاکتش، جلیقه ای پوسیده و چرمی که جای وصله و پینه روی قسمت گردن و شانه هایش مشخص بود، پوشیده بود.—از مجموعه کتاب های «ویچر» 

 

 

 

 

 

 

دنیای «ویچر»

ماجراجویی های «گرالت» در جهانی اتفاق می افتد که شبیه به بسیاری از دنیاهای فانتزی دیگر به نظر می رسد، اما فقط در ظاهر این گونه است. درست است که در این دنیا نیز انسان ها، «اِلف ها»، «دوارف ها» و سایر نژادهای آشنای دیگر حضور دارند اما این جهان، بسیار خشن تر و بی رحم تر از سایر دنیاهای فانتزی است. مجموعه کتاب های «ویچر» سرشار از اسطوره ها، جزئیات تاریخی و داستان فولکلور اروپایی است. چندین مورد از داستان های جهان «ویچر»، یادآور داستان های پریان معروف هستند اما این روایت های آشنا را از نقطه نظری جدید به تصویر می کشند. خون آشام ها، گرگینه ها و اژدهایان در این جهان حضور دارند و همینطور نیرویی اسرارآمیز، ماورایی و بسیار قدرتمند. جهان ها و زمان های دیگری نیز هستند که برخی افراد می توانند از طریق سحر و جادو از آن ها بازدید کنند.

 

 

هنگامی که غریبه کُتش را از تن درآورد، مشتری ها متوجه شمشیرهایش شدند، البته این که او شمشیر حمل می کرد، امری غیرمعمول نبود، همه در «ویزیم» با خود شمشیر داشتند، چیز عجیب این بود که شمشیرها را مثل تیرکمان بر پشتش قرار داده بود. او کنار بقیه سر میز ننشست و همانطور که جلوی پیشخان ایستاده بود، به صاحب مسافرخانه خیره شد و کمی از آبجو نوشید. «یه اتاق برای امشب می خوام.» صاحب مسافرخانه نگاهی به کفش های گِلی مرد انداخت و با صدایی گرفته گفت: «اتاق نداریم. برو مسافرخونه ی اولد ناراکورت.» «ترجیح میدم اینجا بمونم.» «اینجا اتاق نداریم.» صاحب مسافرخانه بعد از این که حسابی فکر کرد، متوجه لهجه ی مرد غریبه شد. او اهل «ریویا» بود. غریبه گفت: «پولش رو میدم.» مردِ آبله رویی که از همان ابتدا غریبه را با چشمان سیاهش زیر نظر گرفته بود، بلند شد و نزدیک پیشخان آمد. دو نفر دیگر هم پشت سرش بلند شدند و یکی دو قدم آن طرف تر ایستادند. آبله رو با لحنی عصبانی گفت: «اتاقی نیست که به تو ولگردِ «ریویایی» بدیم. ما اینجا توی «ویزیم» نیازی به آدم هایی مثل تو نداریم. اینجا یه شهر آروم و امنه!» غریبه لیوانش را برداشت و از جایش بلند شد. نگاهی به صاحب مسافرخانه کرد، اما او نگاهش را دزدید؛ حتی به فکرش هم خطور نکرده بود که از مرد غریبه دفاع کند.—از مجموعه کتاب های «ویچر»

 

 

 

 

درخشش در قالب های هنری مختلف

 

«ویچر» اگرچه در اصل به عنوان یک مجموعه کتاب ارائه شد، اما به واسطه ی بازی های ویدیوییِ اقتباسی، ساخته ی شرکتی لهستانی به نام « CD Project Red» (به اختصار CDPR) به شهرت بین المللی دست یافت. شرکت بازیسازیِ CDPR از سال 2007 تا کنون، سه گانه ای پرفروش و تحسین شده از بازی های ویدیوییِ «نقش آفرینی» را بر اساس دنیای «ویچر» ارائه کرده است. اگرچه خود «آندره ساپکوفسکی» این بازی ها را بخشی اصلی از جهان خلق شده در کتاب ها در نظر نمی گیرد، اما این بازی های ویدیویی، داستان جهان «ویچر» را گسترش می دهند و نسخه ای از اتفاقاتی را روایت می کنند که پس از پایان داستان مجموعه کتاب ها، برای «گرالت» و سایر شخصیت ها رقم می خورد.

بدیهی است که داستان اصلی و مرکزی، همان چیزی است که در هشت کتاب این مجموعه روایت می شود؛ آثاری که بین سال های 1991 و 2012 در لهستان، و بین سال های 2007 و 2018 به زبان انگلیسی در ایالات متحده انتشار یافتند. اکنون، داستان به پایان رسیده اما «ساپکوفسکی» اشاراتی به احتمال ادامه یافتن این مجموعه کرده است.

 

کتاب های «آخرین آرزو» و «شمشیر سرنوشت»، مجموعه هایی از داستان های به هم مرتبط هستند. این دو اثر، شخصیت «گرالت»، و متحدان و دشمنان او را معرفی می کنند و از طریق به تصویر کشیدن ماجراجویی های «گرالت» در مواجهه با هیولاها و دشمنان گوناگون، حال و هوای این دنیا و اتمسفر سیاسی آن را برای مخاطبین آشکار می سازند. داستانی که از رمان «خون اِلف ها» تا رمان «بانوی دریاچه» روایت می شود، حماسه ای پنج جلدی را شکل می دهد که در آن، «گرالت» و دوستانش مجبور به رویارویی با یورش نیروهای خارجی و قدرت های عجیبِ در حال گسترش در «سیری» می شوند. کتاب «فصل طوفان ها» اما ماجرای پیش از رقم خوردن رویدادهای پنج جلد نخست را پی می گیرد و به نوعی، پیش درآمدی بر رمان های قبل از خود است. 

 

آبله رو حرفش را با عصبانیت ادامه داد: «همه ی «ریویایی ها» دزدن، شنیدی چی گفتم آشغال؟» نفسش بوی آجو و سیر می داد. یکی از همراهانش گفت: «اون نمی شنوه چی میگی، آخه گوش هاش پر از آشغاله.» همراه دیگر، پوزخندی زد. آبله رو با صدای بلند گفت: «پول چیزی را که خوردی بده، بعدشم برو!» مردِ «ریویایی» با شنیدن این حرف نگاهی به او انداخت. «آبجو رو که خوردم، میرم.» آبله رو با عصبانیت گفت: «پس بذار یه کم کمکت کنیم.» سپس با مشت به لیوان غریبه کوبید و بلافاصله او را گرفت و انگشتانش را در شانه های او فرو کرد. یکی دیگر از مردها از پشت، دستش را بالا برد تا مشتی به غریبه بزند، اما او خیلی سریع چرخید و تعادل مرد آبله رو را به هم زد. سپس شمشیری را سوت کشان از غلاف بیرون کشید و آشوبی به راه افتاد. جیغ و فریاد مشتری ها بلند شد و یکی از آن ها غلت‌زنان از در بیرون رفت. صدای شکستن صندلی و زمین خوردن ظروف سفالی به گوش می رسید. صاحب مسافرخانه با لب هایی لرزان، به صورت چاک خورده ی مرد آبله رو که از پیشخان آویزان شده بود و رفته رفته پایین می رفت، نگاه کرد. دو مرد دیگر، یکی بی حرکت و دیگری در حال دست و پا زدن، روی زمینِ پر از خون افتاده بودند.—از مجموعه کتاب های «ویچر»

 

بازی های ویدیویی «ویچر» نیز به داستانی می پردازند که حدود یک سال پس از رویدادهای رمان «بانوی دریاچه» رقم می خورد. همانطور که «گرالت» در بازی های ویدیوییِ «ویچر»، داستان خود را با تجربه ی نوعی فراموشی آغاز می کند، مخاطبین نیز برای انجام این بازی ها، نیازی به آشنایی با کتاب ها ندارند (اگرچه آشنایی با داستان اصلی، بدون تردید مفید خواهد بود)!

کتاب «آخرین آرزو» با این که طبق تعاریف مرسوم، یک رمان به حساب نمی آید، اما نقطه ی آغازی عالی برای خواندن داستان های این مجموعه در نظر گرفته می شود. این کتاب، نخستین داستان های «گرالت» از نظر زمانی را در خود جای داده و جهان «ویچر» و پادشاهی های اصلی آن را به مخاطبین معرفی می کند—و همچنین اشاراتی به رویدادهایی دارد که در آینده ی این دنیا رقم خواهد خورد.