1. خانه
  2. /
  3. بلاگ
  4. /
  5. نگاهی به برترین رمان ها با «روایت چندگانه»

نگاهی به برترین رمان ها با «روایت چندگانه»

Books With Multiple Narrators

رمان نویسان از «روایت چندگانه» استفاده می کنند تا تصویری واقع گرایانه تر را از چند وجهی بودن جهان خود برای مخاطبین رقم بزنند

دلایل زیادی برای علاقه مندی به رمان های دارای «روایت چندگانه» وجود دارد. در رمان هایی که همه ی رویدادها از دیدگاه یک راویِ «قابل اعتماد» روایت می شود، مخاطبین ممکن است از خودشان بپرسند: آیا این تمام داستان است؟ حقیقت این است که معمولا وجود چندگانگی در دیدگاه ها و نسخه های رواییِ متفاوت از رویدادهای یکسان، باعث می شود مخاطبین نگرشی وسیع تر و چندوجهی تر را از جهان خیالی نویسنده به دست آورند. البته رمان هایی با «روایت چندگانه» نیز وجود دارند که با پیشروی داستان خود، مخاطبین را بیشتر و بیشتر در هزارتوی سرگشتگی فرو می برند. اما این موضوع به خودی خود نمی تواند همیشه یک ایراد تلقی شود چرا که نکته ی اصلی در تجربه ی یک داستان، لذت بردن از سفری است که برای ما روایت می شود، و نه الزاما پی بردن به همه ی «حقایق».

 

 

رمان نویسان از «روایت چندگانه» استفاده می کنند تا تصویری واقع گرایانه تر را از چند وجهی بودن جهان خود برای مخاطبین رقم بزنند: لحن هایی متفاوت، زاویه هایی مختلف، و آینه هایی متنوع که بازتابی از تمام گوشه و کنارهای قصه را آشکار می کنند. از طریق این ابزارها می توان خود را از محدودیتی بزرگ نجات داد؛ محدودیتی که «لوییس گلیک» شاعر برجسته ی آمریکایی و برنده ی «جایزه ی نوبل ادبیات» در سال 2020، آن را اینگونه توصیف می کند: «احساسی از یک تنگناهراسیِ متافیزیکال؛ سرنوشت غم انگیزِ همیشه یک نفر بودن.»

در این مطلب می خواهیم به برخی از رمان های شناخته شده ای بپردازیم که به شکلی هنرمندانه و تأثیرگذار، از «روایت چندگانه» در ساختار خود بهره می برند.

 

کتاب «2666» اثر «روبرتو بولانیو»

 

این رمان که در سال 2004، یک سال پس از مرگ «بولانیو»، به انتشار رسید، یکی از حماسی ترین و جالب توجه ترین رمان های دارای «روایت چندگانه» به شمار می آید. کتاب «2666» که حدود 900 صفحه است، به پنج بخش تقسیم شده که به واسطه ی دو ساختار روایی موازی رقم می خورند: مجموعه ای از قتل های فاجعه بارِ زنان جوان در شهری مرزی «سانتا ترزا»، و زندگی شخصی و حرفه ایِ یک رمان نویس آلمانیِ انزوا طلب به نام «بنو فون آرچیمبالدی». طیفی وسیع از شخصیت ها در این اثر به چشم می خورد از جمله منتقدین ادبی اروپایی، یک استاد فلسفه اهل شیلی، روزنامه نگاری آفریقایی-آمریکایی، کارآگاه هایی که مشغول بررسی پرونده های قتل در «سانتا ترزا» هستند و البته خود «آرچیمبالدی». کتاب «2666» اثری پرآشوب، چندوجهی، هیجان انگیز و شاید تعریف ناپذیر است که تا مدت ها در ذهن مخاطبین باقی می ماند.

 

از آن فاصله به نظر می آمد مهمان آمریکایی باشد. پیراهن سفید نامرتب روی شلوار خاکی اش به رنگ کاپوچینو یا قهوه ی شیری پوشیده بود. نورتون نمی توانست سن مرد را حدس بزند. وقتی نگهبان دیگر برگشت، راننده‌ی تاکسی دو قدم به جلو برداشت و چیزی گفت. نورتون فکر کرد رفتارش تهدیدکننده است. بعد یکی از نگهبان ها، همان‌که مهمان مست را نگه داشته بود به جلو پرید و گردن مرد را گرفت. راننده که انتظار چنین واکنشی را نداشت به زحمت توانست خودش را عقب بکشد اما نتوانست نگهبان را از روی خودش کنار بزند. در آسمان که احتمالا پر از ابرهای تیره و از آلودگی سنگین بود، چراغ های هواپیما ظاهر شد. نورتون با شگفتی بالا را نگاه کرد، انگار تمام هوای اطراف شروع به وز وز کرد. مثل این بود که میلیون ها زنبور هتل را محاصره کرده باشد. تاوَن فکر بمب گذاری انتحاری یا تصادف هوایی از ذهنش گذشت.

 

 


 

 

کتاب «مهاجران» اثر «دبلیو جی سیبالد»

 

این اثر تفاوت های بسیار زیادی با رمان «2666» دارد و هر سطر از آن، شاعرانه، مرثیه وار و دقیق جلوه می کند. روایت رمان «مهاجران» که داستانی خیالی را با روایتی تاریخی در هم می آمیزد، میان چهار شخصیت تقسیم شده است: نقاشی یهودی و آلمانی به نام «ماکس فربر»، معلم دوران کودکی «سیبالد» به نام «پال بریتیر»، عموی ارشد «سبالد» یعنی «آمبروز آدلوارث»، و همسر سابق صاحبخانه ی پیشین «سبالد» به نام «هنری سلوین». تبعید و انزوا، ویژگی مشترک این چهار شخصیت است، و همینطور غم و رنجی که از آسیب های روحی گذشته به زندگی کنونی آن ها راه یافته است. کتاب «مهاجران» که با تصاویر سیاه و سفید جذابی همراه شده، اثری تأثیرگذار و تفکربرانگیز است که احساسی منحصر به فرد از مالیخولیا را به تصویر می شکد و منتقل می کند.

 

او هم داشت خودش را نجات می داد، و هم به طریقی، در حال نابود کردن خودش بود.

 

 


 

 

کتاب «بلندی های بادگیر» اثر «امیلی برونته»

 

داستان گوتیک کلاسیک «برونته» توسط مستأجر جدید عمارت «تراشکراس گرانج» یعنی «آقای لاکوود» و همچنین، مستخدم قدیمی این خانه «نلی دین» روایت می شود. «آقای لاکوود»، یک راوی «غیر قابل اعتماد» است که فقط فکرها و مشاهدات خود را گزارش می کند، اما به عنوان یک شخصیت خارجی و «بیگانه» با عمارت، نقش راهنمای مخاطبین را بر عهده دارد و فاصله ی آن ها از داستان «کتی» و «هیثکلیف» را تداعی می کند. «نلی» اما از طرف دیگر، احساسی از نزدیکی با شخصیت ها را انتقال می دهد و انرژی و تحرکی به مراتب بیشتر از «آقای لاکوود» را به طرح داستانی این رمان ماندگار می بخشد.

 

همین حالا از دیدار صاحبخانه برگشته ام. همسایه ای تنها و منزوی که مرا دچار مشکل خواهد کرد. این جا واقعا روستای زیبایی است. گمان می کنم، در سرتاسر انگلستان جایی بهتر از این جا نمی توانستم پیدا کنم، جایی به دور از شلوغی و سر و صدای مردم. این جا برای افرادی که از مردم گریزانند، همچون بهشت است، و من و آقای هیثکلیف خیلی خوب می توانیم تنهاییمان را با هم قسمت کنیم. او آدم بسیار خوبی است. وقتی اولین بار سوار بر اسب به سوی او می رفتم، چشمان سیاهش را، از زیر ابروانش، با حالتی مشکوک به من دوخت. در آن هنگام او نمی توانست درک کند که چطور قلبم از دیدارش فشرده شد. وقتی خودم را معرفی کردم، مشت هایش را با اراده ای رشک برانگیز به درون جیب جلیقه اش فرو کرد.

 

 


 

 

کتاب «بگذار دنیای بزرگ بچرخد» اثر «کالم مک کان» 

 

اغلب داستان این کتاب بر روزی در سال 1974 تمرکز دارد که در آن، «فیلیپ پتیت» روی طنابی میان برج های دوقلوی «تجارت جهانی» راه می رود و منظره ای شگفت انگیز را خلق می کند که زندگی طیف گسترده ی پروتاگونیست های داستان را به هم گره می زند. «مک کان» به شکلی هنرمندانه و کاملا تأثیرگذار، گروهی از کاراکترهایی را به وجود می آورد که به خوبی نمایانگر تمامی جنبه های جامعه ی نیویورک در دهه ی 1970 میلادی هستند؛ از فاحشه ها و معتادها در محله ی «برانکس» گرفته تا هنرمندان آماتور در «ناحیه ی غربی» و ساکنین ثروتمند «آپر ایست ساید». هر شخصیت، باورپذیر و قابل همذات پنداری خلق شده اما شاید جذاب ترین کاراکتر در این داستان را بتوان خود شهر نیویورک در نظر گرفت چرا که رمان «بگذار دنیای بزرگ بچرخد» به شکلی احساس برانگیز، تمام سیاهی ها، زیبایی ها، جنایت ها و شکاف های اجتماعی این شهر در دهه ی 1970 میلادی را به تصویر می کشد.

 

در خیابان چِرچ، لیبرتی، کُرتلَند، وِست اِستریت، فولتن و وِسی کسانی دیدند که او همه را به سکوت واداشت. سکوتی عمیق و شگفت و زیبا. ابتدا برخی تصور کردند اشعه ای از نور یا سایه ای اتفاقی از ابرها گذر کرد و ناپدید شد. برخی دیگر فکر کردند که شاید اهالی شهر مضحکه ای کامل راه انداخته اند. در گوشه ای ایستادند و به بالا اشاره کردند تا اینکه مردم جمع شوند، سرهای خود را به سمت بالا متمایل کنند، سرهایشان را تکان بدهند، تأیید کنند تا این که همه به آن بالا و به چیزی که وجود ندارد، خیره شوند. مانند انتظار برای پایان لطیفه های لِنی بروس. اما آن ها هر چه مدت طولانی تری نگاه کردند، مطمئن تر شدند. او درست بر لبه ی برج ایستاده بود. شمایلی سیاه در برابر رنگ خاکستری آسمانِ ابریِ صبحگاهی. شاید شیشه‌شوی پنجره های برج بود یا کارگری ساختمانی یا ماجراجویی که می خواست سقوط آزاد خود را نمایش دهد.

 

 


 

 

«اگر شبی از شب های زمستان مسافری» اثر «ایتالو کالوینو»

 

«شما در حال آغاز کردن رمان جدید ایتالو کالوینو، اگر شبی از شب های زمستان مسافری، هستید. آرام باشید. تمرکز کنید. تمام افکار دیگر را دور بریزید.» اثر تجربی «کالوینو» در سال 1979 اینگونه شروع می شود. این داستان، روایتی دوم شخص دارد: «شما» شروع به خواندن رمان می کنید اما 32 صفحه ی بعد متوقف می شوید چرا که بقیه ی بخش های داستان گمشده است. «شما» که از این اتفاق مستأصل شده اید، به یک کتابفروشی می روید تا نسخه ای دیگر از رمان «کالوینو» را تهیه کنید، و با یکی از کارکنان مهربان آنجا به نام «لودمیلا» آشنا می شوید. متأسفانه، این نسخه ی جدید نیز در اواسط فصل اول به پایان می رسد، درست مثل رمان های بعدی. بدین صورت «شما» در نهایت بخش های ابتدایی ده رمان مختلف را مطالعه می کنید. با این حال، «کالوینو» به شکل کامل مخاطبین خود را از پیوستگی در روایت محروم نمی کند، چرا که داستانی عاشقانه میان «شما» و «لودمیلا» شکل می گیرد و همچنین، بینش های ارزشمند درباره ی ماهیت کتاب خواندن در طول این سفر عجیب به مخاطبین ارائه می شود.

 

بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود. از آن سو، مثل همیشه تلویزیون روشن است، پس بهتر است در را ببندی. فورا به همه بگو: «نه، نمی خواهم تلویزیون تماشا کنم!» اگر صدایت را نمی شنوند، بلندتر بگو: «دارم کتاب می خوانم، نمی خواهم کسی مزاحم شود.» با این سر و صداها شاید حرف هایت را نشنیده باشند: بلندتر بگو، فریاد بزن: «دارم داستان جدید ایتالو کالوینو را می خوانم!» یا اگر ترجیح می دهی، هیچ نگو، امیدوار باشیم که تو را به حال خود بگذارند. راحت ترین حالت را انتخاب کن: نشسته، لمیده، چمباتمه، درازکش، به پشت خوابیده، به پهلو خوابیده، دمرو، توی مبل، نیمکت، مبل متحرک، راحتی، عسلی یا توی یک ننو، اگر داشته باشی و البته یا روی تخت یا توی تخت. حتی می توانی در یک حرکت یوگا، سرت را زمین بگذاری و البته کتاب را هم وارونه بگیری.

 

 


 

 

«آلیو کیتریج» اثر «الیزابت استروت»

 

شخصیتی زودجوش و خودرأی در مرکز روایت این داستان وجود دارد. «آلیو» که یک معلم ریاضی سختگیر و عملگرا در دبیرستان است، شاید دوست داشتنی ترین شخصیت نباشد اما «استرات» این کاراکتر را با چنان شوخ طبعی، همدلی و صداقتی به تصویر می کشد که مخاطبین به راحتی نقص های «آلیو» را می بخشند. سیزده داستان در دل کتاب «آلیو کیتریج»  وجود دارد که برخی بر خود «آلیو» متمرکز هستند و برخی نیز بر سایر ساکنین محله ی کوچک او در ایالت «مِین». «الیزابت استرات» با قدرتی مثال زدنی، تصویری جذاب از ماهیت روابط انسانی (به خصوص ازدواج) را ارائه می کند، و همینطور تصویری از آسیب هایی که انسان ها ممکن است به عزیزترین افراد در زندگی خود وارد کنند.

 

هنری کیتریج سال های سال در اولین شهرک مجاورشان داروخانه دار بود، و هر روز صبح ماشینش را در جاده های برفی، یا جاده های بارانی، یا جاده های تابستانی می راند، تا بعد از رد کردن آخرین بخش شهرک، جایی که در تابستان تمشک های وحشی تازه روییده از بوته ها سر بیرون می آوردند، به سمت جاده ی پهن تری بپیچد که به داروخانه می رسید. حالا که بازنشسته شده، هنوز هم زود بیدار می شود، و به یاد می آورد که آن موقع صبح ، زمان مورد علاقه ی او بود، انگار که جهان رازی بود که فقط او از آن سر درمی آورد. چرخ ها در زیر پایش آرام می غریدند، نمای سمت راستش چشم انداز کوچکی از بندر بود، و بعد درختان کاج، باریک و بلند، و تقریبا همیشه موقع راندن پنجره را نیمه باز می گذاشت، چون عاشق بوی کاج و هوای سنگین نمکی بود، و در زمستان عاشق بوی سرما.

 

 


 

 

کتاب «آتش کم فروغ» اثر «ولادیمیر ناباکوف»

 

این اثر که اولین بار در سال 1962 به چاپ رسید، یک داستان کمدی تاریک با سه روایتِ در هم تنیده است. اولی شعری همنام با عنوان کتاب است که توسط یک استاد ادبیات به نام «جان شِید» نوشته شده است. دومی، پیشگفتار این شعر است که  همسایه و همکار «شِید» یعنی «چارلز کینوبت» آن را نوشته است. روایت سوم، داستان پادشاهی به نام «چارلز عزیز»  و ماجرای فرار جسورانه ی او از سرزمینش به کمک تحول طلبانِ تحت حمایت حکومت شوروی است. روایت های کتاب «آتش کم فروغ» به شکلی همه جانبه در تفسیرهای جنون آمیز «چارلز کینبوت» تنیده شده اند.  در حقیقت مخاطبین به تدریج درمی یابند «کینوت» یک راوی «غیرقابل اعتماد» است و دوستی او با «جان شِید»، احتمالا دلایل دیگری دارد که از نظر پنهان مانده است.

 

برداشت مقر اصلی این بود که می توان نامه های شاه را که پناهنگاه او را لو می دادند، با حمله ای به ویلای دیزا و چپاول اتاق کار ملکه به‌ دست آورده؛ گرادوس، چه چنین چیزی نگفته بود، و فقط سعی کرده بود نتایج دیدارش از لکس را به اطلاع برساند، از این آزرده خاطر بود که تصور کرد به جای تعقیب شاه درنیس، از او انتظار می رفته که برای دریافت محموله ی ماهی آزاد کنسرو شده در ژنو مانده باشد. ولی، یک چیز به وضوح مشخص شد: بار دیگر او نباید از تلفن استفاده کند، بلکه باید یا تلگراف بزند یا نامه بنویسد.

 

 

 


 

 

کتاب «ساعت ها» اثر «مایکل کانینگهام»

 

این رمان جذاب و به یاد ماندنی، به شکلی موازی به داستان زندگی سه شخصیت می پردازد، از جمله «ویرجینیا وولف» و نسخه ای از شخصیت اصلی کتاب «خانم دَلُوی» اثر همین نویسنده. کتاب «ساعت ها» اثری شکوهمند و تأثیرگذار است و با داستان چندوجهی خود، احساسی از وارسی کردن یک شیء از تمامی زوایا را در مخاطبین ایجاد می کند.

 

عزیزم، به یقین باز به سرم زده. به نظرم نمی توان زمانه ی هولناک دیگری را از سر گذراند. این بار دیگر حالم خوب نمی شود. صداهایی در گوشم می پیچد و نمی توانم حواسم را جمع کنم. پس دست به کاری می زنم که به نظرم بهتر است. تو بزرگ ترین سعادت ممکن را نصیبم کرده ای. تو از هر لحاظ سنگ تمام گذاشته ای. تا این بیماری ناجور سراغم نیامده بود، کسی از ما دو نفر خوشبخت تر نبود. دیگر نمی توانم با آن دربیفتم، می دانم که زندگی ات را خراب می کنم، و بی من می توانی کار کنی. می دانم که کار می کنی. می بینی که حتی این را هم نمی توانم درست بنویسم.

 

 


 

 

کتاب «دختر گمشده» اثر «گیلین فلین»

در شناخته شده ترین داستان تریلر «فلین»، روایت دوگانه به کار گرفته می شود تا تعلیقی کم نظیر در اثر به وجود آید. مخاطبین در ابتدا با «نیک» همراه می شوند و داستان تلاش او برای یافتن همسر گمشده اش «ایمی» را دنبال می کنند. اما در اواسط داستان، خود «ایمی» نیز نقش راوی را بر عهده می گیرد و پیچ و تابی مسحورکننده را به روایت قصه اضافه می کند.

 

زمانه ی سختی است برای انسان بودن. تنها یک انسان حقیقی و واقعی بودن. نه مجموعه ای از ویژگی های اخلاقی بی شماری که از دیگران به عاریت گرفته ایم.

 

 


 

مقالات مرتبط با "نگاهی به برترین رمان ها با «روایت چندگانه»"
مقایسه ترجمه‌های کتاب «اجاره‌نشین» اثر «فریدا مک‌فادن»
مقایسه ترجمه‌های کتاب «اجاره‌نشین» اثر «فریدا مک‌فادن»

در ادامه‌ی این مطلب، بخش هایی یکسان از ترجمه های مختلف کتاب «اجاره‌نشین» اثر «فریدا مک‌فادن» را با هم می خوانیم.

«پرل باک» را بهتر بشناسیم
«پرل باک» را بهتر بشناسیم

او نخستین زن آمریکایی بود که جایزه‌ی «نوبل ادبیات» را به دست آورد.

مقایسه ترجمه‌های کتاب «دوستان من» اثر «فردریک بکمن»
مقایسه ترجمه‌های کتاب «دوستان من» اثر «فردریک بکمن»

در ادامه‌ی این مطلب، بخش هایی یکسان از ترجمه های مختلف کتاب «دوستان من» اثر «فردریک بکمن» را با هم می خوانیم.

نگاهی به برخی از جنبش‌های ادبی تأثیرگذار
نگاهی به برخی از جنبش‌های ادبی تأثیرگذار

درک بهتر از جنبش های ادبی به ما کمک می کند که نویسندگان و آثار مورد علاقه‌مان را بهتر بشناسیم.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "نگاهی به برترین رمان ها با «روایت چندگانه»" ثبت می‌کند