کتاب رابطه

Relation
کد کتاب : 35132
شابک : 978-6009149537
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 340
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2003
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب رابطه اثر محمدجعفر مصفا

"رابطه" کتابی است به قلم "محمدجعفر مصفا" که در سیصد و چهل صفحه به همت انتشارات نفس، منتشر شده است. آقای "محمد جعفر مصفا" کسی است که دامنه‌ی ایده‌های کریشنا مورتی را به ایران گسترش داده است. وی در کتاب "تفکر زائد" خود، به موضوعی پرداخته که در روانشناسی شناخت‌ درمانی بسیار حائز اهمیت است؛ موضوع این کتاب این است که چگونه ذهن به دنبال ایجاد دنیایی ذهنی است که در مقابل جهان عینی و بیرونی قرار می‌گیرد.
"محمد جعفر مصفا" در کتاب "انسان در اسارت فکر"، تحقیقات خود را ادامه داد و در "کتاب رابطه"، به مباحثی اشاره کرد که کریشنا مورتی و خانم کارن هورنای پیش از او بررسی کرده بودند. کارن هورنای در ابتدا مکتب روانشناسی فروید و تجزیه و تحلیل روان شناختی را دنبال کرد، اما بعدا راه خود را پیدا کرد و شروع به زیر سوال بردن نظریه های فروید کرد و متوجه شد که منشا بسیاری از بیماری‌های روانی ناشی از تفکر است. به گفته‌ی هورنای، احساس نیاز به ایمنی، اساس و ریشه‌ی رفتارهای انسانی است.
کتاب "رابطه" شامل گفت و گوهای نویسنده با رفیقش آمیرزا حسن درباره‌ی شناخت هویت فکری و راهکارهایی برای رها شدن از آن است. "رابطه" که می‌توان آن را به نوعی بازنویسی اصول فکری شخص نویسنده دانست، کتابی است که مطالعه‌ی مکرر آن می‌تواند برای مخاطبینی که به دنبال فروگذاردن هویت فکری خود هستند، بسیار مفید باشد.
"محمد جعفر مصفا" در بخش‌هایی از کتاب، انتقاداتی را که به نحوه‌ی تفکر او وارد شده، در قالب پرسش از زبان آمیرزا حسن بیان می‌کند و سپس خود به آنها پاسخ می‌دهد.

کتاب رابطه

محمدجعفر مصفا
محمدجعفر مصفا (متولد ۱۳۱۲ ش، خمین - درگذشتهٔ ۱۳ اسفند ۱۳۹۷) نویسنده، مترجم و مولوی‌شناس اهل ایران است؛ که کتاب‌ها و مقالات زیادی در رابطه با خودشناسی و انسان‌شناسی نوشته‌است.مصفا چندین مقاله نوشته و در جاهای مختلف از جمله فرهنگسرای اندیشه تهران نیز جلساتی تحت عنوان خودشناسی برگزار کرده‌است.متوفی معتقد است انسان تمام عمر خود را مشغول آن چیزی است که نیست! و تأکید دارد که تمام فکرها و اندیشه‌های اعتباری ئی که انسان در سر دارد زائد است، «من» را اعتباری دا...
قسمت هایی از کتاب رابطه (لذت متن)
ما با زندگی قهریم به زندگی تبسم نمی کنیم از روی ملالت و تکلف وارد زندگی می شویم وقتی تو حرف می زدی من یاد یکی از خاطرات زمان کودکی ام افتادم . شاید چهار یا پنج ساله بودم یک روز پدرم یک جفت گیوه نو برایم خرید و گفت فردا می خواهد مرا با خودش به یکی از دهات مجاور شهر به مهمانی ببرد. من بقدری حالت شعف پیدا کردم که تا صبح با وجود اینکه خواب بچگی سنگین استچند بار بیدار شدم و بیرون را نگاه کردم تا ببینم صبح شده است یا نه این یعنی به استقبال روز و زندگی رفتن و حالا همان طور که تو در یکی از کتاب هایت نوشته ای شب که می شود با کوله باری از ملامت یعنی با کوله بار شخصیت که پر است از هزار ترس نفرت حقارت طلبکاری بدهکاری رنج و دلهره می خوابیم. با نگرانی می خوابیم نیمه شب از فرط نگرانی بیدار می شویم نه از فرط شوق و صبح همین که چشممان راباز می کنیم احساسمان این است که خدایا باز هم روز آمد و من تا غروب مجبورم این کوله بار ادبار را بر گرده ذهنم بکشم.