لذت بخش ، پیچیده ، هیجان انگیز ، جذب کننده
"کاری فوق العاده ماهر و راضی کننده."
دستاورد ظرافت و قدرتی که تعداد کمی از داستان نویسان توانایی آن را دارند.
پیرزنه، مثل به فاحشه وسط روز مست کردها اوستراکاوا، از همان جایی که ایستاده بود، محو شدن اتوبوس را تماشا کرد. صبر کرد تا دیدش واضح شود و قلبش دست از این جست و خیز دیوانه وار بردارد. با خود فکر کرد، حالا این منم که به لیوان آب لازم دارم. میتونم از خودم در برابر آدمای قوی محافظت کنم. خدا خودش از دست آدمای ضعیف نجاتم بده. لنک النگان پشت سر غریبه به سمت کافهای رفت. درست بیست و پنج سال قبل، در یک اردوگاه کار اجباری، در اثر ریزش زغال سنگ، پایش از سه جا شکسته بود. حالا در این روز، چهارم آگوست - این تاریخ هرگز از یادش نرفته بود - تحت تأثیر تهدید سنگین پیام غریبه، حس قدیمی لنگیدن دوباره به سراغش آمده بود.
ا ین سایت ا داری ست اداری و مالی آن کافه آخرین کافه در آن خیابان - اگر نگوییم در سراسر پاریس - بود که وسط گرمای آگوست باز بود و نه دستگاه پخش موسیقی داشت و نه چراغ نئونی؛ هرچند، چند میز بگاتل داشت که از کلهی سحر تا بوق سگ سرشان دعوا بود. غیر از این، همهمه ی ظهرگاهی و حرفهای همیشگی دربارهی سیاست، اسبها و هر چیز دیگری که پاریسی ها درباره اش حرف میزدند شنیده می شد. یک جمع سه نفره ی همیشگی از فاحشه ها مشغول زمزمه با خودشان بودند و پیشخدمت جوان عبوسی، بابک پیراهن گردوخاک گرفته، آن دو را به سمت میزی در گوشه ی کافه که رویش یک اتیکت کمپری قرار داشت هدایت کرد. سپس، برای یک لحظه موضوع مبتذل و مضحکی درگرفت.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
یه دنیای سراسر راز و تاریکی و خشونت...من از خوندنش لذت بردم
کتاب جالبی بود. اونایی که به دنیای جاسوسی و جنگ سرد علاقه دارن بخونن. ترجمه هم ناب بود👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
با اختلاف بدترین و پرغلطترین ترجمه چندین سال اخیر! 79000 تومان به ضرر من خواننده و به سود مترجمی چنین بیسواد.