1. خانه
  2. /
  3. آخرین جشن کتاب

آخرین جشن کتاب

نویسنده: کارن داکس
3.5 از 1 رأی

آخرین جشن کتاب

The Last Book Party
انتشارات: کامک
٪15
269000
228650
معرفی آخرین جشن کتاب
«آخرین جشن کتاب» نوشته‌ی کارن داکس داستانی است که در تابستان ۱۹۸۷ و عمدتا در کیپ‌کاد جریان دارد. روایت از دید ایو روزن، زن ۲۵ساله‌ای است که در نیویورک به‌عنوان دستیار ویراستار کار می‌کند. او که در تلاش است جایگاهی برای خودش در دنیای نویسندگی پیدا کند، هنوز موفق نشده مسیرش را مشخص کند. ایو از یک خانواده غیرادبی اما مرفه می‌آید و احساس می‌کند در سایه برادر موفقش قرار دارد. آشنایی با چند نویسنده و شاعران شناخته‌شده، او را وارد حلقه‌ای می‌کند که زندگی‌شان حول کتاب، روابط پیچیده و جاه‌طلبی‌های پنهان می‌چرخد.
روایت اصلی با دعوت ایو به یک مهمانی ساحلی در خانه هنری گری، نویسنده شناخته‌شده و همسر شاعرش تیلی آغاز می‌شود. در این مهمانی ایو با پسر هنرمند خانواده آشنا می‌شود و به او علاقه پیدا می‌کند و کمی بعد به‌عنوان دستیار پژوهشی هنری استخدام می‌شود و تابستان را در کیپ‌کاد می‌گذراند. کار و زندگی در این محیط ایو را با فضای پشت‌ صحنه دنیای نشر، رقابت‌های شخصی و رازهای پنهان آشنا می‌کند؛ مسائلی که با ظاهر درخشان و رمانتیک این جهان تفاوت زیادی دارند.
در طول داستان نویسنده تصویری از فضای فرهنگی و اجتماعی دهه ۱۹۸۰ ارائه می‌دهد و یکی از نقاط محوری داستان جشن کتاب معروف هنری و تیلی است؛ مهمانی‌ای که در آن همه مهمانان باید لباس شخصیت‌های ادبی بپوشند. این رویداد نه‌تنها جلوه‌ای نمادین از دنیای ادبیات دارد، بلکه صحنه‌ای برای آشکارشدن رازها و تضادهای پنهان میان شخصیت‌هاست. تا شب جشن، ایو با حقایقی روبه‌رو می‌شود که نگاهش را به روابط، دنیای نشر و حتی خودش تغییر می‌دهد که این تجربه او را وادار به بازنگری در آرزوها و انتخاب‌هایش می‌کند.
درباره کارن داکس
درباره کارن داکس
کارن داکس (Karen Dukess) نویسنده کتاب آخرین جشن کتاب، متولد 20 نوامبر 1960 است. سابقه کاری او به اندازه‌ی سلیقه‌ی ادبی و کتابخوانی‌اش عجیب و غریب است. او در رزومه‌ی کاری خود راهنمای تور در اتحاد جماهیر شوروی سابق، خبرنگاری در فلوریدا، انتشار مجله در روسیه و به مدت یک دهه سخنرانی در زمینه‌ی برابری جنسیتی برای برنامه توسعه سازمان ملل متحد را ثبت کرده است. او برای هافینگتون پست درباره‌ی فرزندپروری وبلاگ و برای  یو ای ای تودی  نقد کتاب نوشته است. او دارای مدرک مطالعات روسی از دانشگاه براون و مدرک کارشناسی ارشد روزنامه‌نگاری از دانشگاه کلمبیا است. او با خانواده‌اش نزدیک شهر نیویورک زندگی می‌کند و تا حد امکان وقت خود را در ترورو در کیپ کاد سپری می‌کند.
قسمت هایی از آخرین جشن کتاب

پس از اینکه ناهارم را دیروقت خوردم و فکروخیال فرنی هنوز هم در سرم بود، تصمیم گرفتم تا ساحل دوچرخه‌سواری کنم. تی‌شرت و شلوارکی که بیشتر از بقیه دوست‌شان داشتم را پوشیدم، سپس موهای پرپشتم را عقب جمع کردم و با یک گیره‌ی شل بستم و گذاشتم چند تار از موهایم روی صورتم بیفتد. کمی خط چشم قهوه‌ای کشیدم و از اینکه باعث شده بود سن‌وسالم کمی بیشتر به نظر برسد، بی‌آنکه معلوم شود آرایش کرده‌ام، خوشحال و راضی بودم. راهی اقیانوس شدم و با سرعت زیاد از خیابان کسل رود پایین رفتم و در امتداد مرداب به‌طرف مرکز ترورو رکاب زدم. بعد از اینکه از زیر اتوبان شماره‌ی شش رد شدم، به نورث پمت رود پیچیدم که مسیر بلندتری به‌سوی اقیانوس بود، اما درواقع راهی بود که باعث می‌شد از کنار خانه‌ی فرنی رد شوم. هوا به‌طرز شگفت‌انگیزی خنک بود و این نشان می‌داد که اقیانوس هنوز در مه فرورفته بود. درحالی‌که توجه زیادی به پیچ‌وخم‌های جاده نمی‌کردم، مدام با خودم فکر می‌کردم اگر جرئتش را پیدا کردم و به آنجا رفتم، چه باید بگویم. وقتی به‌ خانه‌ی فرنی نزدیک می‌شدم، سرعتم را کم کردم تا از میان بوته‌های آلوی ساحلی به‌طرف زمین تنیس نگاهی بیندازم. صدای ضربه به توپ تنیس به گوشم رسید و سپس فریاد یک زن بلند شد و گفت: «برنده یه آبجو داره.» از دوچرخه‌ام پیاده شدم. در امتداد حاشیه‌ی جاده قدم می‌زدم و از لابه‌لای انبوه درخت‌ها و بوته‌ها یواشکی نگاه می‌کردم تا ببینم چه کسی در زمین‌بازی هست که شاخه‌ای کنارم شکست. برگشتم و چشمم به فرنی افتاد. درحالی‌که یک قیچی علف‌بری را به سمت زمین نشانه می‌گرفت، ازم پرسید: «نظرت چیه؟ دارن تقلب می‌کنن؟»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "آخرین جشن کتاب" ثبت می‌کند