خالق کتاب «رگتایم» : سفر در نیویورک در پناه قصه ها



ای. ال. دکتروف، نویسنده ی دوازده رمان، سه مجموعه ی داستان کوتاه و یک نمایشنامه در کنار مقالات و نقدهایی درباره ی ادبیات و سیاست است و به خاطر اصالت، مهارت و بی پروایی تخیلش به شدت ستوده شده است.

«ادگار لارنس دکتروف»، شخصیتی برجسته در ادبیات معاصر آمریکا است که رمان های محبوب، تحسین شده و موفقش در کسب جوایز – از جمله کتاب «رگتایم»، «بیلی بتگیت» و «پیش روی» - شخصیت های خیالی را اغلب با صورت های رواییِ غیرمعمولی در موقعیت های تاریخی مشخصی در کنار شخصیت های تاریخی واقعی قرار می دهند.

ای. ال. دکتروف،  نویسنده ی دوازده رمان، سه مجموعه ی داستان کوتاه و یک نمایشنامه در کنار مقالات و نقدهایی درباره ی ادبیات و سیاست است و در طول دروان حرفه ای خود، به خاطر اصالت، مهارت و بی پروایی تخیلش به شدت ستوده شده است.

او که در داستان هایش با ظرافتی مثال زدنی، قواعد را معکوس می کرد– کمتر در نوشته های سیاسی چپ گرایانه اش این طور است – توقعات را با مخلوطی از خیال و واقعیت در کتابی پس از دیگری برآورده می نمود؛ ای. ال. دکتروف این کار را با دستکاری هوشمندانه ی ژانرهای محبوبی مثل «وسترن» و «داستان های کارآگاهی» انجام می داد.

او علاوه بر این، از روش های داستان گویی گوناگونی نیز استفاده می کرد. آقای ای. ال. دکتروف که در کتاب های مختلفی از «راوی غیر قابل اطمینان»، «راوی سیال ذهن»، «راوی دانای کل» و «راوی های چندگانه» استفاده کرده است، یکی از افرادی بود که در ادبیات معاصر همیشه سعی می کرد آزمایش های خاص خود را با زبان و داستان به انجام برساند.

ای. ال. دکتروف به عنوان مثال در کتاب «نمایشگاه جهان» که به نظر، خودزندگی نامه ی اوست و خودش یک بار آن را «چهره ی هنرمند در نوجوانی» (و همچنین «توهمی از یک شرح حال») خطاب کرد، تجربه ی کودکی اهل برانکس را در دوره ی رکود اقتصادی به تصویر می کشد که با افکار آمریکایی و دنیایی پیچیده آشنا می شود. کتاب که در نمایشگاه جهان در سال 1939 در نیویورک به پایان می رسد، به شکلی خیال انگیز به آینده ی فناورانه ی زمین و آینده ی هنری انسان می پردازد.

راوی در حال به یاد آوردن دوران کودکی اش است ولی معمول بودن این نوع روایت از دو طریق به هم می ریزد. اول این که خویشاوندان این فرد، نقطه نظرات و خاطرات خودشان را در فصل هایی بیان می کنند و با این استراتژی، به تصویر زمان و مکان، عمق و بافت بخشیده می شود. دوم این که روایت خود او با افعال زمان حال بیان می شود؛ انگار شخصیتی، داستانی در حال وقوع را پیش از دوران بلوغ خود  تعریف می کند اما برای روایت آن، از کلمات و دیدگاه های یک فرد بالغ بهره می برد.

ای. ال. دکتروف با رمان سومش، «کتاب دنیل»، که شرح حالی زنده و ملموس از پسر خائنینی بدنام و مورد اتهام است  (داستانی شبیه جولیوس و اتل روزنبرگ که در سال 1953 به عنوان جاسوسان روسی اعدام شدند)، جریانی از ابداعات ادبی را به راه انداخت.

شخصیت های اصلی کتاب او به نظر در عصر برده داری زندگی می کنند ولی قصه هایشان به خاطر سهولت یا هدف داستان با تغییراتی قابل قبول در گذشته همراه است. نه این که طرح اصلی مسائل را خراب کرده باشد؛ ای. ال. دکتروف علاقه ای به این ندارد که نشان دهد چه می شد اگر مسائل به صورت متفاوتی پیش می رفتند. بلکه، قسمت خوبی از دستاورد ای. ال. دکتروف این است که نشان می دهد گذشته چطور به زمان حال شکل می دهد و زمان حال چگونه از گذشته تکامل یافته است.

 

آثاری با «دید دوگانه» 

داستان کتابی که ای. ال. دکتروف را به شهرت رساند، یعنی رمان «رگتایم»، با نزدیکی آمریکا به درگیری در جنگ جهانی اول در نیویورک و اطراف آن رخ می دهد. جنگ سر وقت به آنجا می رسد ولی بیشتر اقدامات بسیاری از شخصیت ها، چه خیالی و چه واقعی (از جمله فرار هری هودینی هنرمند، فیلسوف آشوب طلب اِما گولدمن و تئودور دریسرِ رمان نویس)، ابداعات ذهن نویسنده هستند.

گاهی این ابداعات به منظور تمسخر است – یک بار فروید و یونگ با هم از نیویورک بازدید می کنند و سوار قایق پارک تفریحی می شوند و از تونل عشق می گذرند – و بعضی وقت ها این کار به خاطر روایت یا تأثیر موضوع انجام می شود. رمان که با لحنی مطمئن و خبری نوشته شده، دانایی فرضی خودش را استهزا می کند و به نظر می رسد هم دیدگاه تاریخی قابل اطمینان خود را دارد و هم آن را با نظراتی ناگهانی تخریب می کند.

ای. ال. دکتروف می نویسد:

«هودینی عاشق مادر کهنسالش بود که او را در خانه ی سنگی قهوه ای خود در خیابان 113 غربی جا داده بود.»

او ادامه می دهد:

«در واقع، زیگموند فروید تازه به آمریکا رسیده بود تا مجموعه ای از سخنرانی هایش را در دانشگاه کلارک ورکستر ماساچوست ارائه دهد و مقدر شده بود که هودینی به همراه آل جولسون، آخرین عشق مادرهای بی شرم باشند که جنبشی در قرن نوزدهم بود و افرادی مانند پو، جان براون، لینکلن و جیمز مکنیل ویستلر را شامل می شد. البته که اولین برخورد فروید در نیویورک فرخنده نبود. چند روانپزشک حرفه ای اهمیت او را درک می کردند ولی در چشم عوام، او نوعی محقق در مطالعات جنسی، و نماینده ای از عشق بی بند و بار بود که از کلمات قلمبه سلمبه استفاده می کرد تا درباره ی مسائل زشت حرف بزند. حداقل یک دهه باید می گذشت تا فروید انتقامش را بگیرد و ببیند که افکارش چطور رابطه ی جنسی را برای همیشه در آمریکا نابود می کنند.»

 

ظهور فیلم ها، ریشه های جنبش کارگری آمریکا، روزنامه های عامه پسند و حقوق زنان، در روایت پر جست و خیز کتاب «رگتایم» تنیده شده اند. داستان اصلی، به موسیقیدانی سیاهپوست مربوط می شود. این شخصیت از جامعه ای انتقام می گیرد که او را بدون جبران خسارت، بازیچه ی خود کرده است. اتفاقاتی که توصیف می شوند، هیچ وقت رخ نداده اند (ای. ال. دکتروف، داستان را از یک رمان قرن نوزدهمی نوشته ی نویسنده ی آلمانی «هاینریش فون کلایست» قرض گرفت که داستان کتابش را بر اساس اخبار وقایعی از قرن شانزدهم نوشته بود)، ولی به روایت این نویسنده درباره ی درگیری نژادی به عنوان یکی از موضوعات فرهنگی اصلی قرن بیستم آمریکا کمک می کنند.

در کتاب «بیلی بتگیت» نوجوانی اهل برانکس در دوره ی رکود اقتصادی، وقتی توسط گانگستر داچ شولتس که به زودی برای فرار از مالیات دادگاهی می شود، به عنوان پیام رسان استفاده می شود، شیفته ی لذت های بی قانونی می گردد. این رمان، یک داستان تمثیلی نیست ولی این حقیقت که در سال 1989، و همزمان با پایان یافتن دهه ای با نگرش «طمع خوب است» چاپ شد، به وضوح نشان می دهد که کارآفرینی فاسد داچ شولتس، بخشی از فریب های طمع کارانه ی «متخصصین مالی یقه سفید» یا «اولین کارشناسان وال استریت» است.

 

 

سیاحت تاریخی

پیتر اس. پرسکات منتقد در مجله ی «نیوزویک» در سال 1984 نوشت:

«ویژگی متمایز آثار ای. ال. دکتروف، دید دوگانه اش است. او در هر کتابش روی انواع داستان آزمایش می کند و به دنبال اثرهایی می گردد که دیگران هنوز به آن ها نرسیده اند؛ در هر کتابش لحنی، ساختاری و بافتی را توسعه می دهد که قبلاً استفاده نشده است. او در عین حال، نویسنده ای به شدت سنتی است که تاریخ آمریکا را از نو می نویسد، از کهن الگوهای ادبیات آمریکا استفاده می کند و حتی خرده ژانرهای ادبی از پای افتاده را به کار می بندد.»

 

بیشتر سیاحت های تاریخی آقای ای. ال. دکتروف در نیویورک و حومه ی آن بود که شامل حال این کتاب ها می شود: کتاب «دریاچه ی لون» (1980) داستان دریانوردی از دهه ی 1930 میلادی که به قلمرویی ماورایی و گوشه ای دنج در ادیروندکس می رسد؛ کتاب «زندگی شاعران» (1984) رمانی کوتاه و شش داستان که در مجموع، ذهن نویسنده ای را به تصویر می کشند که در طول دهه ی 1970 میلادی تسلیم ملالت میانسالی شده است؛ و کتاب «آب کردن» (1994) داستان رازآلود و تیره و تاری که در دهه ی 1870 در منهتن رخ می دهد و به دانشمندی شرور و روزنامه نگاری مربوط است که ناپدید می شود.

ای. ال. دکتروف اخیراً با استفاده از منهتن در داستان کتاب «شهر خدا»، درباره ی سه شخصیت – یک نویسنده، خاخام و کشیش – و جست و جو برای ایمان در دوره ای خطرناک و ناهنجار نوشت.

او همچنین در کتاب «هومر و لنگلی»، گردشی در تاریخ قرن بیستم را از چشم های مردی نابینا، هومر کولیر، خلق کرد؛ شخصیتی که اقتباسی به شدت خیالی از روی یکی از برادران عجیب و غریب ساکن خیابان پنجم بالایی بود که نامشان بعد از مرگی عجیب بر سر زبان ها افتاد.

در حقیقت بیشتر آثار ادبی ای. ال. دکتروف ، کم و بیش تاریخی خیالی را از نیویورک یا سایر نواحی قرن بیستم آمریکا توصیف می کند.

ای. ال. دکتروف در زمان انتشار کتاب «شهر خدا» گفت:

«یک بار شخصی به من گفت کتاب هایم می توانند با ترتیبی تقریبی دسته بندی شوند تا حس مردی از 120 سال زندگی را در آمریکا نشان دهند. به نظر می رسد در این کتاب بالاخره به زمان حال رسیده ام.»

 

کتاب «پیش روی»، دورترین سیاحت آقای ای. ال. دکتروف در تاریخ بود. این اثر، محدوده ی جغرافیایی او را با تعداد زیادی شخصیت گسترش داد و به سراغ کمپین نابودگر جنگ داخلیِ ژنرال تی. شرمن رفت – تسخیر آتلانتا و پیش روی به سمت دریا. سیاه و سفید، ثروتمند و نیازمند، نظامی و غیر نظامی، همدرد و مخالف، همگی نمونه ای از گوناگونی مردم آمریکا هستند.

کتاب «پیش روی» که برنده ی «جایزه ی پن/فاکنر» (کتاب «بیلی بتگیت» هم آن را برده است) و جایزه ی حلقه ی منتقدین کتاب آمریکا برای داستان («رگتایم» و «بیلی بتگیت» هم آن را برده اند)، و نامزد «جایزه ی ملی کتاب آمریکا» (کتاب «نمایشگاه جهان» آن را برد) وجایزه ی پولیتزر داستان شد، به عنوان امضای ادبی نویسنده در نظر گرفته می شود و منتقدان، آن را نقطه ی اوج مسیر حرفه ای دکتروف در نظر گرفتند.


 

یادگیری قدرت داستان

ادگار لارنس دکتروف در شش ژانویه ی 1931 در برانکس متولد شد. پدربزرگ و مادربزرگش یهودیان مهاجر از روسیه بودند. پدرش، دیوید، مغازه ای در ساختمان قدیمی هیپودروم در منهتن داشت که در آن آلات موسیقی می فروخت؛ مادرش، رز، پیانو می نواخت.

گرچه خانواده سخت برای پول کار می کردند ولی ادگار جوان بعدها دوران کودکی خود را «خوشایند با بازی های توپی در خیابان، اردوگاه تابستانی، تئاتر و موزه ی هنرهای مدرن و غوطه وری در فضایی گرم از فکر و فرهنگ» توصیف کرد که همگی از ویژگی های شاخص شهر نیویورک هستند.

او در مصاحبه ای در اواسط دهه ی 1950 به یاد آورد:

وقتی بچه بودم، بدون حس خاصی به تماشای مسابقه ها و کنسرت ها می رفتم. و همین طور که بزرگ می شدم از انرژی باورنکردنی مهاجران اروپایی بهره مند شدم – همه ی آن مغزهای بزرگی که توسط هیتلر از اروپا فراری داده شده بودند. آن ها سطح نقد ادبی، فلسفه، علم و موسیقی را بسیار بالا بردند. خیلی خوش شانس بودم که در نیویورک زندگی می کردم.

 

خانواده ی او اهل مطالعه بودند و حتی نام او را از روی نویسنده ی بزرگ، «ادگار آلن پو» انتخاب کردند که یکی از نویسندگان مورد علاقه ی پدرش بود.ای. ال. دکتروف در سال 2008 گفت:

راستش او نویسنده های بد زیادی را دوست داشت ولی پو بهترین نویسنده ی بد ما بود؛ به همین خاطر از این مسئله کمی دلگرم می شوم. پدرم سال ها پیش فوت کرد. مادرم به نود سالگی رسید و به یاد دارم وقتی سنش بالا رفت از او پرسیدم: «تو و بابا می دونید که اسم یک معتاد به مواد مخدر الکلی متوهم پارانویید با تمایلات شدید مرده خواهی رو روی من گذاشتید؟» و او گفت: «ادگار، بامزه نبود.»

 

 

رمان آخر ادگا لارنس دکتروف، کتاب «مغز اندرو»، به عنوان یک تک گویی اعتراف‌گونه توسط دانشمند مستعد و فریب خورده ای نوشته شده که استعدادش در پنهان کردن احساسات، به ماهیت ذهن ربط پیدا می کند. این داستان جذاب همچنین، نامحتملیِ پذیرش حقیقت را از طریق ابزار فکر و زبان مورد بررسی قرار می دهد.

اندرو توضیح می دهد:

«تظاهر، کار مغز است، چیزی است که مغز انجام می دهد.»


 

آقای دکتروف در رمان «مغز اندرو» شاید مرموزترین شخصیتش را خلق کرده باشد – راوی ای که بی فایدگی روایت را می داند.خود دکتروف هم می توانست مرموز باشد. او یک بار گفت روشش برای نوشتن رمان این بود که صدا و لحنی ایجاد کند و بگذارد آن صدا حرف بزند:

«تا هنرمند را خلق کنم و بگذارم کارش را انجام دهد.»

او در مصاحبه ای با مجله ی نیویورک تایمز در سال 1985 بیان می کند:

«تصویری که دوست دارم تصویری است که در کارتون ها می بینیم. دست هنرمند را می بینید که موش کوچکی را ترسیم می کند. ژاکت و شلوارش را رنگ می کند و بعد به موش تکانی می دهد و موش سریع فرار می کند. خب، دست هم ترسیم می شود.»