کتاب روز رهایی

Free Day
کد کتاب : 60614
مترجم :
شابک : 978-6227554458
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 224
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1973
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 4 اردیبهشت

معرفی کتاب روز رهایی اثر اینس کانیاتی

از گالیای روز رهایی کانیاتی می‌توان سفر دور و درازی به بسیاری از خاطره‌هایی داشت که از رئالیسم شاعرانه‌ی فرانسوی تا نئورئالیسم ایتالیا و موج نوی فرانسه را در خود دارد. تونی ساخته‌ی ژان رنوار با آن مهاجران ایتالیایی در حال آمدن به جنوب فرانسه و آن‌ها که داشتند می‌رفتند و در پایان باز همین تکرار آمدگان و رفتگان؛ آنتون چهارصد ضربه‌ی فرانسوا تروفو که از خانه فراری بود و بی‌وقفه پرسه می‌زد؛ مادر و دختر ایتالیایی دو زن ویتوریو دسیکا که در هراس تجاوز و تعدی بودند؛ پدر و پسر دزد دوچرخه‌ی دسیکا که دزدیده شدن دوچرخه‌شان از مرگ خودشان بدتر بود؛ اینها و خیلی بیشتر از اینها تصویر گالیای نوجوان پرسه‌زنی که برخلاف آنتون دوانل عاشق مدرسه ا‌ست و همواره از مرد متجاوز لای پرچین‌ها می‌ترسد و نگرانی‌اش برای دوچرخه‌اش بیشتر از نگرانی‌اش برای سلامتی خودش است، زنده و روشن می‌کند. اینس کانیاتی از پدر و مادر ایتالیایی مهاجر به جنوب فرانسه به دنیا آمده بود و طعم حقیقی فقر، ترس و تحقیر برآمده از دل هردو را چشیده بود و چنان در داستان‌ها و رمان‌هایش اعماق زیستن زندگی در این احوال را روایت کرده که سال‌هاست هم‌چون سندی زنده برای پژوهش درباره‌ی فرانسوی‌های ایتالیایی‌تبار، از نوشته‌های او استفاده می‌شود. رمان روز رهایی ماجرای سرگشتگی و استیصال گالیای نوجوان است که برای تک‌تک دقیقه‌های بودنش در این جهان باید بجنگد و همین اگر هم به تراژدی ختم نشود، حرکت در مسیرش به کفایت اندوه بی‌پایان در خود دارد.

کتاب روز رهایی

اینس کانیاتی
اینس کانیاتی (1937 - 2007) داستان نویس ایتالیایی-فرانسوی بود. رمان‌های او تجربه بیگانه بودن، فقیر شدن در روستاهای فرانسه و سکوت همراه با ناتوانی در برقراری ارتباط وجود دارد.
قسمت هایی از کتاب روز رهایی (لذت متن)
من چیزی جز دوچرخه ام ندارم که همین حالایش هم قراضه و کهنه است و بعدها هم اگر پولی دستم بیاید خرج خریدن زمین به دردبخوری می شود که اموراتمان با آن بگذرد. چاره ای نیست. نه شیوۀ زندگی کردنم دست خودم است نه شکل مردنم. حالا که بزرگ شده ام، دیگر خیلی برایم مهم نیست زندگی ام چطور می گذرد. آدم به همه چیز عادت می کند. اما مردن غم انگیزتر است، چون آدم نمی خواهد بمیرد و وقتی که بمیرد دیگر مرده. باید حداقل بتوانیم شکل مردنمان را انتخاب کنیم. وقتی تحمل زندگی برایم خیلی سخت می شود، به خودم می گویم که امروز و فردا اوضاع بهتر می شود. می دانم حرفم بی معنی است، ولی باز بگویی نگویی باورش می کنم اما مرگ که به سراغمان می آید، می دانیم که این دیگر همیشگی است.