انسان آگاه ، نه تنها به تفسیر جهان می پردازد ، بلکه خود او نیز نوعی تفسیر از جهان هستی به شمار می آید . به طور کلی می توان گفت : هر موجود زنده ای در جهان ، تفسیری از محیط پیرامون خود است و با بررسی آن می توان به چگونگی و خصوصیات آن محیط ، آگاهی پیدا کرد . «نمود» همواره از «بود» خبر می دهد و «فنومن» از «نومن» حکایت می کند . رسیدن به یک موجود ، بدون آگاهی از وجود ، معنی پیدا نمی کند ؛ اگر چه ممکن است اشخاص از حقیقت وجود غفلت داشته باشند . کسی که در یک صورت ذهنی ، مستغرق می شود و نمی تواند از منشأ پیدایش آن آگاهی داشته باشد ، چگونه می تواند از حقیقت آنچه «من» خوانده می شود ، سخن بگوید و به عالم حضور راه پیدا کند ؟! بیشتر افراد به صورت های ذهنی خود وابسته اند ؛ ولی از منشأ صورت های ذهنی خود ، پرسش به عمل نمی آورند ! اینان همان کسانی هستند که درباره ی موجودات سخن می گویند ؛ ولی از «وجود» پرسش به عمل نمی آورند !
کاظمی من صحبتهای جناب دکتر خیلی دوست دارم وبرایشون آرزوی موفقیت وطول عمر دارم