کتاب سرانجام شری

The Last of Chéri
کد کتاب : 1143
مترجم :
شابک : 978-965-1177-09-5
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 144
سال انتشار شمسی : 1369
سال انتشار میلادی : 1926
نوع جلد : شومیز
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

جزو فهرست برترین آثار نویسندگان زن

معرفی کتاب سرانجام شری اثر سیدونی گابریل کولت

کتاب سرانجام شری، رمانی عاشقانه نوشته ی سیدونی گابریل کولت است که اولین بار در سال 1926 منتشر شد. شری پس از خدمت در ارتش در طول جنگ، در حالی به پاریس بازمی گردد که خاطرات شیرینش از گذشته و دوران جوانی رهایش نمی کنند. او پس از جنگ درمی یابد که آغاز کردن یک زندگی جدید در کنار همسر و دوستانش برایش غیرممکن شده است. همزمان با رو به زوال گذاشتن زیبایی ظاهری و شأن و آبروی شری، زندگی این شخصیت به خاطر تلاش هایش برای به دست آوردن دوباره ی خوشی ها و آرامش دوران جوانی، وارد بحرانی سخت می شود. سیدونی گابریل کولت در زمانی که شری و لئا با یکدیگر و تغییرات تحمیل شده بر زندگی و ظاهرشان در طول یک دهه مواجه می شوند، داستانی شگفت انگیز را خلق می کند که نشان دهنده ی استعداد کم نظیر این نویسنده در به تصویر کشیدن احساسات و افکار انسان هاست.

کتاب سرانجام شری

سیدونی گابریل کولت
سیدونی گابریل کولت، زاده ی 28 ژانویه ی 1873 و درگذشته ی 3 آگوست 1954، رمان نویسی فرانسوی بود که در سال 1948، نامزد جایزه ی نوبل ادبیات شد. خانواده ی کولت در ابتدا وضع خوبی داشتند اما زمانی که او به سن مدرسه رسید، وضع مالی خانواده خراب شد و کولت از 6 تا 17 سالگی را در مدرسه ی دولتی گذراند.او در سال 1893 با نویسنده و ناشری شناخته شده به نام هنری گوتیه-ویلار یا «ویلی» ازدواج کرد و چهار رمان اول خود را با نام شوهرش به چاپ رساند.
نکوداشت های کتاب سرانجام شری
A classic story of a love affair.
داستانی کلاسیک درباره ی رابطه ای عاشقانه.
Barnes & Noble

Colette's masterpiece.
شاهکار کولت.
New Republic New Republic

Dramatic and moving.
جالب توجه و تکان دهنده.
New York Times New York Times

قسمت هایی از کتاب سرانجام شری (لذت متن)
قدم زنان تا جنگل پیش رفت. گرد و غبار روز، آویخته در آسمانی رنگ پریده، از تلألو ستاره ها می کاست. شری متوجه صدای پای دیگری شد که گام به گام، قدم های او را پژواک می کرد. برجای ایستاد و منتظر ماند تا او برسد؛ دوست نداشت کسی پشت سرش راه برود.

شری خودش را در مبلی رها کرد و چیزی نگفت. اجزای سیمایش در تأثرناپذیرترین و در عین حال زیباترین قالب خود فرو رفته بود. نارضایتی ملایمی بر پیشانیش سایه می انداخت. این نارضایتی را هم دور چشمانش می شد دید ( که با فرا رسیدن سی سالگی آرام آرام حلقه می بست ) و هم روی لبانش، که نه تنها هیچ وقت برهم نمی فشرد، بلکه همیشه مثل موقع خواب اندکی از هم باز می گذاشت.

برای این که نمی خورم! اگر مجبورم کنی که بیشتر توضیح بدهم ممکن است بی ملاحظه و شاید هم خشن بشوم. بعد تو شروع می کنی به اشک ریختن و به قول معروف پیراهنت از «فرط اندوه» سر می خورد به روی زمین... و متأسفانه کوچکترین تأثیری در من نخواهد داشت.