کتاب زنده باد زندگی

Viva la vida
کد کتاب : 14785
مترجم :
شابک : 978-6004052245
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 56
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب زنده باد زندگی اثر پینو کاکوچی

کتاب "زنده باد زندگی" نوشته نویسنده ، فیلمنامه نویس و مترجم ایتالیایی،" پینو کاکوچی" میباشد."پینو کاکوچی" این اثرش را پیرامون داستان زندگی "فریدا کالو" نقاش مکزیسی نوشته است.

"آندره برتون فریدا" را چنین توصیف می کرد: “یک بمب پیچیده شده در روبان ابریشم.” رفتاری سرکشانه با افکاری ویرانگر. با جوری از زیبایی که برای هرکس قابل درک نبود. با صدای قوی و خنده هایی انفجاری و چشمانی نافذ و تا ابد زنده که هرگز بسته نمی شوند و به ما که اتوپرتره هایش را نگاه می کنیم، خیره مانده اند. همان طور که در دفترچه اش کمی قبل از سیزدهم ژوییه ۱۹۵۴ نقاشی کرد که: “من به نوشتن برایت ادامه خواهم داد، همیشه.”

"فریدا کالو" که در قرن بیستم زیسته است در طول زندگی دردناکش،خالق اتوپرتره هایی قابل ستایش بوده است.در نوجوانی اش به دلیل تصادف وحشتناکی که داشت،تا مدت ها قادر به راه رفتن نبود.اما این تصادف نه تنها مانع او برای زیستن به سلیقه شود،بلکه نقطه عطفی شد برای ورودش به دنیای شگفت انگیز بوم و رنگ!

او برای ادامه راهش نقاشی هایش را نزد "دیه گو ریورا" میبرد.دیه گو در آن زمان نقاشی شناخته شده و معروف بود.ملاقات های مکرر آنها منجر به رسیدن به زبانی مشترک به نام عشق بود.عشقی که منجر به ازدواج آن دو شد.

کتاب زنده باد زندگی

پینو کاکوچی
پینو کاکوچی (آلساندریا ، 1955) نویسنده ، فیلمنامه نویس و مترجم ایتالیایی است. او که در چیاواری بزرگ شد، در سال 1975 برای شرکت در DAMS به بولونیا نقل مکان کرد.در اوایل دهه هشتاد میلادی او مدت طولانی در پاریس و بارسلونا زندگی کرد. بعداً او به آمریكای لاتین و به خصوص مکزیك سفر كرد و در آنجا مدتها زندگی كرد.
قسمت هایی از کتاب زنده باد زندگی (لذت متن)
از زمانی که عاشق دیه گو شدم فهمیدم عشق چیست. عشقی با آن قدرت نوعی وادادگی مطلق بود. برای خانواده ام این مصیبت به حساب می آمد؛ پدرم از نگرانی سکوت کرده بود و از نظر مادرم که کاتولیکی پرشور بود با آن همه وابستگی به سنت ها، دیه گو کمونیست بود، مردی بی ایمان و طلاق گرفته که بیش از حد می نوشید و شهرتی روزافزون در زنبارگی داشت. حساب زن هایی که با او به سر برده بودند از شماره خارج شده بود! مادرم فریاد میزد: “و این قدر هم که زشت و چاق است!”

از زمانی که عاشق دیه گو شدم فهمیدم عشق چیست. عشقی با آن قدرت نوعی وادادگی مطلق بود. برای خانواده ام این مصیبت به حساب می آمد؛ پدرم از نگرانی سکوت کرده بود و از نظر مادرم که کاتولیکی پرشور بود با آن همه وابستگی به سنت ها، دیه گو کمونیست بود، مردی بی ایمان و طلاق گرفته که بیش از حد می نوشید و شهرتی روزافزون در زنبارگی داشت. حساب زن هایی که با او به سر برده بودند از شماره خارج شده بود! مادرم فریاد میزد: “و این قدر هم که زشت و چاق است!”