این رمان، دلیل دیگری است برای این که چرا آثار دیکنز، نسل به نسل خوانده می شوند.
اصلی ترین رمان محبوب ترین رمان نویس انگلستان.
بی نقص ترین اثر در میان تمامی رمان های دیکنز.
من روز جمعه، ساعت 12 شب به دنیا آمدم و پرستار و عاقله زن های همسایه می گفتند که چون در آخرین لحظات جمعه شب به دنیا آمده ام، سرنوشت نحسی در انتظارم خواهد بود!
به این فکر کرده بودم که چگونه چیزهایی که اتفاق نیفتاده اند، از نظر تأثیر، درست مثل اتفاق هایی که به نتیجه رسیده اند، برای ما واقعی هستند.
بله، او بسیار آدم خوبی است. دشمن هیچ کس نیست به جز خودش.
در این مطلب قصد داریم مروری کوتاه بر برخی از مشهورترین آثار این نویسندهی انگلیسی برجسته داشته باشیم.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
دوستی های ادبی، روابطی جالب توجه و تأثیرگذار هستند.
آثاری که شروع کننده ی مسیرهای حرفه ایِ درخشانی بودند و در برخی موارد، یک شَبه خالق خود را به شهرت رسانده اند.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
شخصیت های شرور همیشه تحسین برانگیز نیستند اما وجودشان همیشه مترادف است با تجارب هیجان انگیز و به یاد ماندنی.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
دیکنز معتقد بود داستان ها و به طور کلی ادبیات می توانند مشکلات دنیا را حل کنند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
بخش سوم - مقایسهی ترجمهها» (مسعود رجبنیا) (مسعود رجبنیا) فصل ۵۲: در کار مهمی شرکت میکنم چون به زمانی نزدیک میشدیم که آقای میکابر با آن همه مخفیکاری و احتیاط معین کرده بود، و بیش از بیست و چهار ساعت به قرارمان نمانده بود، با عمهام در خصوص اینکه چگونه حرکت کنیم مشورت کردیم. علت مشورت این بود که عمهام هیچ مایل نبود دورا را ترک گوید. آه، دیگر به چه سهولتی دورا را بر روی بازوهایم از پلهها بالا میبردم! (مهرداد وثوقی) فصل ۵۲: در جلسهای جنجالی حضور مییابم کمتر از بیست و چهار ساعت مانده به موعد جلسهای که آقای میکابر بسیار مرموزانه قرارش را تنظیم کرده بود، من و عمه بتسی با هم مشورت کردیم که چطور برویم؛ زیرا عمه بتسی اصلاً راضی نبود دورا را تنها بگذارد. آخ که اکنون چقدر راحت دورا را از پلهها بالاوپایین میآوردم! (مسعود رجبنیا) فصل ۵۹: ... همانطور که از پنجره کالسکه به بیرون نگاه میکردم، دیدم در خانهای را که در خیابان فیش واقع بود و یک قرن دست نقاش و نجار و بنا به آن نخورده بود، در غیبت من خراب کردهاند. خیابان مجاور آن عمارت که بهواسطه وضع ناسلامت و ناراحت کنندهاش، از دیرباز معروف خاص و عام بود، اکنون زهکشی و پهن شده بود. حتی منتظر بودم که کلیسای سنپل هم به نظرم کهنهتر جلوه کند، و نیز منتظر بودم که در زندگی دوستان خویش نیز تغییراتی مشاهده کنم. (مهرداد وثوقی) فصل ۵۹: ... وقتی از پشت پنجرهٔ کالسکه تماشا میکردم، متوجه شدم خانهای قدیمی واقع در «فیشاستریت هیل» را، که یک قرن دست هیچ نقاش و نجار و بنایی به آن نخورده بود، در مدت نبودنم تخریب کردهاند؛ که گذری در آن حوالی را، که مدتها اسباب زحمت و مصیبت عابران بود، جویبندی و تعریض کردهاند؛ و کمابیش منتظر بودم کلیسای سنتپُل را نیز با ظاهری قدیمیتر ببینم. به این ترتیب، انتظار دیدن تغییراتی را در وضع زندگی دوستانم داشتم.
ممنون آقای رسول نژاد . نجاتم دادی 🤗
«بخش دوم - مقایسهی ترجمه» (مسعود رجبنیا) فصل ۱۰: فراموش میشوم و به کارم میگمارند نخستین اقدام مهم بانو مردستون بعد از روز تدفین و بازگشتن اوضاع به حال عادی، این بود که به پگاتی اخطار کرد تا یک ماه دیگر باید برود. با وجود اینکه پگاتی از شغل خود بسیار ناراضی و دلگیر بود، باز به گمانم ممکن بود به خاطر من به خدمت ادامه دهد، زیرا مرا از همه دوستانش بیشتر دوست میداشت. او به من گفت که باید از هم جدا شویم. یکدیگر را دلداری دادیم و دردهای خود را تسکین بخشیدیم. (مهرداد وثوقی) فصل ۱۰: بیمهری میبینم و خرجم را درمیآورم همین که روز مراسم سپری شد و پنجرهها دوباره رو به آفتاب گشوده شدند، جین مردستون دستبهکار شد و یک ماه به پگوتی مهلت داد تا از آنجا برود. با آنکه پگوتی بیزار بود در چنین خانهای کار کند، به گمانم به خاطر من آن خانه را بهترین خانهٔ دنیا میدانست و حاضر بود آنجا بماند. پگوتی به من گفت باید از یکدیگر جدا شویم و دلیلش را هم گفت؛ و صمیمانه با هم همدردی کردیم. - (مسعود رجبنیا) ... سپیدهدم از خواب برخاستم و بیسر و صدا لباس برتن کردم و به اتاق استیرفورث نظری انداختم. او در خواب عمیق فرو رفته بود؛ سرش را - همچنانکه روش سابق او در مدرسه بود - برروی بازوی خویش نهاده بود. (مهرداد وثوقی) ... با دمیدن رنگ خاکستری سپیده، از جا برخاستم و بعد که با نهایت شتابی که در توانم بود لباسهایم را عوض کردم، به اتاق استیرفورت نگاه انداختم؛ در خواب عمیق بود؛ درست همانطور که بارها در مدرسه دیده بودم؛ با فراغ خاطر، سر بر بازو گذاشته و خوابیده بود.
مقایسهی دو ترجمهی انتشارات «امیرکبیر» و «سورن». همهی علایم نگارشی و ویرایشی، عیناً مانند کتابهای مذکور آورده شدهاند. امیدوارم مفید باشه و بتونه به تصمیمگیری بهتر کمک کنه. «بخش یکم» - (مسعود رجبنیا، نشر امیرکبیر) فصل 1: تولد من بر من معلوم نیست که در زندگی خویش نقش قهرمان را خود به عهده خواهم داشت یا دیگری آن را ایفا خواهد کرد. در هر صورت، این صفحات باید این امر را روشن کند. حالا برای اینکه شرح احوال خویش را از آغاز تولد شروع کنم، مینویسم که من (چنانکه به من گفته شده و آن را صحیح میپندارم و باور دارم)، جمعهشب ساعت دوازده به دنیا آمدم. میگفتند که در همان آن که ساعت شروع کرد به زنگ زدن، من نیز بیدرنگ گریه سر دادم. (مهرداد وثوقی، نشر سورن) فصل ۱: به دنیا میآیم این برگهها باید مشخص کنند که خودم قهرمان زندگیام میشوم یا این جایگاه در اختیار فرد دیگری در میآید. پس برای آغاز زندگینامهام سراغ نقطهٔ آغاز زندگیام میروم و مرقوم میکنم که (طبق آنچه به اطلاعم رساندهاند و بر آن باورم) جمعه ساعت دوازده شب، بهدنیا آمدم. نقل است که همزمان با دنگدنگ ساعت، ونگونگ من هم به هوا رفت. -
ترجمه سورن خوب و روان هست و فکر میکنم در بین ترجمههای موجود تازهترین و کاملترین هم هست.
من ترجمه علیقلیان را دیدم در کل ترجمه خوبی بود البته یک اشکالی هم وجود داشت در صفحه 5 رمان در پاراگراف سوم نوشته ( مثل سر یک ترک در ساعت آلمانی) که درست نیست و احتمالا حالت درست بصورت ( مثل سر یک مترسک در ساعت آلمانی) درست باشه
بچهها من دوجلدی دیوید کاپرفیلد سورن را خریدم و محشره و حتما بهتون توصیه میکنم تهیه کنید حتما دوجلدی را
ترجمه چطور هست با ترجمه مرحوم رجب نیا یا علیقلیان مقایسه کردید ؟
با ترجمه رجب نیا علیقلیان مقایسه کردید ؟
الان یکی بگه من چه .... بخورم کع بهترین ترجمههای کتب محبوبترین نویسندم الان چاپ نمیکنه؟ بابا امیر کبیر ترجمههای فاخری داره مثل جنایات مکافات مهری آهری .بخدا بخاطر ترجمه هنوز اینارو نخوندم . یکی میگه از کجا میشه گیر آورد یا اینکه امیر کبیر دوباره میچاپه؟
البته کع جنایات و مکافات مال خوارزمیه .خوارزمیم یه چیزیش شدع متاسفانه
دوست عزیز بهترین ترجمه این کتاب از نشر مرکز هست. ترجمه آقای علیقلیان
عاشق بچه کارگرهای زحمت کشم به خصوص اگه رمانتیک هم باشند مثل پسر امروزیها گیمر نباشند اه اه گیمر 🤢🤢
کسی میدونه ترجمه علیقلیان بهتره یا رجب نیا ؟ صفحات بیشتر علیقلیان ربطی به فونت داره ؟
الان که رجب نیا موجود نیست، میتونی با اطمینان علیقلیانو بخری. هرچند با ترجمه ایشون نخوندمش، ولی با توجه به سابقه یِ خوبش در ترجمه، میتونی مطمئن باشی خوبه
من هر دو ترجمه را مقایسه کردم دیدم ترجمه رجب نیا روانتر هست البته به سلیقه افراد هم بستگی دارد مثلا اگر ترجمه علیقلیان از کتاب الیور تویست را با ترجمه یوسف قریب مقایسه کنید میبینید که ترجمه قریب چقدر روانتر و خوشخوان هست ولی دیگه چاپ نمیشه البته علیقلیان از مترجمان خوب کشور هست
پارسال نشر امیرکبیر این کتاب رو خریدم ۱۰۰ تومن در تخفیفات. کجای دنیا در عرض یکسال ، محصولی ۸ برابر میشه ؟
به امید روزی که همه آثار دیکنز رو با ترجمههای علیقلیان و شاهری و بلوچ بخونیم
علیقلیان و شاهری رو هستم اما اگه به کم انگلیسی بلد باشید میفهمید که ترجمههای بلوچ از دیکنز چقد بخاطر روان کردن متن ، دچار تحریف شدن .
کتاب مستطاب دیوید کاپرفیلد را با ترجمه مسعود رجب نیا بخوانید.
از جناب احد علیقلیان خواهشمندم در صورت امکان متن کامل کتاب نیکلاس نیکلبی دیکنز را ترجمه کند ، چاپ نشر افق بسیار خلاصه و سطحی است
خب خدا رو صد هزار مرتبه شکر، جناب احد علیقلیان چون دیگه هیچ کتابی تو دنیا نمونده بود که به فارسی ترجمه نشده باشه ،(کلاسیک ، غیر کلاسیک ، رئالیسم سورئالیسم...) محبت کردن و دوباره این کتاب رو برداشتن ترجمه فرمودن! الان ترجمه رجب نیای امیرکبیر که این همه ساله موجوده، انقد بد و پراشکال بوده که جناب علیقلیان دیگه طاقتش طاق و حجت واسش تموم شده که بشینه هزار و خرده ای صفحه رو دوباره ترجمه کنه که ملت کتابخون رو از شر رجب نیا و امیرکبیر نجات بده؟! یه وقت هست یه کتابی مثلا برادران کارامازوف. با توجه به ترجمههای موجود و با توجه به اینکه همشون از زبانی غیر از زبان اصلی ترجمه شدن، ترجمه مجدد کاملا توجیه پذیر که هیچی، اصن واجب بود و انصافا هم ترجمه عالی ای از هر نظر ارائه کرد احد علیقلیان. ولی دیکنز که انگلیسیه و هرکسی ترجمه میکنه مستقیم از کتاب اصلی ترجمه اش میکنه. دیوید کاپرفیلد رجب نیا رو من خوندم والا نه ترجمه اش گنگ بود، نه خیلی خشک و تحت اللفظی بود، نه مشکل خاصی داشت، هرچی فک میکنم نمیفهمم مگه چقدر ترجمه مشکل داشته که علیقلیان دو تا کتاب پونصد صفحه ای جدید یا یه کتاب هزار صفحهای جدید رو بهش بگه زرشک، و بجاش بشینه هزار صفحه کتاب ترجمه شدهی جا افتاده رو دوباره از نو ترجمه کنه! کاشکی حالا که دست گذاشتی رو باز ترجمه آثار دیکنز، حداقل «دوست مشترک ما» رو کار میکردی. جزو کارای تاپ دیکنزه ولی تقریبا هر کی خوندتش از ترجمه شریفیان واقعا گله مند بوده و یه تعدادی هم مثل خودم وقتی میبینم این همه نظر منفی نسبت به ترجمه اش هست عطاش رو به لقاش بخشیدم و قید خریدن و خوندنش رو زدم.
کتاب برادران کارامازوف هم از زبان انگلیسی ترجمه مجدد شده
کاش علیقلیان کتاب دوست مشترک ما را ترجمه میکرد
عالیه سبک زیبای خفته ای داشته واقعا زندگی یعنی لیبرال
خیلی خوب است ادم دنیبال زندگی خودش باشد
بخرید که شد ۵۰۰ نگید گفت بخرید اما نخریدم … چی گفتم اصلا!
گفتی اگه نخرید نگید نگفت نخرید خوتون نخریدید اگه نمیخرید بگید خودمون خریدیم چون گفتمد بخرید ولی مخریدیم
سلام. انتشارات امیرکبیر قطع کتاب وزیری نیست
سالینجر در کتاب ناطور دشت اصطلاحی داره تحت عنوان- شرو ورهای دیوید کاپرفیلدی- منظورش روده درازی نویسندههای قرن نوزدهم است
حالا نه اینکه ناطور دشت هرکلمه اش لعل گهرباره.
سالینجر به دیکنز تیکه انداخته عجب....!
کسی چه معروفترین کتابش ناطور دشته ک چرت و پرت محضه به دیکنز تیکه انداخته؟ مثل اینه رضا گلزار به دنیل دی لوییز تیکه بندازه
مثل اینه که گلزار به دی کاپریو تیکه بندازه .
پایانش برام یه مقداری غیر منتظره بود و انتظارش رو نداشتم. حتما مطالعش کنید.
این کامنت رو از کی و کجا کپی کردی؟😂