مهدی کریمی تفرشی ، متولد 1355 ، کارآفرین و رییس هیات مدیره صنایع غذایی گلها است.
"در سال 1355در محله امیریه شهر تهران پا به عرصه زندگی نهادم. دو خواهر و دو برادر دارم. پدربزرگم در زمان جنگ جهانی کارگاه موادغذایی گلها را به شکل سنتی پایه گذاری کردند و در جلوی همان کارگاه محصولات را به فروش می رساندند. به ملوانان روس مواد غذایی می دادند و جای آن نایلون های یک طرف دوخت می گرفتند. در آن زمان که مواد غذایی داخل کاغذهای قیفی به مردم عرضه میشد، پدربزرگم محصولات را داخل این نایلون ها می ریختند و به وسیله اتوی ذغالی درشان را پرس می کردند. این شیوه را تا سال 45 ادامه دادند تا اینکه پدرم در آن سال دستگاه های استوک نیمه اتوماتیک را از آلمانها خریداری کرده و تولید را از حالت سنتی به صورت نیمه اتوماتیک در آوردند و نسل دوم گلها شکل گرفت. تنوع تولیدات را افزایش داده و نمک، آرد و انواع غلات را هم به تولیدات اضافه کرده و باعث شهرت گلها شدند. من از همان زمان کودکی علاقه بسیاری به کار داشتم. تابستان ها که میشد همه بچه ها تو محله بازی می کردند؛ اما من صبح زود قبل از پدرم سوار ماشین می شدم و با او به کارخانه در جاده کرج می رفتم. او برایم توپی خرید بود که در محوطه بازی کنم؛ اما من از هر فرصتی استفاده می کردم. اغلب پهلویش می نشستم و به مراوده ایشان با دیگران گوش می کردم. برای اینکه پدر حساس نشوند، خودم را سرگرم بازی نشان می دادم ولی گوشم به صحبت های او بود. تن صدای من شبیه پدرم بود. در نوجوانی به جای پدرم تلفنی با دیگران صحبت و معامله می کردم. پدرم که فهمیدند به این کار علاقه دارم رسمیت بیشتری به حضورم در کارخانه دادند. تا اینکه پدر دچار بیماری شدند و رفت و آمدش به کارخانه مشکل شد و کمتر سر کار می آمدند. من از همان زمان نوجوانی تقریبا اداره کارخانه را به دوش کشیدم. لذا مجبور شدم دوران دبیرستان را به طور شبانه در دبیرستان رهنما طی کنم. دیپلمم را هم به طور شبانه گرفتم. دوران خدمت را هم از صبح سر خدمت بودم و بعدازظهرها تا ساعت 55شب در کارخانه کار می کردم. بطورکلی کودکی و جوانی نکردم. بعد از دوران خدمت، به ادامه تحصیل در رشته مهندسی صنایع غذایی پرداختم. در آن زمان بیماری پدر شدت گرفت؛ تا جایی که دیگر نتوانستند در کارخانه حضور پیدا کنند و عاقبت متاسفانه در اثر سکته های مکرر دار فانی را وداع گفتند. روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم (بغض می کند). دیگران با من که جوان بودم اعتماد نمی کردند کار کنند. بیماری پدر هم موجب شده بود که نقدینگی ما صفر شود. به بانک ها و بازار مقروض بودیم. ما هم زورمان به فروشگاه های زنجیره ای برای بازپس گرفتن مطالبات مان نمی رسید. با این حال من شرایط سخت را به فرصت تبدیل می کردم. به هر ترتیب نسل سوم از ابتدای دهه 80به صورت مدیریت نوین، کارش را آغاز نمود. کارخانه ای تحویل گرفته شد که با 35 نفر پرسنل حدود 25نوع کالا تولید می کرد. امروزه با لطف خدا و زحمات فراوانی که من، برادران و تیمم کشیدیم یک کارآفرینی 1500نفره در سراسر ایران داریم و با 300عنوان کالای به ثبت رسیده یکی از متنوع ترین کارخانه های مواد غذایی در ایران محسوب می شویم."