در سایهی سار یکی از نامدارترین مردان قرن بیستم، زنی به نام مارتا فروید زندگی میکرد که تاریخ او را کمتر به یاد می آورد. کتاب «مارتا فروید»، نوشته نیکول روزن رمانی زندگینامه است که تلاش میکند این سکوت تاریخی را بشکند. این اثر، روایتی از ناگفتههای زندگی زیگموند فروید است که از زبان همسرش، مارتا، روایت میشود و خواننده را به بطن یکی از مهمترین انقلابهای فکری قرن میبرد. داستان در سال ۱۹۴۶ در لندن آغاز میشود. مارتا، بیوهی ۸۵ سالهی زیگموند فروید، درخواست یک روزنامهنگار آمریکایی برای نگارش زندگینامهاش را رد میکند، اما نامههایی که میانشان رد و بدل میشود، او را به گذشتههای دور میبرد. از این نقطه، روایت به خاطرات زنی تبدیل میشود که بیش از نیم قرن در کنار یک نابغه زیسته است. او از نوجوانیاش در وین، نامزدی پرالتهاب و ازدواجش با پزشکی شیفتهی تحقیق سخن میگوید. کتاب به این مسئله میپردازد: چگونه میتوان همسر مردی بود که خصوصیترین زوایای روان انسان را به موضوع بحث عمومی تبدیل کرده است؟ مارتا در این کتاب نه یک قدیسهی صبور است و نه یک قربانی، بلکه شخصیتی مجهول است. او در خلوت خود با تردیدها و حتی نگرانیها دست و پنجه نرم میکند. برای مثال، دورانی را به یاد میآوری که نامزدش، زیگموند، شیفتهی کوکایین شده بود و با سودای بزرگترین کشف قرن، آن را روی خود آزمایش میکرد. مارتا از نگرانیهایش میگوید وقتی زیگموند با هیجان، آن را دوای همه دردها میخواند و در مقالهای مصرفش را به همه توصیه میکرد، غافل از آنکه کورکورانه به بنبستی گرفتار شده است که شور و شیداییاش باعث آن بود. کتاب همچنین به تنشهای شخصی زندگی او میپردازد، مانند رابطه با مادرش و تلاش فروید برای جدا کردن او از خانوادهاش. این جزئیات، تاریخ روانکاوی را از آشپزخانه و اتاق نشیمن خانهی فروید روایت میکند و به خواننده نشان میدهد که در پس یک زندگی مشترک مشهور، چه لحظات تلخ و تنهاییای نهفته است. کتاب از چشمان زنی نگریسته میشود که قلب مرد بزرگ را در دست داشت.