کتاب روزینیا قایق من

Rosinha, Minha Canoa
کد کتاب : 84467
مترجم :
شابک : 978-6229985854
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 264
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1962
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 4 اردیبهشت

روزینیا قایق من
Rosinha, Minha Canoa
کد کتاب : 11923
مترجم :
شابک : 9789649084121
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 312
سال انتشار شمسی : 1391
سال انتشار میلادی : 1962
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب روزینیا قایق من اثر خوزه مارودو واسکونسلوس

کتاب"روزینیا، قایق من"، روایت مردی است که زندگی شهری را رها کرده و به جنگل و رودخانه سفر میکند. او در این سفر با زنی بومی آشنا شده و با او ازدواج میکند. حاصل این ازدواج، فرزندی است که مجال زندگی نمی یابد و پدر را نا امیدتر از هر زمان دیگر به حال خود وامیگذارد. زه، مرد سفر کرده این روایت، از یک سرخپوست قایقی میخرد و سیر خود را در رودخانه آغاز میکند. او حالا دیگر همدمی برای خود داشت. کسی که تنهاییش را به اندازه تمام آنچه هرگز نداشته بود پر میکرد؛ قایقش، روزینیا. میتوانست ساعتها با او در مورد تمام آنچه هرگز با کس سخن نگفته بود، صحبت کند؛ درباره تمام لحظاتی که در زندگی اش سکوت را انتخاب کرده بود چرا که مخاطبی همدل نیافته بود، سوال میپرسید و پاسخ میگرفت. روزینیا نیز تمام اتفاقات جنگل را که در سراسر عمرش شاهد آن بوده، برای زه باز میگفت و از مصاحبت با او لذت میبرد اما دیری نمی پاید که با ورود پزشکی که از شهر آمده، دلخوشی بازیافته زه به خطر می افتد چرا که هیچ عقل سلیمی با قایق صحبت نمیکند..

کتاب روزینیا قایق من

خوزه مارودو واسکونسلوس
ژوزه مائورو ده واسکونسلوس در ۲۶ فوریه سال ۱۹۲۰ در بانگو از توابع ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد. او دورگه پرتغالی- سرخپوست بود. ژوزه به سبب فقر شدید خانواده، خانه را در کودکی ترک کرد تا نزد اقوامش در ناتال زندگی کند. از ۱۰ تا ۱۵ سالگی در دبیرستان درس خواند و پس از دوران مدرسه مشاغل متعددی را تجربه کرد؛ از مربیگری کشتی گرفته تا ماهیگیری.واسکونسلوس ذاتا داستانگو بود. حافظه قدرتمند و تخیل گسترده در نهایت او را به سوی نویسندگی سوق داد.
قسمت هایی از کتاب روزینیا قایق من (لذت متن)
مردم می گفتند که ماهی های گوشتخوار برای آب لگد مال شده احترام قائلند و آب لگد مال شده این جا و آن جا وجود داشت . دکتر نگاه می کرد و نگاه می کرد ، به هر سو که نظر می افکند آب برایش یکسان بود . خوشبختانه ماهی ها به اندازه ی او نادان نبودند . خداوندا، پروردگارا! ترا برای همه چیز سپاس می گزارم! سپاس برای آنکه مرا لانید زیبایی آفریدی! سپاس برای آنکه گذاشتی سرخ پوستان مرا کشف کنند! سپاس برای آنکه سرخ پوستان از من قایقی زیبا ساختند! سپاس برای تمام شب های زیبا و غروب هایی که داشتم و دیگر نخواهم دید! سپاس برای آنکه مرا چنان آفریدی که در برابر بادهای بزرگ رود مقاومت کنم ! سپاس برای آنکه رود آراگوایا زیباترین رود جهان بوده است! سپاس برای آنکه به من تنها دو صاحب داده ای : کوروماره که با تمام وجود به او خدمت کردم و زه اوروکو که با تمام وجود دوستش داشته ام ! سپاس برای شکیبایی و صبری که اجازه داد لحظه های بزرگ اندوه را تحمل کنم! سپاس برای همه چیز و یک چیز دیگر : برای آنکه اجازه داده ای ان چنان که همواره دوست داشته ام در کنار کسی که پیوسته دوستش داشته ام زندگی را بدرود گویم ! سپاس خدای من زیرا زندگی با وجود همه ی غمها باز هم زیباست! بالاخره به قول خود عمل کرده بود ، این کار را با سوزاندن زندگی خودش انجام داده بود . دیگر کاری برایش نمانده بود جز اینکه راه عزیمت در پیش گیرد . زیرا اکنون دیگر به هیچ چیز اطمینان نداشت . دیگه هیچ وقت بر نمی گردی؟ آدم همیشه بر می گردد . حتی آبی که جانورها می خورند برمیگردد . من چرا برنگردم؟