کتاب سرمه ای

Navy blue
کد کتاب : 9438
شابک : 9786007185674
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 84
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 11
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

معرفی کتاب سرمه ای اثر حامد عسکری

"سرمه ای" مجموعه است از غزل های "حامد عسکری"، شاعر و ترانه سرای معاصر که در هشتاد و چند صفحه به همت نشر نیماژ به چاپ رسیده است. استقبال از مجموعه ی اشعار قبلی شاعر سبب شد تا به قول خودش هر چه در توان داشته بر سر ارائه ی غزل های استوار و در عین حال دلنشین بگذارد و این بار نیز خوانندگان خود را به دنیایی ببرد که در آن شاعرانگی اش، تبلور پیدا می کند. تلاش "حامد عسکری" برای ارائه ی بهتر و محکم تر اثر، سبب شده تا مجموعه شعرهای "سرمه ای" جهش نسبتا قابل توجهی نسبت به شعرهای قبلی او داشته باشد؛ اگر با شعرهایی که پیش تر از وی منتشر شده آشنایی داشته باشید، متوجه خواهید شد که درجه ی پختگی و استحکام غزل های این مجموعه، به مراتب بالاتر رفته و ارتقای چشمگیری را نشان می دهد. این پختگی بر دلپذیر بودن و فریبندگی شعر وی نیز افزوده و مخاطب، خود را سرمست از عطر جدیدی خواهد یافت که مصرع های "سرمه ای" را به خود آغشته کرده است.
"حامد عسکری" متناسب با زمان شعر می گوید و همین ویژگی سبب می شود که در دنیای پر از شاعر و نویسنده ی امروز، خوانندگان نام او را در قفسه های کتاب جستجو کنند. عاشقانه های او قابل لمس اند و محتوای برآمده از اشعار، همدلی و ارتباط حیرت انگیزی را با مخاطب او برقرار می کند. مضامین و استعاره هایی که در اشعار وی تکرار می شود، آن چنان به ذهن خوانندگان نزدیک است که محبوبیت "حامد عسکری" را به عنوان یک شاعر جوان و خوش آتیه توضیح می دهد.

کتاب سرمه ای

حامد عسکری
حامد عسگری شاعر جوان اهل شهرستان بم (متولد ۱۰ خرداد ۱۳۶۱) است که انتشارات ودیعت کرمان آن را در تیراژ دو هزار نسخه منتشر کرده است. کتاب ۷۰ صفحه ای حامد عسگری مقدمه ای به قلم محمدعلی بهمنی دارد و دربردارنده ۲۹ غزل، دو چهارپاره و تعدادی رباعی و دوبیتی است. غزلهای حامد دارای لحنی صمیمی و با چاشنی طنز است و بقول بهمنی سهمی نیز از شیرینکاریهای زبانی با خود دارد. غزلهای حامد به رغم شورانگیزی و شیطنت، هنوز فاقد زبانی منسجم و یکدست است و همنوا با محمد علی بهمنی باید گفت این مجموعه با همه زیبایی هایش ح...
قسمت هایی از کتاب سرمه ای (لذت متن)
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد/ می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد/ آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:/ یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد/ وای بر تلخی فرجام رعیت پسری/ که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد/ ماهرویی دل من برده و ترسم این است/ سرمه بر چشم کشد،زیره به کرمان ببرد/ دودلم اینکه بیاید من معمولی را/ سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد/ مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد/ ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد/ شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه/ باید این قائله را “آه” به پایان ببرد/ شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد/ ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!/ شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد/ ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!

بـا من بـرنـو به دوش یـاغی مشروطه خواه/ عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه/ بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟/ بــا مـن تـنـهـا تـر از سـتـارخـان بـی سـپـاه/ موی من مانند یال اسب مغرورم سپید/ روزگـار من شـبـیـه کـتـری چوپان سیاه/ هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق/ کـنـده ی پـیـر بـلـوطی سوخت نه یک مشت کاه/ کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود/ یـک نـفـر بـایـد زلیخا را بیاندازد به چاه/ آدمـیـزادست و عشق و دل به هر کاری زدن/ آدم ست و سیب خوردن آدم ست و اشتباه/ سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند/ "دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"