کتاب آیینه در برابر خورشید

Mirror against the sun
  • 15 % تخفیف
    160,000 | 136,000 تومان
  • موجود
  • انتشارات: نشر نی نشر نی
    نویسنده: سیدحسین حسینی نورزاد سیدمحسن علوی زاده
کد کتاب : 44476
شابک : 978-6220603146
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 436
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب آیینه در برابر خورشید اثر سیدحسین حسینی نورزاد

"آیینه در برابر خورشید" شرحی است از "دیدار و شناخت زندگی استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی" که به اهتمام "سیدمحسن علوی زاده" و "سیدحسین حسینی نورزاد" به تالیف رسیده است. اثر پیش رو، گفت و گوهای مشروح با دکتر "احمد مهدوی دامغانی" در فاصله ی یک سال یعنی آذر سال 1392 تا 1393 را در بردارد.
این چهره ی بزرگ علم و تقوا، از خانواده ای برآمد که از سال ها اندوخته ی علمی و معنوی برخوردار بودند و نسل اندر نسل، در عرصه ی دین و الهیات خدمت کرده اند. "احمد مهدوی دامغانی" از سنین خردسالی برای فراگرفتن مصحف شریف، به مکتب خانه سپرده شد و در کنار یادگیری قرآن کریم، برخی از متون ارزشمند دینی نیز در همان زمان به وی آموزش داده شد. سال های آموزش وی در دبستان و دبیرستان نیز سپری شد و سپس دکتر "احمد مهدوی دامغانی" به توصیه ی پدر خود، به یادگیری علوم حوزوی مشغول گشت. در این برهه وی با برخی از چهره هایی که بعدها در زمینه ی دین و معرفت درخشیدند، هم دوره بود و پس از اتمام دوره ی سطح حوزوی در حوزه ی علمیه ی مشهد مقدس، راهی تهران شد. ورود دکتر "احمد مهدوی دامغانی" به تهران، نقطه ی عطفی در زندگی وی بود و علاوه بر ادامه تحصیل و اشتغال به تدریس در دانشگاه تهران، با همسر خود آشنا شد و از ازدواج با این بانوی گرامی، سه فرزند از ایشان به یادگار ماند.
"آیینه در برابر خورشید" که شرح گفت و گوهای "سیدمحسن علوی زاده" و "سیدحسین حسینی نورزاد" با این عالم بزرگ ادبیات و الهیات است، نوری بر سرگذشت این شخصیت برجسته ی ایرانی تابانده و دوست داران وی را بیشتر با او آشنا می کند.

کتاب آیینه در برابر خورشید

دسته بندی های کتاب آیینه در برابر خورشید
قسمت هایی از کتاب آیینه در برابر خورشید (لذت متن)
من در خانه کوچک ۱۲۰ متری در محله نوقان مشهد که در تلفظ عامیانه ، آن را تپل محله - ته پل محله ، محله انتهای بالا می گویند در خانه ای که مال مادرم بود متولد شدم ؛ چون پدرم داماد سرخانه ( ! ) بود . زمانی که پدرم طلبه ۱۴ ساله ای بود ، با پای پیاده - صدای ضبط شده اش هست - از دامغان به مشهد آمد ؛ برای پناه بردن به آستان مقدس علی بن موسی الرضا علیه السلام و ۷۰ سال بقیة عمرش را در آن جا طی کرد وقتی با مادر من عروسی کرد ، جوانی بود به نام آقا شیخ کاظم ( یا شیخ محمدکاظم ) دامغانی ، آن وقت ها ، هنوز در نام خانوادگی ما مهدوی نبود ؛ بعد نام خانوادگی مهدوی دامغانی را انتخاب کردند). من در آن خانه متولد شدم ؛ در ظهر روز ۲۷ صفر ، کاش دستخط پدرم را می گذاشتم جلویم که بگویم چند شعبه بود! ( دوشنبه بود یا چهارشنبه بود ؟ نمی دانم ، این دست خط پشت یک قرآنی ، پیش من هست . من از دو سالگی خودم چیزهایی به یاد دریا مثلا تولد خواهرم حاجیه بتول خانم به یادم هست. توی حیاط بودم و مرا یکی از بستگان مادریم نگهداری میکرد و یک دفعه شنیدم که الحمدلله دختری متولد شد . این به یادم هست.