کتاب دختران ساکت

The Silent Girls
کد کتاب : 11621
مترجم :
شابک : 978-600-9876-18-1‬
قطع : رقعی
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
زودترین زمان ارسال : ---

از پرفروش ترین کتاب های نیویرک تایمز

معرفی کتاب دختران ساکت اثر اریک ریکستاد

کتاب دختران ساکت، رمانی نوشته ی اریک ریستاد است که نخستین بار در سال 2014 منتشر شد. فرانک راث پس از این که نشان کارآگاهی خود را پس داد تا بازپرسی خصوصی شود و به تنهایی دخترش را بزرگ کند، تصور می کرد که دیگر کارش با قتل و جنایت تمام شده است. اما یک روز پلیس در روستای دورافتاده ی فرانک، ماشینی را پیدا می کند که در کنار جاده رها شده و به نظر می رسد دختر نوجوان زیبایی که صاحب این خودرو است، بدون هیچ ردی ناپدید شده است. تحقیقات راث خیلی زود او را با تاریک ترین جنبه های روح انسان مواجه می کند. او دوباره درمی یابد که حتی در کوچک ترین شهرهای روی نقشه نیز، شرارت همه جا در کمین است و هیچ کس در امان نیست.

کتاب دختران ساکت

اریک ریکستاد
اریک ریکستاد، نویسنده ای آمریکایی است. اولین رمان ریکستاد در میان کتاب های برگزیده به انتخاب نیویورک تایمز قرار گرفت و آثار دیگر او در فهرست پرفروش های نیویورک تایمز و USA Today قرار گرفته اند.
نکوداشت های کتاب دختران ساکت
An incendiary, ambitious, and unforgettable story.
داستانی پرحرارت، بلندپروازانه و فراموش نشدنی.
Goodreads

A stunner of a crime novel!
یک رمان جنایی خیره کننده!
Steve Ulfelder, American author

This well-crafted book will have you staying up late, turning pages and afraid to turn off the light.
این کتاب خوش ساخت وادارتان می کند که تا دیروقت بیدار بمانید، صفحات را ورق بزنید و از خاموش کردن چراغ در هراس باشید.
Paul Doiron, American author

قسمت هایی از کتاب دختران ساکت (لذت متن)
راث در آشپزخانه اش، در حالی که بقایای درد در عضله های پشتش باقی بود، دستانش را با صابون لاوا شست. آب کف آلود بر اثر خون گوزن، به رنگ صورتی درآمده بود. درون فریزر را به دنبال کیسه ی یخ گشت، اما یادش آمد آن را در کنار بسترش گذاشته بود، جایی که یخ آن داشت آب می شد. سپس بسته ای نخود فرنگی یخ زده بیرون آورد. یک شیشه حاوی داروی مسکن ویکودین از روی پیشخان قاپید، دو عدد قرص را با نیم بطری از نوشیدنی ای که از شب گذشته در لگن ظرفشویی بود، فرو داد، سپس به پیام صوتی لاروش گوش داد. «راث. لاروش هستم. به من زنگ بزن.»

راث از جاده ی خاکی به سمت شمال راند، از کانان مونادناک عظیم و باهیبت با نمای سنگ گرانیتی اش عبور کرد که جای خود را به زمین کشاورزی مسطح با حالت ناگهانی فاندی اسکار پمنت داده بود که به حاشیه ی اقیانوس اطلس ضربه می زد؛ نابهنجاری زاید زمین شناختی در ایالتی با کوه های فرسوده و کهن که چین خوردگی یافته به حالت کوهپایه هایی درآمده، به تدریج حالت عادی یافته صورت دریاچه چمیلین رو به غرب و رودخانه کنتیکت رو به شرق به خود گرفته است.

هیچ جایی امن نبود. هیچ کس امن نبود. خشونت، مانند هر جای دیگری در دنیا، در اینجا نیز کمین کرده بود، بیشتر وقت ها به وسیله گروه های شناخته شده، صمیمی، خانوادگی و ناگفتنی تحمیل می شد. از خود می پرسید چرا افراد مناطق روستایی، پس از خشونت وحشتناک، وقتی با آنان مصاحبه می شد، می گفتند: «قرار بود چیزی اینجا اتفاق بیفتد.» گویی خشونت یادش رفته بود خود را در محدوده ی مرزهای جغرافیایی تجویز شده ای نگه دارد.