کتاب «دوراهی جوجهتیغی» نوشتهی هاکان آکدوغان، روایتی شاعرانه، مینیمال و تفکربرانگیز از تلاش انسان معاصر برای حفظ تعادل میان نزدیکی و فاصله در روابط انسانی است. عنوان کتاب برگرفته از تمثیل فلسفی معروف «معضل جوجهتیغی» است که ابتدا توسط آرتور شوپنهاور و سپس توسط زیگموند فروید مطرح شد؛ تمثیلی که تلاش برای گرم شدن در سرمای زندگی را به نمایش میگذارد، اما با این هشدار همراه است که خارهایمان میتوانند همانقدر که گرما میبخشند، آسیب نیز برسانند. داستان، روایت انسانهاییست که در دنیایی شتابزده، تکهتکه و ناپایدار، سعی دارند به دیگری نزدیک شوند، اما در این تلاش، گاه دچار رنج و طرد و بیگانگی میشوند. آکدوغان با نثری فشرده و در عین حال لطیف، تجربهی زیستن را از دریچهی چشمهایی که در واگن قطاری در حرکت نشستهاند، به تصویر میکشد؛ تجربهای گذرا، با دیدی پانورامیک و نگاهی دروننگر به مفاهیمی چون صمیمیت، اضطراب اجتماعی، و مرزهای ناپیدای میان خود و دیگری. «دوراهی جوجهتیغی» نه یک روایت کلاسیک است و نه داستانی با طرح خطی؛ بلکه بیشتر شبیه به قطعهای موسیقاییست که با ضربآهنگ زندگی طنین میاندازد. زبان آن همچون نفس کشیدن در هوایی سرد است: نه آنقدر نزدیک که آزار دهد، و نه آنقدر دور که سردیاش آزاردهنده باشد. این کتاب، آینهایست برای بازتاب رابطهی انسان با دیگری در جهانی که همزمان از تنهایی رنج میبرد و از نزدیکی میترسد.