کتاب «چین و غرب» به ویرایش رودیارد گریفیتس، در حقیقت بازتاب نوشتاری یک مناظره زنده و پرتنش است که در مه ۲۰۱۹ در تورنتو برگزار شد؛ مناظرهای که پرسشی کلیدی را پیش میکشد: «آیا چین تهدیدی برای نظم بینالمللی لیبرال است؟» آنچه این کتاب را جذاب میسازد، نه فقط سوژهی آن بلکه شیوهی مواجهه دو گروه برجسته با این موضوع است: از یکسو اچ. آر. مک مستر، مشاور سابق امنیت ملی آمریکا و مایکل پیلزبری، پژوهشگر برجستهی چین؛ و در سوی دیگر کیشور محبوبانی، دیپلمات و نظریهپرداز آسیایی و هویائو وانگ، رئیس یک اندیشکده معتبر در چین. کتاب با ساختاری منظم شامل سخنان آغازین، رد و بدل پرسشها و اظهارات پایانی، اجازه میدهد خواننده با شفافیت تمام، منطق و لحن هر دو جناح را دریابد؛ بدون دخالت نگاه نویسنده یا تحلیلگر بیرونی. در دل این بحث، دو تصویر متفاوت و گاه متضاد از نقش چین در جهان معاصر ترسیم میشود. مک مستر و پیلزبری استدلال میکنند که حزب کمونیست چین، با تکیه بر قدرت اقتصادی، فشار سیاسی، توسعه فناوری (بهویژه در زمینههایی چون هوش مصنوعی و شبکههای ارتباطی) و طرح جاهطلبانهی «کمربند و جاده»، اساسا در حال تضعیف اصول نظم بینالمللی لیبرال است؛ نظمی که بر شفافیت، حاکمیت قانون و رقابت آزاد استوار است. آنها بر این باورند که سکوت و خوشبینی غرب، تنها باعث عمیقتر شدن نفوذ چین و تقویت الگوهای اقتدارگرایانه میشود. در مقابل، محبوبانی و وانگ چین را بیشتر به عنوان نیرویی تثبیتکننده میدانند؛ کشوری که در جهانی ناپایدار و در شرایط عقبنشینی آمریکا، با سرمایهگذاری گسترده و توسعه زیرساختها، ثبات و رشد اقتصادی را به مناطقی از آسیا و فراتر از آن آورده است. محبوبانی هشدار میدهد که نگاه اخلاقی و آرمانگرای غرب - که گویی تنها یک راه برای مدرنیته و توسعه وجود دارد - نهتنها منصفانه نیست بلکه خطرناک هم هست؛ چرا که مسیرهای تاریخی و فرهنگی جوامع آسیایی را نادیده میگیرد. به نظر آنان، وابستگی متقابل اقتصاد جهانی و چالشهای مشترکی همچون تغییرات اقلیمی و بیماریهای همهگیر، بیش از هر زمان دیگری همکاری را به ضرورتی غیرقابل انکار تبدیل کرده است. در پس این جدال، شکافی عمیقتر دیده میشود: پرسشی که آیا باید با چین به مثابه رقیبی ژئوپلیتیکی برخورد کرد یا شریک ضروری در جهانی چندقطبی. واقعگرایی سختافزاری در برابر عملگرایی اقتصادی، نگاه اخلاقی در برابر نسبیگرایی فرهنگی. نتیجهی نظرسنجی مخاطبان که تغییر اندکی را به سود جناح مخالف نشان داد، گواهی بود بر پیچیدگی موضوع؛ چرا که هیچیک از دو موضع، راهحلی کامل ارائه نمیدهد. گرچه برخی منتقدان به تکرار استدلالها و فقدان شجاعت در پیشروی به لایههای عمیقتر نقد داشتهاند، اما ارزش اصلی کتاب دقیقا در همین است: ارائه یک تصویر زنده، صریح و بدون فیلتر از جدال عقلانی در باب یکی از مهمترین سوالات عصر ما. برای هرکسی که میخواهد به دور از تیترهای خبری و روایتهای رسانهای، منطق و لحن استدلال دو سوی این مباحثه را لمس کند، «چین و غرب» منبعی فشرده اما روشنگر است؛ فرصتی برای ایستادن میان دو دیدگاه و اندیشیدن به این پرسش که: در جهانی در حال تغییر، چین تهدید است یا ضرورت؟