کتاب جنگل سایه ها

La Forêt des ombres
کد کتاب : 17753
مترجم :
شابک : 978-6009876112
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 370
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2006
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 23 اردیبهشت

معرفی کتاب جنگل سایه ها اثر فرانک تیلیه

داستان جذاب و مهیج "جنگل سایه ها" به قلم درخشان "فرانک تیلیه" ابتدا با ماجرایی که برای "دیوید" (یکی از شخصیت های داستان "جنگل سایه ها") اتفاق می افتد آغاز می شود. "دیوید" نویسنده ای در حال شکوفا شدن است و به تازگی اولین رمانی که نوشته مورد توجه منتقدین قرار گرفته است. یک روز یک میلیاردر با او تماس می گیرد تا "دیوید" بتواند برای او رمانی به رشته ی تحریر در آورد که قهرمانش یک قاتل زنجیره ای است. قاتلی که اکنون ناپدید شده است؛ یک جانی که همه او را به نام جلاد 125 می شناسند. برای این کار او مبلغ زیادی را به عنوان پیش پرداخت به "دیوید" می پردازد. نویسنده ی جوان مشتاقانه تصمیم می گیرد که قبول کند. بنابراین "دیوید" خودش را از شهر دور می کند تا برود و در یک خانه ی قدیمی ، در وسط کوه ها نوشتن رمان را آغاز کند. اما کار به این سادگی ها نیست و در دل "جنگل سایه ها"، درون کلبه ای که زندگی می کند روز به روز زندگی بر او سخت تر می شود و با ماجرا های هولناکی رو به رو می شود.
ازین پس همه چیز در "جنگل سایه ها" نوشته ی "فرانک تیلیه" به شکلی عجیب ، مبهم و نگران کننده پیش خواهد رفت. "دیوید" اکنون دیگر هیچ راهی ندارد جز آنکه با ترس های خود دست وپنجه نرم کند، عزمش را جزم کند و به نبردی مهلک با نیروهایی ناشناخته و مرموز برود. آنچه در ادامه ی داستان "جنگل سایه ها" از "فرانک تیلیه" برای "دیوید" رخ می دهد، داستانی است جذاب که رها کردن آن غیر ممکن است.

کتاب جنگل سایه ها

فرانک تیلیه
فرانک تیلیه (به فرانسوی: Franck Thilliez) نویسندهٔ فرانسوی رمانهای پلیسی، زاده سال ۱۹۷۲ در شهر انُسی است. او نویسنده رمانهای اناق مردگان، سوگواری عسل، جنگل سایه‌ها، خاطره شبح، انگشتر موبیوس و شکستگی است. پس از موفقیت رمان اتاق مردگان او این فرصت را یافت تا کار کامپوتر را در شرکت سولا ک دانکرک (Sollac Dunkerque) رها کرده و همه وقت خود را صرف نوشتن رمانش "سندروم ای" کند که دراکتبر سال ۲۰۱۰ چاپ شد. این کتاب نخستین بخش از مجموعه‌ای است که به پدیدهٔ خشونت می‌پردازد. بخش دوم آن گاتاگ...
قسمت هایی از کتاب جنگل سایه ها (لذت متن)
همه چیز دور سرش شروع به چرخیدن کرد. کتی فقط توانست خودش را به دستشویی برساند تا بالا بیاورد. داوید که در آزمایشگاه مانده بود، با نگاهش دوفر را تیرباران می کرد. با عصبانیت گفت: «خدای من! این چه بازی مسخره ای است که راه انداخته اید؟ شما مریضید…؟ » دوفر پاسخ داد: «علم، علم. این خود طبیعت است که صحنه های عجیب وغریب را خلق می کند، نه انسان…» بیرون، در آخرین پرتوهای روشنایی روز، لاشه شش خوک در دومتری سطح زمین، از ته آویزان بود و درجات مختلف تجزیه جسد را نشان می داد. بعضی از لاشه ها تازه شروع به گندیدن کرده بودند. بقیه هم تکه پاره، تکیده و به وسیله خود استخوانها سوراخ سوراخ شده بودند. همگی پوشیده از شفیره های سفید کرم و لارو بود. گورستانی پر از لاشه های آویزان .