"مارکس اسپینوزا میخواند"، نوشته مارگریتا پاسکوچی، پژوهشی جسورانه و عمیق در پیوند میان دو متفکر تأثیرگذار فلسفه غرب-کارل مارکس و باروخ اسپینوزا-است. پاسکوچی با خوانشی نوآورانه نشان میدهد که چگونه متافیزیک اسپینوزا، بهویژه مفهوم "پتانسیا" (قدرت یا پتانسیل)، میتواند در گفتوگویی سازنده با نقد مارکس از سرمایهداری و ماتریالیسم تاریخی قرار گیرد. او با این ترکیب نظری، بینشهای تازهای درباره فقر، عاملیت و ستم ساختاری ارائه میدهد و این مفاهیم را در چارچوبی فراتر از گفتمانهای سنتی اقتصادی و سیاسی بازتعریف میکند. پاسکوچی با تکیه بر فلسفه اسپینوزیستی و مارکسیستی، استدلال میکند که فقر صرفا یک وضعیت اجتماعی-اقتصادی نیست، بلکه مسئلهای بنیادین در سیاست و قدرت انسانی است. او با بهرهگیری از هستیشناسی اسپینوزا و نقد ماتریالیستی مارکس، نشان میدهد که فقر نهتنها محرومیت اقتصادی، بلکه محدودیتی بر "پتانسیل جمعی انسانها" است. این دیدگاه، نهتنها برخی ابعاد جدید در تفکر مارکسیستی را روشن میکند، بلکه ارتباط اندیشههای اسپینوزا را برای مباحث معاصر درباره عاملیت سیاسی و تحول اجتماعی بازآفرینی میکند. تحلیل پاسکوچی بر مفهوم "پتانسیا" متمرکز است؛ در فلسفه اسپینوزا، "پتانسیا" نیروی درونی و خودجوشی است که در سطوح فردی و جمعی بروز میکند. در مقابل، "potestas" به قدرت بیرونی و سلسلهمراتبی اشاره دارد که از سوی نهادها تحمیل میشود. پاسکوچی استدلال میکند که هنگامی که *پتانسیا* سرکوب یا بیگانه شود-همانند شرایط فقر در سرمایهداری-به جای مقاومت و توانمندسازی، به شکلی از انفعال و سلب مالکیت تبدیل میشود. او با بهرهگیری از تحلیل مارکس درباره بیگانگی و استثمار، فقر را نهفقط بهعنوان فقدان منابع، بلکه بهمثابه شکلی از "سلب قدرت سیستماتیک" در نظر میگیرد. در این وضعیت، افراد و طبقات نهتنها از داراییهای مادی محروم میشوند، بلکه از ظرفیت کنشگری نیز تهی میگردند. پاسکوچی، برخلاف دیدگاهی که فقر را صرفا یک کمبود "privatio" میبیند، آن را از منظر اسپینوزایی بهعنوان "پتانسیلی نهفته اما محدود" تفسیر میکند-نیرویی که در شرایط مناسب میتواند به ابزاری برای رهایی جمعی تبدیل شود. این تغییر نگاه، او را قادر میسازد که پل ارتباطی میان ماتریالیسم تاریخی مارکس و هستیشناسی اسپینوزا بسازد و پیشنهاد کند که دگرگونی اجتماعی نهتنها وابسته به تغییرات اقتصادی، بلکه مستلزم بازیابی "پتانسیل فقرا" نیز هست. "مارکس اسپینوزا میخواند" مداخلهای فلسفی و نوآورانه است که خوانشهای متعارف از مارکس و اسپینوزا را به چالش میکشد و در عین حال، ترکیبی تازه از نقد ماتریالیستی و تحلیل هستیشناختی ارائه میدهد. پاسکوچی با تعریف مجدد فقر، نه بهعنوان محرومیتی صرف، بلکه بهعنوان "پتانسیلی مخدوششده"، دیدگاهی رادیکال و تأملبرانگیز در باب امکانهای رهایی، عدالت و توانمندسازی جمعی ارائه میدهد. این کتاب برای پژوهشگران مارکسیسم، اسپینوزیسم، فلسفه سیاسی و تمامی کسانی که به نظریههای تحول اجتماعی علاقه دارند، اثری ضروری و الهامبخش است.
درباره مارگریتا پاسکوچی
مارگريتا پاسكوچي (Margherita Pascucci) دارای مدرک دکترای ادبیات تطبیقی از دانشگاه نیویورک و همچنین D.Phil از دانشگاه Europa Viadrina Universitat است. او همچنین نویسنده کتابخوانی فلسفی شکسپیر است.