ادبیات شاخص، شکست می خورد تا پارادایم را موقت سازد. ادبیاتی که سعی بر پیروزی دارد همیشه در صدد است که پارادایم خود را طولانی سازد. شکست، حد اعلای ادبیات است. مشکل این است که حاضر نیستیم تن به شکست ادبی بدهیم. کاری که حافظ انجام داد و نیما هم ادبیاتی که پیروزمند است هرگز پارادایم خود را از دست نمی دهد راز فاصله پارادایم ها در ادبیات کلاسیک همین است. شکست، حسرتی عمیق در ادبیات است. شکست پارادایم را موقت می ساز.د هیچ جنبنده ای وجود ندارد مگر این که ماشین حمل ژن های خودش است. شعر هم که شکل می گیرد، بی شک یک ماشین جنبنده است که ژن های خود را حمل می کند پارادایم ها، ماشین ها را ارتقا می دهند اما ژن ها پایدارند. ژن های پایدار شعر کدامند که با همه ی تعاریف و پارادایم ها، همیشه شعر را همراهی می کنند؟