مارتا، دختری سرکش و در خانوادهای از طبقه متوسط رو به بالا در دهه 1970 است که به تازگی به دلیل اعتراض به محرومیت زنان از کالج ترینیتی صندلی خود را در دانشگاه کمبریج از دست داده و در آیندهای نه چندان دور با دوست خانوادگیشان، کیت، که یک دیپلمات جوان است در یک ازدواج راحت و با موافقت خانواده راهی شهر مسکو میشود و در آنجا زندگی در مجتمع تحت نظر و هموار در مسکو را تجربه میکند. ((پدرش مارتا نیز در GCHQ در چلتنهام جزو مقام های مهم دولتی است.)) اگر چه محل زندگی کارمند جوان سفارت بسیار اساسی است، اما شنود مکالمههای کیت و تحت نظر بودن وی توسط سرویسهای مخفی کاگ ب دامنگیر همسرش میشود و مارتا را که از روحیهی ماجراجویی برخوردار است تخت تاثیر قرار میدهد. مارتای ماجراجو میخواهد مسکو را بشناسد، بنابراین با افراد غیر سفارت دیدار میکند. کیلومترها در جنگل و پارک میگذراند، از دانشگاه دیدن میکند و در خیابانها میچرخد و در این گشتوگذارها با خانمی بریتانیایی به نام اوا روبرو میشود که از سفارت متنفر است. سفارت که دیدار مارتا با زنان غیر سفارت را برای او منع کرده اکنون دیدار او با خانم اوا را خطا اعلام میکند و از کیت میخواهد که همسرش را راهی انگلستان کند که دور از دسترس جاسوسان باشد. سرانجام مارتا به انگلستان فرستاده میشود.
سارا آرمسترانگ در دانشگاه آزاد، نویسندگی خلاق در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد تدریس میکند. او به همراه همسر و چهار فرزندش در اسکس زندگی میکند.