ساندرین کولت، نویسنده فرانسوی، متولد ۱۹۷۰.
در رشتههای ادبیات و فلسفه درس خوانده و دکترایش را در علوم سیاسی گرفته است. اولین رمانش، گرههای فولادی، را سال ۲۰۱۳ منتشر کرد که برنده جوایز زیادی شد، از جمله جایزه بزرگ ادبیات پلیسی سال. فروش بالای این رمان اسم کولت را بین علاقهمندان ادبیات معروف کرد و او با رمانهای بعدیاش به یکی از مطرحترین نویسندههای ادبیات جنایی و پلیسی فرانسه بدل شد و طی چهار سال همه جوایز این ژانر را به خود اختصاص داد. سال ۲۰۲۰، کولت رمان «جنگلها، هنوز» را منتشر کرد که یک اثر آخرالزمانی بود. این رمان برنده سه جایزه ادبی شد؛ از جمله جایزه بزرگ خوانندگان مجله ادبی لیر. کولت از این تاریخ به بعد کمکم از ژانر ادبیات پلیسی فاصله گرفت و با رمان بعدیاش «ما گرگ بودیم» برنده دو جایزه معتبر ژان ژیونو و رونودو شد و خود را به عنوان نویسندهای صاحب سبک در ژانر ادبی فانتزی با مضمون اصلی خشونت معرفی کرد. سال ۲۰۲۴ این جایگاه با رمان «مادلن پیش از سپیدهدم» بیشتر تثبیت شد. این رمان در فهرست نامزدهای همه جوایز ادبی سال بود و برای اولین بار اسم کولت را بین چهار نامزد نهایی جایزه معتبر گنکور ثبت کرد. در نهایت این رمان جایزه گنکور دبیرستانیها را به خود اختصاص داد و بلافاصله به چند زبان ترجمه شد. رمان مادلن پیش از سپیده دم در روستایی دور افتاده و فقیر میگذرد که زمان و مکان دقیق آن نامشخص است. مردم این روستا با سختی فراوان زندگی میکنند و کوچکترین تغییر در آب و هوا میتواند تعادل شکننده زندگیشان را برهم بزند. زندگی یکنواخت روستاییان با ورود مادلن، دختربچهای وحشی دگرگون میشود. پذیرفته شدن او در خانوادهای روستایی سرآغاز تغییراتی است که پس از آن دیگر هیچچیز مثل قبل نخواهد بود. نثر کتاب باشکوه و پراحساس است و کولت با مهارت خاصی به شخصیتها و محیط زندگیشان جان میبخشد. طبیعت در این رمان نقشی پررنگ دارد؛ هم به عنوان منبع زندگی و هم به عنوان عاملی تهدید کننده. مضامین اصلی داستان حول محور پیوندهای خانوادگی، مبارزه با طبیعت، مبارزه با ظلم و جستوجوی آزادی میچرخد. نقش و قدرت زنان نیز در سرتاسر رمان مشهود است و یک پیام مهم دارد: قدرت تغییر دهنده زنان که در شخصیت مادلن تبلور مییابد. او از کودکی تا جوانی، با شجاعت در برابر بیعدالتیها میایستد و نشان میدهد که زنان میتوانند جرقهای برای دگرگونی جامعه باشند و در نهایت این رمان به ما میگوید که «همیشه حتی در تاریکترین شبها میتوان منتظر طلوع سپیدهدم بود.»
تنها وجه تمایز آرتو و ژرمن که هیچکدامشان از آن مطلع نیستند، زیبایی است. هرقدر که ژرمن چهارشانگی، نظم، قدرت و ارادۀ اوژن را به ارث برده، به همان اندازه آرتو شکوه مادرش را در خود دارد. موهای قهوهای نامرتب و چشمان سیاهش شبیه برادرانش است اما چهرهای با ظرافت خیرهکننده و چشمان بزرگ درخشانش به تمام کسانی که تابهحال در روستا متولد شدهاند برتری دارد؛ حتی به مادر و خالهاش. پسربچههای دیگر او را دختر خطاب میکنند. آرتو میداند که مسخرهاش میکنند و دنبالشان میکند، فقط به این دلیل از کتکخوردن در امان میماند، درحالیکه ژرمن پشتسرش میدود و هرکسی را که به دستش میرسد، کتک میزند. دونفری پرواز میکنند، میپرند، در نوعی مستی عجیب مشت میزنند، خندۀ ژرمن در هوا بلند میشود و آسمان را به لرزه درمیآورد...