کتاب تصویر دختری در آخرین لحظه

Picture of a girl at the last minute
کد کتاب : 17643
شابک : 978-6002299369
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 149
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب تصویر دختری در آخرین لحظه اثر سیامک گلشیری

سیامک گلشیری در کتاب «تصویر دختری در آخرین لحظه» مانند دیگر آثار ادبی جنایی‌اش، یک داستان باورپذیر در فرهنگ ایرانی را پیش چشم مخاطب قرار داده است. در این داستان معمایی و رعب‌آور، نویسنده‌ای که دستی در نوشتن داستان‌های جنایی داشته و شم کارآگاهی خوبی نیز دارد، به‌واسطۀ یکی از شاگردانش، خود درگیر یک ماجرای جنایی می‌شود.
راوی داستان همین استاد نویسندگی است که با جلو رفتن ماجرا، بی‌شک با تردید و گمان‌های او همراه خواهید شد، به‌جای او خواهید اندیشید و حدس‌هایی برای یافتن حقیقت به ذهنتان خطور خواهد کرد. بهرام با گم‌شدن نامزدش دست به اقدام‌هایی برا‌ی یافتن او می‌زند، اما وسط‌کشیدن پای استاد نویسندگی‌اش چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ گلشیری جزئیات کتاب «تصویر دختری در آخرین لحظه» را با چنان دقتی روایت کرده که خواننده خود را در‌حال خواندن یک فیلم‌نامه می‌پندارد و تصاویر، مو‌‌به‌مو پیش چشم او نقش می‌بندند. ممکن است توانسته باشید همراه راوی پایان را حدس بزنید و یا فصل آخر شما را شگفت‌زده کند؛ در هر دو صورت این داستان جنایی پایان‌بندی جالبی دارد که خواندنش خالی از لطف نیست.

کتاب تصویر دختری در آخرین لحظه

سیامک گلشیری
سیامک گلشیری (زاده 27 مرداد، 1347) نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است. او پسر احمد گلشیری و برادرزاده هوشنگ گلشیری از دیگر مترجمان و نویسندگان ایرانی است.سیامک گلشیری در یک خانوادهٔ فرهنگی در اصفهان متولد شد. دوران کودکی را در اصفهان سپری کرد و سپس در شش سالگی به همراه خانواده، به سبب تغییر شغل پدر، به تهران مهاجرت کرد. بعد از انقلاب، در ۱۳۵۹، بار دیگر به اصفهان بازگشت. در اواخر دوران دبیرستان به فعالیت های نمایشی روی آورد و چندین نمایشنامه را روی صحنه برد. با پایان این دوران تحصیلی، این فعالیت...
قسمت هایی از کتاب تصویر دختری در آخرین لحظه (لذت متن)
سه ماهی می شد که چیزی ننوشته بودم، حتا یک داستان کوتاه. تمام مدت به موضوع رمان تازه ای فکر می کردم. تقریبا آماده بودم شروعش کنم. مانده بود پیدا کردن صحنه ی شروع داستان. تا اینکه دوشنبه شبی، وقتی از کلاس برمی گشتم، چیزی به ذهنم رسید؛ لحظه ای که شخصیت اصلی داستان در را باز می کند و با جسد دوستش مواجه می شود، مردی که هشت ماه آزگار با او همخانه بوده و...