کتاب صدای آخر خط

The Good Samaritan
  • 10 % تخفیف
    139,000 | 125,100 تومان
  • موجود
  • انتشارات: خوب خوب
    نویسنده:
کد کتاب : 23656
مترجم :
شابک : 978-6226513692
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 452
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

نامزد نهایی جایزه International Thriller Writers

معرفی کتاب صدای آخر خط اثر جان مارس

کتاب «صدای آخر خطر» رمانی نوشته «جان مارس» است که اولین بار در سال 2017 به چاپ رسید. «لورا»، همان صدای آرامش بخش و دوستانه ای است که وقتی در حال فکر کردن به خودکشی هستید، در آنسوی تلفن می شنوید. همکاران «لورا»، عاشق او هستند و زندگی در کنار سه فرزند و همسرش، بی نقص به نظر می رسد—حداقل این ها چیزهایی است که «لورا» تصور می کند. حقیقت این است که «لورا» دوست ندارد کسی را نجات دهد. او می خواهد آن ها بمیرند، و در صورت امکان، خودش هنگام مرگ آن ها در آنسوی خط تلفن حضور داشته باشد. همسر باردار «رایان» یکی از همان افرادی است که با کمک و تشویق «لورا» به زندگی اش پایان داده است. «رایان» اکنون خشمگین است و به فکر انتقام. اما این موش و گربه بازی خطرناک، برنده ای نخواهد داشت—فقط مرگ خواهد بود و حقیقت در مورد «لورا».

کتاب صدای آخر خط

جان مارس
جان مارس یک روزنامه نگار سابق از نورتهمپتونشایر انگلیس است که 25 سال را در مصاحبه با افراد مشهور دنیای تلویزیون ، فیلم و موسیقی برای روزنامه ها و مجلات ملی گذراند.او برای نشریاتی از جمله گاردین آنلاین؛ مجله OK؛ GT؛ ایندیپندنت و... نوشته است. او اخیراً به طور تمام وقت می نویسد.
نکوداشت های کتاب صدای آخر خط
Fast paced, and disturbing with many twists and turns.
سریع، تشویش آور، و با پیچ و خم های فراوان.
Book Literati

Truly disturbing.
واقعا تشویش آور.
Amazon Amazon

With a genuinely creepy villain.
با یک شخصیت شرور کاملا رعب انگیز.
Fantastic Fiction

قسمت هایی از کتاب صدای آخر خط (لذت متن)
من دنج ترین نقطه را انتخاب کرده بودم که با شومینه ویکتوریایی از بقیه فضا جدا شده بود. آنجا، از پشت پارتیشن، صدای نرم و آرامم را هیچکس از هیچ جای اتاق نمی شنید. درست است که هیچ وقت اعتراف نمی کردیم مکالمه های همدیگر را گوش می کنیم، ولی به هر حال عجیب نبود که هر از گاهی هم یکی فضولی کند.

چهار سال و نیم هر روز از همین پنجره خیره شده بودم به پشت بام های «نورث همپتون» و از خودم پرسیده بودم اولین کسی که امروز تلفنش را جواب می دهم، ممکن است چه کسی باشد. معمولا موقع شیفت بعدی-غروب-تازه همه چیز هیجان انگیز می شد.

همین که روشنایی روز از بین می رود، مقاومت بیشتر آدم های شکننده آن بیرون هم از بین می رود. اصلا شب، دشمن آن ها است چون هرچه مشغولیت های جلوی چشمشان کمتر می شود، فرصت بیشتری پیدا می کنند که بنشینند فکر کنند زندگیشان چقدر پوچ و خالی از امید شده. درست همین موقع است که دست یاری دراز می کنند به طرف دستی دیگر.