کتاب ماکس از بند رسته

Saving Max
ادبیات پلیسی 22
کد کتاب : 15001
مترجم :
شابک : 978-6222010522
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 320
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب ماکس از بند رسته اثر آنتوانت فان هویتن

مکس پارکمن از نظر مادرش عالی است. تا اینکه متهم به قتل شد.

دانیل پارکمن، وکیل دادگستری نمی تواند انکار کند که رفتار پسرش بدتر شده است - مواد مخدر و طغیان های خشونت آمیز به یک روال ترسناک تبدیل شده است. اما هنگامی که او تشخیص را از یک مرکز روانپزشکی نوجوانان درجه یک دریافت می کند که مکس عمیقا آشفته و خطرناک است - به نظر می رسد که پذیرفتن آن بسیار ویرانگر است.

تا اینکه او مکس را، سلاحی در دست، بر بالین یک بیمار دیگر می یابد که به طرز وحشیانه ای با چاقو کشته شده است.

غرایز مادرانه دانیل که از مکس جدا شده و در گردابی از شک و ترس به دام افتاده است، به شدت در کانون توجه قرار می گیرد. سیستم قضایی پسر او را تحت فشار قرار می دهد، بنابراین او باید از سال ها تجربه حقوقی خود برای کشف حقیقت استفاده کند، مهم نیست که چه می تواند باشد. اما آیا او نیز ارتباط خود را با واقعیت از دست داده است؟ آیا پسرش واقعا قاتل است؟

کتاب ماکس از بند رسته

قسمت هایی از کتاب ماکس از بند رسته (لذت متن)
انیل بیست دلار به کافه چی می دهد و نوشیدنی خنکی را که سفارش داده تحویل می گیرد. این مشکلات فراتر از توانایی های جسمی و عاطفی اش است. ماکس را به ریس مورنو که آماده ی تست گرفتن از او بود تحویل داده. نوشیدنی اش را مزه مزه می کند. خنکی اش سرحالش می آورد. بعد اطرافش را نظاره می کند. پلانو شهر سوت وکوری است و هتلش هم معمولی است، اما بار زیباست. پر است از چلچراغ و موسیقی گوش نواز و فرش های پرنقش ونگار که مهمان ها را انگشت به دهان می گذارد. یک نفس نوشیدنی اش را سر می کشد و تمامش می کند و بعد بالا نگهش می دارد. کافه چی به او چشم می دوزد و سر تکان می دهد. به محض این که دومین لیوان را برمی دارد، کسی به آرنجش می زند. «عذر می خوام.» دانیل برمی گردد. مردی مقابلش ایستاده. موهای اطراف شقیقه اش سفید است. پیراهن سفید و کت و شلوار رسمی و کراوات، سازوبرگش را کامل کرده. مظهر تاجری موفق است. «بله؟» «می تونم یه نوشیدنی مهمون تون کنم؟» صدای خوش آهنگی دارد. «اگه نمی خواهید با من دوست بشید بهم بگید. قول می دم برم یک گوشه بشینم و غرق غم و غصه ی خودم بشم.»