کتاب ستاره سرگردان

Wandering Star
کد کتاب : 770
مترجم :
شابک : 978-600-384-000-3
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 360
سال انتشار شمسی : 1395
سال انتشار میلادی : 1992
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

ژان ماری گوستاو لوکلزیو برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 2008

معرفی کتاب ستاره سرگردان اثر ژان ماری گوستاو لوکلزیو

کتاب ستاره سرگردان، رمانی تاریخی نوشته ی برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات، ژان ماری گوستاو لوکلزیو است. داستان این رمان به زندگی دو زن جوان می پردازد که اتفاقاتی باعث دگرگون شدن زندگی شان شده است. استر، دختر جوان و ساکتی است که در روستایی کوچک و کوهستانی در شمال شهر نیس تحت اشغال نیروهای ایتالیایی زندگی می کند. او که از غم از دست دادن پدر در رنج است، مجبور می شود تا به همراه مادرش از نیروهای در حال پیشروی آلمانی بگریزد. در پایان جنگ، استر و مادرش پس از تحمل سفری سخت به اورشلیم می رسند و سرنوشتشان با گروهی از پناهجویان بی خانمان گره می خورد. دختری فلسطینی به نام نجمه، یکی از همین پناهجویان است که داستان زندگی اش در اردوگاه های مختلف با حکایت رنج و مقاومت استر در هم می آمیزد.

کتاب ستاره سرگردان

ژان ماری گوستاو لوکلزیو
ژان ماری گوستاو لو کلزیو، زاده ی ۱۳ آوریل ۱۹۴۰، نویسنده ی معاصر فرانسوی است. اولین اثر او رمان بازجویی در سال ۱۹۶۳ جایزه ی رنودو را به خود اختصاص داد. تاکنون حدود ۴۰ کتاب از جمله مجموعه داستان های کوتاه و رمان های وی منتشر شده اند. جایزه ی نوبل ادبیات سال ۲۰۰۸ میلادی از سوی آکادمی سلطنتی سوئد به او تعلق گرفت.لوکلزیو در سال ۱۹۴۰ در شهر نیس فرانسه متولد شد، پدرش در زمان جنگ جهانی دوم در نیجریه خدمت می کرد، از همین روی در کودکی دو سال در نیجریه زندگی کرد. پس از اتمام دوره ی دبیرستان در نیس به دا...
نکوداشت های کتاب ستاره سرگردان
A luminous lesson in humanity.
درسی روشن گرانه درباره ی انسانیت.
Le Figaro

What Le Clézio accomplishes is a tapestry woven from images of despair and hope...
چیزی که لوکلزیو خلق می کند، پرده ای بافته شده از نقوش یأس و امید است.
Bloomsbury Review

It can unquestionably be ranked among the very great novels.
این اثر بدون تردید در زمره ی رمان های بسیار بزرگ قرار می گیرد.
L'Humanité

قسمت هایی از کتاب ستاره سرگردان (لذت متن)
وقتی که هوا سرد است و منتظر رسیدن قطار هستی، شب ها طولانی می شوند.

اردوگاه نورشمس بی شک آخر دنیاست چرا که به نظرم می رسد بعد از آن دیگر نمی توانیم چیزی داشته باشیم و دیگر حتی امید هم نمی توانیم داشته باشیم... وقتی سربازان خارجی، ما را سوار بر کامیون های برزنت کشیده کردند و به اینجا به انتهای دنیا، محلی که کسی نمی تواند خیلی از آن فاصله بگیرد، آوردند، فهمیدم که دیگر هیچ گاه، چیزهایی را که دوست داشتم، نخواهم دید.