کانت معتقد است که حق، تحقق خارجی آزادی است و آزادی بنیاد حقوق بشر است. انسان با آموزش از ورطهی جهل نجات مییابد و با خرد جهان را از نو میسازد. عمل اخلاقی کنشی است که اراده را بر پایه مفاهیم خرد بنیان میگذارد و خود آیینی هدف اخلاقی انسان میشود. فردیت و عصر مدرن بنا میشود و اعتقاد به خرد و آگاهی شالودهی اخلاق و اساس زندگی مدرن را تشکیل میدهد. انسان مدرن به حقانیت تخصص و دانش ایمان میآورد و دانش ناشی از خرد انسانی منجر به رفاه آسایش خوشبختی و شادی بشر میشود. فاهمه برای هر تجربهی ممکنی قانون وضع میکند و انسان گوهر وظیفه و هدف آفرینش می گردد. در مقابل نیچه فکر میکند که قدرت غریزه و اراده اصل انسان و جهان است. ارزش انسان در قدرت خلاقهی او در هنر و فلسفه است. او فرهنگ و تمدن پیش از سقراط را تمدن دیونیزوسی» نامیده و آن را ستایش کرده و فرهنگ و تمدن پس از سقراط را «آپولونی» نامیده و آن را طرد میکند. او میگوید دیونیزوس به نفی خرد و اخلاق میپردازد و زندگانی را همانطوری که هست با نگاهی هنری میپذیرد اما آپولون را خدای عقل منطق و صلح نامیده که در مقابل درد و رنجهای بشری به اخلاق، رویا، حکمتهای غایی «مثل» و مدینهی فاضله متوسل میشود و «خرد را به خودکامهای تبدیل میکند تا غرایز، ناخودآگاه و قدرت خلاقهی بشر را تسخیر کند.