محمدرضا جعفری

محمدرضا جعفری

27 اسفند ماه سال 1327 در  محله ناصر خسرو به دنیا آمدم. تنها فرزند پسر خانواده هستم و چهار خواهر دارم. در حیاط خانه ما در ناصرخسرو  زیرزمینی داشتیم كه در آن پراز كتاب بود و من بین این كتاب ها قایم  می شدم و بازی می كردم. وقتی بزرگتر شدم پدرم مرا به فروشگاه ناصرخسرو می برد و روز و شب من بین كتاب ها می گذشت. كم كم سعی می كردم اسم كتاب ها را یاد بگیرم. وقتی شش سالم بود به خیابان جمالزاده شمالی كنونی رفتیم. در آنجا من را به مدرسه فرانسوی ها به نام «مریم» بردند. من از لباسی كه خواهرهای آن مدرسه می پوشیدند می ترسیدم. این باعث می شد از مدرسه فراری باشم تا اینكه در نزدیكی های خانه ما مدرسه ای باز شد و من به آنجا رفتم. شش كلاس اول را در این مدرسه گذراندم.
در دوران دبیرستان دوست داشتم به مدرسه البرز یا ادب بروم اما پدرم  من را در مدرسه اندیشه ثبت نام كرد  كه برای من تبعیدگاه بدی بود؛ چرا كه هیچ كدام از همكلاسی های من در این مدرسه نبودند. زمانی كه می خواستم انتخاب رشته كنم با آقای آذر یزدی مشورت كردم و گفتم كه به ادبیات علاقه دارم. ایشان هم پیشنهاد دادند كه رشته طبیعی بخوانم. بنابراین سال 1346 دیپلم گرفتم.
فروش كتاب های درسی برای همه یك «بره كشون» بود. زمانی كه فروش این كتاب ها شروع می شد مادرم به همراه خواهرهای من به فروشگاه ناصرخسرو می آمدند و در فروش كتاب به ما كمك می كردند. این اتفاقات مربوط به حدود سال 1335 است. مادرم صندوق دار فروشگاه بود.

کتاب های محمدرضا جعفری

الماس آبی


خلیفه ای که لک لک شد


جزیره اسرارآمیز


دیوید کاپرفیلد


به سوی تمدن جدید


سفرهای مارکوپولو


جزیرۀ گنج


هایدی


شاهزاده های پرنده


تاریخ ایران آکسفورد


خیاط کوچولو


شاهزاده و گدا


سفید برفی و گل سرخ


اسپارتاکوس


پیامبر


منظومه ای از پدیده های حیاتی


آرتور شاه و دلاوران میزگرد


سندباد بحری


اولیس و غول یک چشم


نهنگ سفید


کفش بلورین


اردک سحرآمیز


فندق شکن


فرهنگ فشرده نشرنو


زندگی یعنی چی؟


به سوی تمدن جدید