کتاب شازده حمام 6

The Prince of the Public Bath
گل های ماه پرویز
کد کتاب : 101742
شابک : 978-6227088311
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 432
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب شازده حمام 6 اثر محمد حسین پاپلی یزدی

مجموعه «شازده حمام» را دکتر محمد حسین پاپلی یزدی دربارۀ تجربه هایی از دورانی از زندگی‌اش شامل کودکی و نوجوانی و جوانی به رشته تحریر درآورده است. این تجربیات در یکی از مناطق محروم از شهرهای قدیمی یزد شکل گرفته و در واقع شرحی از اوضاع اجتماعی این شهر بین سالهای 1330 تا 1340 شمسی است.

کتاب شازده حمام 6

مجموعه «شازده حمام» را دکتر محمد حسین پاپلی یزدی دربارۀ تجربه هایی از دورانی از زندگی‌اش شامل کودکی و نوجوانی و جوانی به رشته تحریر درآورده است. این تجربیات در یکی از مناطق محروم از شهرهای قدیمی یزد شکل گرفته و در واقع شرحی از اوضاع اجتماعی این شهر بین سالهای 1330 تا 1340 شمسی است.

کتاب شازده حمام 6

محمد حسین پاپلی یزدی
محمدحسین پاپلی یزدی زاده ۱۳۲۷ یزد ، جغرافیدان، محقق و نویسنده ایرانی است.وی فعالیت در گروه جغرافیای دانشگاه فردوسی مشهد را از سال ۱۳۵۰ به عنوان کارشناس آغاز کرد و پس از طی مراحل استادیاری و دانشیاری در سال ۱۳۷۸ به عنوان استاد در دانشگاه فردوسی مشهد به فعالیت ادامه داد. پاپلی یزدی مهرماه تا اسفند ۱۳۶۸ بنا به دعوت ممرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه برای همکاری در پروژه اطلس ایران به فرانسه دعوت شد. پاپلی یزدی در سال ۱۹۸۱ به عنوان عضو مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه درآمد و در سال ۱۹۹۰ به عنوان استاد مد...
قسمت هایی از کتاب شازده حمام 6 (لذت متن)
یک روز بی بی زینتهمه را نیم چاشت به خانه اش دعوت کرد. او در یک خانه ی کوچکو نقلی تنها زندگی می کرد، سه طرف خانه اش اتاق بود و یک طرف تالار. حوض کوچکی هم وسط حیاط بود. چهارگوشه ی حوض باغچه بودو توی هر باغچه یک درخت انار بزرگ. زیر درخت ها هم سبزی خوردن کاشته بودند. دورتارود ساختمان هم زیرزمین بود می گفتند خانه اش چاه چهل گز و آب بریده دراد. بیش از بیست نفر زن و چند تا بچه هم مثل من و گلی به خانه ی زینت خانم آمده بودند. بی بی زینت شولی پخته بود و داشت برای هر کس یک کاسه شولی می داد. کاسه های کاشی آبرنگ خیلی قشنگی داشت. کف تالار را زیلو انداخته بودند. چند نفر روی زیلو نشستند چند نفر هم لب باغچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدندو شولی می خوردند. زن ها چادرهایشان را برداشته بودند پیراهن های گل منگلی به تن داشتند. بعضی ها پیراهنشان کهنه اما تمیز و قشنگ بود. بی بی زینت گفت : «هیچ کس نترسد، اگر همه با هم متحد باشیم، پدر لات ها را با سیاست در می آوریم!»