کتاب رومی

Rumi
جلال الدین محمد روزگار و زندگی یک از شگفت آورترین عارفان جهان
کد کتاب : 14091
شابک : 978-6003763371
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 576
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 11
زودترین زمان ارسال : 16 مهر

معرفی کتاب رومی اثر بهمن شکوهی

بسیاری از افرادی که با اشعار و حکمت مولانا آشنا می شوند، بعد از مدتی این تمایل را پیدا می کنند که با زمینه های زندگانی این انسان والا و عارف وارسته نیز آشنا شوند. اما پیدا کردن منابع پژوهشی و تاریخی مناسب و پیوند زدن آن با آثار مولوی و حفظ توارد و توالی های وقایع ممکن است کاری طاقت فرسا و برای خیلی از افراد خسته کننده باشد.
در این میان بهمن شکوهی، نه تنها جنبه های تاریخی مربوط به زندگانی مولانا جلال الدین محمد بلخی را مورد تحقیق و پژوهش قرار داده، بلکه آن را افسانه وار بیان کرده و لباس ادبیات و قصه را به آن پوشانده است. رومی، کتابی است که شرح حیات پر فراز و نشیب مولانای عارف را از بلخ آغاز کرده و به دنبال سیر وسلوک های عرفانی و عاشقانه ی او تا قونیه می رود.
نویسنده ی این کتاب با اشاره به محبوب بودن وقایع زندگی مولانا برای دوست دارانش، اذعان دارد که کتاب او نیز قطره ای است در دریای بیکران برداشت ها از شخصیت و سیر و سلوک مولانا. آنچه بیش از همه مد نظر نویسنده برای نگارش کتاب بوده، بسط دادن جنبه های والای حیات این عارف و ترسیم دقیق تری از فضای اجتماعی و فرهنگی بوده که مولانا را در دامان خود پرورانده بود. او که این کتاب را با هدف آشنایی بیشتر مخاطبین غیرایرانی و خارجی با این چهره ی بزرگ عرفان و ادب پارس به رشته ی تحریر در آورده است، تاکید می کند که کتاب به وقایع تاریخی آن عصر و دوره وفادار بوده و داستان پردازی های شخصی او برای خواندنی تر شدن اثر و تلطیف حقایق تاریخی و بدون اینکه خدشه ای به آن ها وارد شود انجام شده است. از جمله داستان هایی که در کتاب به آن پرداخته شده، شرح دلدادگی مولانا به گوهرخاتون می باشد و آشنایی او با شمس که جز جدا ناپذیر زندگی جلال الدین محسوب می شود.

کتاب رومی

قسمت هایی از کتاب رومی (لذت متن)
قرن سیزدهم عصر شوربختی که مردم از روزگار دور از رسیدن آن هراس داشتند تازه فرا رسیده بود. شیطان که خمیره اش از آتش بود، به زمین آمده بود تا در منجلاب زندگی انسان ها بگردد و شواهدی بیابد تا ثابت کند انسان در ذات خود پست و خونریز و بی شرف است، هم زمان با شیطان روحی اثیری که از زمان هبوط در ابدیتی بدون مرگ بر زمین پرسه می زد در پی موجودی از جنس خود می گشت تا تنهایی هولناکش را پر کند، برخلاف نقش دشمنانه روح اثیری و شیطان، هر دو بازیگر یک نمایش بودند که در آن یکی انسان را به سوی پلیدی و تباهی رهنمون می شد و دیگری به نور و سلامت و زیبایی دلالت می کرد. زمین هیچگاههیچ گاه از این دو رقیب خالی نمی شد، روح اثیری همه جا بود و شیطان هم خستگی ناپذیر به دل فریبی خود مشغول بود. قرن سیزدهم قرن بازیگری شیطان آزرده بود، تا ثابت کند خدا در آفرینش انسان اشتباه کرده و از او جز فساد و تباهی بر نمی آید. شیطان تمام توانش را در این راه به کار بسته بود امّا کسی نمی دانست کجا و چه زمانی سرنوشت روی زشت خود را به انسان ها نشان می دهد، نه حکیمی می دانست و نه پیشگویی خبر داشت. گویی سرنوشت با زمین وعده کرده بود تا آن را از آتش و خون و جنگ و تباهی پر کند. عصر تاریک یخبندان های چهارم در سرزمین های شمالی آغاز می شد، جنگل ها را به کوهی از یخ بدل می کرد و مردمان نگون بخت را به جنوب می راند، در جنوب موج دیگری از جنگ های صلیبی بین شاهزادگان کشورهای اروپایی برمی خاست تا با فتح دوبارۀ اورشلیم آن را برای ظهور مجدد مسیح تزیین کنند. در شرق و آسیای میانه، چنگیز خان با نبوغ اعجاب آور خود قبایل صحرانشین مغولستان را متحّد کرده، لقب خان بزرگ گرفته بود و می رفت تا بزرگ ترین امپراتوری جنگ و خون را در روی زمین بگستراند.

قلمروی از سلطه که بعد از چنگیز هرگز نمونه دیگر آن در کره خاکی تکرار نمی شد. چنگیز خان که دست در گنجینه های چین کرده بود تمایل به غرب و ایران نداشت، او از تصرف چین چنان ثروتی نصیبش شده بود که تصمیم گرفت با هندو ایران وارد تجارت شود. چنگیز خان که از چین و جاده ابریشم آن تجارت را آموخته و تصمیم گرفته بود بدون آنکه هند و پارس را تصرف کند با تجارت، خزائن آنها را به کف آورد و هنوز تصرف چین تمام نشده بود که نامه ای به علاءالدین محمد خوارزمشاه پادشاه ایران نوشت و او را به مناسبات تجاری فراخواند. در شمال غرب آسیای میانه، حکومت ایرانی خوارزمشاهیان برخاسته از عشایر ترکمن باج به خلیفه عباسی عرب در بغداد نمی داد. قلمرو خوارزمشاهیان از قلب کوه های صعب العبور چین در شرق گرفته تا آخرین شهرشان در مراغه امتداد داشت. خوارزمشاهیان در شمال دریای طبرستان را تحت کنترل داشتند و در جنوب تا شیراز و بوشهر زیر گوش خلیفۀ عرب گزمه و قشون جابه جا می کردند. آن روز علاءالدین محمد که تازه از شکار به قصر بازگشته بود با دقت مراقب بود تا عقاب های درنده ای را که چنگیزخان به هدیه برای او فرستاده بود و او از آنها برای شکار گرگ و روباه استفاده می کرد آرام کند. سلطان علاءالدین با دقت و ظرافت نقاب های چرمی عقاب ها را بر چشمانشان کشید و در برابر هر یک گوشت گرگ شکار شده ای انداخت تا طعم گوشت گرگ در ذهن عقاب های درنده ثبت شود. علاءالدین با وجودی که چندی پیش از سفیر خود کمال الدین رازی در چین خبرهای دلهره آوری از حمله تاتارها به چین دریافت کرده بود با بیم و تردید نامه چنگیز خان را که با لخته ای خون مهر و موم شده بود گشود، مهر خود را که توسط سفیرش ثبت شده بود شناخت و دریافت پایتخت شرقی چین به دست چنگیز خان افتاده است.