بسیار پر تعلیق، زیبا نوشته شده و به شدت توصیه می شود.
کتابی بصری که ماهرانه نوشته شده است. به راحتی ردپای خود را در ذهن خواننده پاک نمی کند.
بعد، سکوت جای خود را به صدای آب داد. مایا دوباره با سر کج شروع کرد به حرکت و دنبال کردن صداهایی که در جنگل برایش آشنا بودند. وقتی صدای غرش آب بلندتر شد، او که انتظار داشت به فضای باز نزدیک شده باشد قدم هایش را بلندتر کرد. به سنگ بزرگ در کنار رودخانه رسید و ایستاد. آب رودخانه کف کرده بود و با صدای غرش به سنگ برخورد می کرد و با فشار پایین می ریخت. مایا با این صحنه آشنا بود، قبلا مثل آن را دیده بود اما چیزی شبیه این. فکر کرد همسرش زمانی دوست داشت این صحنه را ببیند. می توانست صدای همسرش را بشنود که می گوید: نه. هیچ وقت از چنین چیزی خوشم نیامده. مایا به طرف راست برگشت و در جهت جریان رودخانه راه رفت تا به دریاچه رسیدند، جریان تند رودخانه در سطح صاف و بی حرکت دریاچه و پس از برخوردی تند آرام می گرفت. در ساحل جنوبی دریاچه حدود یک کیلومتر آن طرف تر خانه ای بود.