کتاب روی ماه خداوند را ببوس

Kiss the Lovely Face of God
کد کتاب : 10880
شابک : 9789643055745
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 114
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2000
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 97
زودترین زمان ارسال : 27 آذر

برگزیده جشنواره قلم زرین

در فهرست برترین آثار داستانی ایران

معرفی کتاب روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور

کتاب روی ماه خداوند را ببوس، رمانی نوشته ی مصطفی مستور است. یونس که دانشجوی دکترا است، تمام تلاش خود را به کار بسته تا رساله ی دکتری خود را به پایان برساند. این رساله درباره ی «دلایل جامعه شناختی» خودکشی یک استاد فیزیک است، موضوعی که یونس کم کم درمی یابد با زندگی خودش و دوراهی های معنوی اش کاملا در ارتباط است. رمان روی ماه خداوند را ببوس که سوالاتی را درباره ی انسان و باورش به خدا مطرح می کند، به زبان های مختلفی همچون ایتالیایی، عربی، روسی، اندونزیایی و غیره ترجمه شده است. مستور در این اثر، تمام داستان و باورهای معنوی خود را از طریق ذهن شخصیت هایش روایت می کند و بر جامعه شناسی و علوم شناختی نیز تأکید ویژه ای می نماید.

کتاب روی ماه خداوند را ببوس

مصطفی مستور
مصطفی مستور، زاده ی سال ۱۳۴۳، داستان نویس، پژوهشگر و مترجم ایرانی است. مستور در اهواز به دنیا آمد. او در سال ۱۳۶۷ در رشته ی مهندسی عمران از دانشگاه شهید چمران اهواز فارغ التحصیل شد و دوره ی کارشناسی ارشد را در رشته ی زبان و ادبیات فارسی در همان دانشگاه گذراند. مستور نخستین داستان خود را در سال ۱۳۶۹ نوشت و در همان سال در مجله ی کیان به چاپ رساند. او نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان «عشق روی پیاده رو» که شامل ۱۲ داستان کوتاه است، به چاپ رساند.
قسمت هایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس (لذت متن)
سال ها منتظرت موندم. همیشه از پنجره پایین رو نگاه می کردم تا تو بیایی. تلفن ها رو به امید شنیدن صدای تو جواب می دادم. وقتی صدای زنگ در می اومد به هوای دیدن تو در رو باز می کردم. من هم مثل هر دختر دیگه ای آرزو داشتم خوش بخت بشم و فکر می کردم با تو خوش بخت می شم اما دوست داشتن با خوش بختی فرق می کنه. یونس تو اگه خداوند رو از بین ما کنار بذاری هردو ما رو کنار گذاشته ای. من یا باید خداوند رو به خاطر تو قربانی کنم و یا به خاطر او از عشق تو بگذرم. من راه دوم رو انتخاب می کنم، یونس.

هستی لایه لایه است. تودرتو و پر از راز و البته پیچیده. برای درک اون باید خوب بود. همین. پاسخ من به این سوال دشوار همینه: خوب. من فکر می کنم هرکس در هر موقعیت می دونه که خوب ترین کاری که می تونه انجام بده چیه اما مشکل زمانی شروع می شه که انسان نخواد این خوب رو انتخاب کنه. در چنین صورتی او راه را کمی محو کرده. اگر در موقعیت دوم هم انسان نخواد به خوب تن بده راه محوتر و تاریک تر می شه. وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزارتا انتخاب خوب برمی گزینیم وضع این قدر آشفته و تاریک می شه که انسان حتی نمی تونه یک قدم هم جلو برداره. شبیه قدم زدن در مه می مونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیشتری پیدا می کنه.

خوشبختانه تشخیص خوب همیشه آسونه هر چند انجام اون به همون اندازه آسون نیست. با هر رفتار ساده و خوب، انسان یک گام پیچیده و ورزیده می شه. چنین به نظر می رسه که این رفتارهای ساده و روشن که هر کسی به راحتی اون ها رو تشخیص می ده مثل آجرهایی هستند که درنهایت ساختمان بزرگ و پیچیده ای رو به وجود می آورند. تنها نکته ی مهم اینه که تا رج های پایینی درست کار گذاشته نشه امکان گذاشتن رج های بالایی نیست. منظورم اینه که هرکس در هر موقعیت می دونه کاری که انجام می ده خوبه یا نه.