«برف خاموش، برف مرموز» ، روایتگر دنیای ساکت، خاص و درونی پسربچه ای است که کم کم از زندگی واقعی، خانواده و همکلاسی هایش فاصله می گیرد و در حجمی سفید و ساکت و مرموز سیر می کند. فضایی که به دلیل از دست دادن حس شنوایی اش در او ایجاد شده است. داستان در دو دنیای متفاوت روایت می شود. دنیای واقعی و دنیای ذهنی پسربچه که گوینده در این اثر، با لحن خود به زیبایی این دو فضا را از یکدیگر جدا کرده است:
«احساس می کرد پرده یی نامرئی از برف بین او و دنیا قرار گرفته. اگر هم چو چیزی را خواب ندیده آخر وقتی آدم بیدار است چه طور می شود خواب ببیند؟ پس چه توضیح دیگری داشت؟ به هر حال، این توهم آن قدر زنده بوده که روی تمام اعمال و رفتارش تاثیر گذاشته بوده. الان یادش نمی آمد که صبح اول بود یا صبح دوم یا شاید هم صبح سوم؟ که مادرش متوجه حالاتی غیرعادی در رفتار او شده بود. مادرش سر میز صبحانه گفته بود «آخه، عزیز من، تو چه ت شده؟ انگار اصلا گوش ات به مانیست...» از آن به بعد چند دفعه این اتفاق افتاده بود نمی دانست!»
کتاب برف خاموش، برف مرموز