کتاب مسافرخانه سرخ در سال 1831 منتشر شد. این طرح از داستانی الهام گرفته شده است که توسط جراح سابق ارتش برای بالزاک گفته شده بود که دوستش به ناحق محاکمه و اعدام شده بود. داستان به صورت اول شخص توسط راوی ناشناس روایت می شود. او در یک مهمانی شام در پاریس شرکت می کند. از یک مهمان آلمانی به نام هرمان خواسته می شود تا داستانی را تعریف کند.
داستان در سال 1799 در اندرناخ در رود راین در آلمان رخ می دهد. در آن زمان توسط فرانسه اشغال شد. دو پزشک جوان فرانسوی از بووه به شهر میرسند تا با هنگ فرانسوی مستقر در آنجا خدمت کنند. آنها به دلیل رنگ آن شب را در مسافرخانه ای به نام مسافرخانه سرخ ترتیب می دهند. یک تاجر آلمانی به نام والهنفر نیز برای گذراندن شب به آنجا می رسد. مسافرخانه پر است و تنها جایی که سه تازه وارد می توانند شب را بگذرانند، اتاق غذاخوری اصلی است. هنگام شام، والنفر به دو پزشک جوان اعتراف می کند که کیسه ای پر از طلا و الماس به همراه دارد. هرمان به خاطر می آورد که نام یکی از پزشکان فرانسوی پروسپر ماگنان است، اما نام دیگری را به خاطر نمی آورد.
در آن شب مگنان به قتل والنفر و فرار با اشیای قیمتی خود فکر می کند. او برای انجام این کار در واقع یک چاقو از کیف جراحی خود بیرون می آورد. اما فکر دومی می کند و مسافرخانه را ترک می کند تا قدم بزند. پس از مدتی پیاده روی به مسافرخانه برمی گردد و به رختخواب می رود. وقتی صبح زود از خواب بیدار می شود، متوجه می شود که والنفر با چاقوی جراحی خود سر بریده شده است. مگنان غش می کند و در حوضچه خون می افتد. وقتی دوباره بیدار شد توسط سربازان فرانسوی دستگیر شد. دوست مگنان و اشیای با ارزش والنفر هر دو مفقود شده اند، اما چون مگنان غرق در خون است و از چاقوی خودش استفاده شده است، سربازان گمان می کنند که مگنان قاتل است. مگنان نیز در حال قدم زدن در بیرون دیده شد، و مظنون است که گنج والنفر را دفن کرده است.
کتاب مسافرخانه سرخ