«اوریپید» در کنار «آیسخولوس» و «سوفوکلس»، یکی از سه تراژدینویس یونانی برجسته به حساب می آید. به این خاطر که «اوریپید» بیش از 2300 سال پیش زندگی می کرد، اکنون به سختی می توان گفت کدامیک از جزئیات زندگینامهی او واقعی است و کدامیک با عناصر اسطورهای آمیخته شده است. طبق منابع موجود، «اوریپید» دو ازدواج ناموفق داشت و پس از آن، اغلب زندگی خود را در جزیره «سالامیس» گذراند. او نمایشنامهنویس موردعلاقهی «افلاطون» بود، و همچنین، «ارسطو» در کتاب «شاعری»، او را «تراژیکترین» در میان تمام شاعران نامید. گمان می رود «اوریپید» در مقدونیه و در حدود سال 406 قبل از میلاد مسیح از دنیا رفت.
نمایشنامه «مدهآ» در دوران موسوم به «عصر طلایی آتن» نوشته شد. تاریخ های مربوط به دوران شکوفایی «آتن»، با پیروزی «آتن» و متحدیناش بر امپراتوری ایران در سال 478 پیش از میلاد، و شکست «آتن» در پایان «جنگ پلوپونز» در سال 404 پیش از میلاد همخوانی دارد. نمایشنامه «مدهآ» در طول نخستین سال این جنگ (431 پیش از میلاد) به روی صحنه رفت—جنگی میان «آتن» و دولت-شهرِ رقیب آن، «اسپارتا»، که بیش از بیست سال ادامه یافت و درنهایت به فروپاشی «آتن» منجر شد.
سه تراژدینویس بزرگ یونان، نمایشنامه های زیادی را با تم های مشابه و سایر ویژگی های مشترک با «مدهآ» خلق کردند. تراژدی «کاهنه های باکوس» اثر خود «اوریپید» به داستان ایزدی به نام «باکوس» می پردازد که باعث می شود گروهی از زنان، مردی را به خاطر بیاعتنایی به جایگاه خداگونهی او به قتل برسانند. نمایشنامه های «ادیپ شهریار» و «آنتیگونه» اثر «سوفوکلس»، تراژدی هایی هستند که مانند «مدهآ»، وضعیت هایی پرتنش مربوط به نزاع های خانوادگی را به تصویر می کشند.
کتاب «ادیپ شهریار» ماجرای پیامدهای تقدیر هولناک «ادیپ» (کشتن پدرش و همبستری با مادرش) را روایت می کند. در کتاب «آنتیگونه» (که نوعی دنباله بر «ادیپ شهریار» به نظر می رسد)، پادشاه اجازه نمی دهد «آنتیگونه» (دختر «ادیپ») برادرش را طبق خواست خدایان به خاک بسپارد. سهگانهی مشهور «آیسخولوس»، کتاب «اورستیا»، نیز به داستان بازگشت «آگاممنون» از «جنگ تروآ» می پردازد و اندوه عمیقِ ناشی از بیوفایی در ازدواج را مورد توجه قرار می دهد.
آنگاه بدینجا گریخت، خود را در دل شهروندانی که به سرزمینشان آمده بود، جا کرد و در تمام کارها یار غار «جیسون» بود و همین سبب می شود که زنی به آرامش رسد و از ناسازگاری با شویَش دوری جوید. اما اکنون چیزی جز کینه در میان نیست و دلدادگی آن دو بر باد رفته است. «جیسون» با فرزندان خویش و بانوی من پیمان شکسته است تا در کنار عروسی شاهوار، دخترِ «کرئون» که بر این سرزمین فرمان می راند، بخسبد. و «مدهآ»، «مدهآی» نگونبخت، نومید، پیمان هایی را که این مرد بسته، به یاد می آورد و به عهدهایی که بدان ها دل بسته بود چنگ می زند، و از آسمان می خواهد که گواه باشد بر این تاوان دلخراشی که از «جیسون» بدو می رسد.—از کتاب «مدهآ» اثر «اوریپید»
تبعید
مفهوم «تبعید» در نمایشنامه «مدهآ»، هم واقعیتی مربوط به گذشته است، هم تهدیدی قریبالوقوع، و هم وضعیتی همیشگی. «مدهآ» و همسرش، «جیسون» (یا «یاسون»)، حتی پیش از آغاز رویدادهای نمایشنامه، افرادی تبعیدشده به حساب می آیند. در پسزمینهی داستان، «مدهآ» مجبور شد به خاطر کمک به «جیسون» در حفظ و نگهداری از «پشم زرین»، از وطن خود بگریزد. «مدهآ» و «جیسون» سپس به اتهام قتل، از زادگاه «جیسون» نیز تبعید شدند.
دوری از وطن، یا تبعید قریبالوقوع «مدهآ»، یکی از عوامل اصلیِ پیشرویِ پیرنگ نمایشنامه است. تبعید اما، علاوهبر این که وضعیتی جسمانی برای «مدهآ»، «جیسون»، و خانه و زندگی آن هاست، وضعیتی عاطفی و روحی نیز به نظر می رسد. این نکته را می توانیم بارها در گفته های گلایهآمیز کاراکترها مشاهده کنیم، از جمله زمانی که «مدهآ» می گوید: «ای پدرم! ای وطنم! با چه سرافکندگی تو را ترک کردم...» و «نه سرزمینی دارم، نه خانهای، نه پناهی از رنجام.»
هم «مدهآ» و هم «جیسون» از تجربهی تبعید و دوری از وطن به عنوان عاملی مهم در تصمیمگیری های خود استفاده می کنند، و «جیسون» در بخشی از داستان تلاش می کند «مدهآ» را مجاب کند که او باید خود را خوششانس در نظر بگیرد که مجازاتش به جای مرگ، تبعید بوده است. رنج دوری از وطن در زمان حال و هراس از تبعیدهای احتمالی در آینده، هم به «مدهآ» و «جیسون» انگیزه می بخشد و هم رفتارهای آن ها را در ذهن خودشان توجیه می کند.
حقیقت
تراژدی «مدهآ»، چندین «مونولوگِ» فریبکارانه را در خود جای داده است. «مدهآ» پس از این که برای گروه همسرایان (و مخاطبین) آشکار می کند که قصد دارد «پادشاه کرئون» را به قتل برساند و خاندان او را از بین ببرد، پادشاه را مجاب می کند که باید به او اجازه دهد فقط یک روز دیگر در آنجا بماند تا برای فرزندانش توشهی راه فراهم کند.
خیلی زود درمی یابیم فریبکاری های کلامی «مدهآ»، تلاشی از طرف او برای شکست دادن «جیسون» در بازی مختص به خودش است. وقتی «جیسون» اندکی بعد از صحبت های «مدهآ» با «کرئون» از راه می رسد، تلاش می کند تا استدلال کند که تصمیمش برای ترک همسر و دو فرزند خردسالش، هوشمندانه، خردمندانه، و کاملا به صلاح «مدهآ» و فرزندان بوده است. گروه همسرایان در این نقطه از داستان، بلافاصله شکاف میان حقیقت و فریب های کلامی «جیسون» را مورد توجه قرار می دهد.
خود «مدهآ» نیز اغلب در استفاده از فریب های کلامی درنگ نمی کند. فریبکاری های او به دو منظور انجام می شود: برملا کردن فریبکاری های «جیسون»، و ایجاد فرصت برای گرفتن انتقام. «مدهآ» تصمیم می گیرد خودش دست به کار شود و از دورویی و فریبکاری «جیسون» و «کرئون» پرده بردارد—دو مردی که بهرغم کارهای شرورانهی خود، به نرمی و به شکلی قانعکننده صحبت می کنند. آگاهی مخاطبین از خواسته های واقعی و عمیقتر «مدهآ»، این فرصت را فراهم می کند که به درکی بهتر از پیچیدگی شخصیت او (که هم اخلاقمدار است و هم تشنهی انتقام) دست یابیم.
این زن از آن روز که به سستعهدیِ همسرش پی بُرد، بر شکم خوابیده، خوراکی به دهان نمی برد و مویهی بیدرنگ، تمام پیکرش را که اسیر اندوه است، پژمرده ساخته. او نه چشم برآورده و نه حتی از خاک روی برتافته است. به سرزنش های یارانش گوش فرا نمی دهد. گویی صخرهای است یا موجی بر دریا. تنها گاهگاهی گردن سپیدش را می گرداند و اندوهگین با خود از پدر گرامی خویش سخن می گوید و از سرزمینش و از خانهای که با آن پیمان شکست تا با شویَش بدینجا آید، همان شویی که اکنون او را خوار می دارد. اکنون این زن به تجربهی تلخ می داند دوری از سرزمین پدری چه اندازه مایهی اندوه است.—از کتاب «مدهآ» اثر «اوریپید»
عدالت
«قانون طبیعت»—ایدهی وجود چارچوبی اخلاقی که جهانشمول و جداییناپذیر از سرشت انسان است—در رویدادهای نمایشنامه «مدهآ» به چالش کشیده می شود، و کاراکترها در طول روایت تصمیماتی می گیرند که برخلاف سرشتشان جلوه می کند: «جیسون» به عنوان یک شوهر، همسر خود را رها می کند، و «مدهآ» به عنوان یک مادر، فرزندان خود را به قتل می رساند. تصمیم «مدهآ» برای کشتن فرزندانش، حتی در قالب گونهای از مجازات، برای آتنی های باستان و مخاطبین امروزی، به یک میزان شوکهکننده بوده است. این تصمیم در آن زمان، مانند اکنون، سرپیچی از «قانون طبیعت» در نظر گرفته می شد.
هدف از عدالت در نمایشنامه «مدهآ»، بازیابی تعادلی است که به واسطهی سرپیچی «جیسون» از «قانون طبیعت» از بین رفته است. اما مخاطبین همچنین در طول نمایشنامه می توانند احساس کنند که «مدهآ» فقط برای پاسخ به خطاهای «جیسون» و «کرئون» به دنبال انتقام نیست، بلکه، قصد دارد یکی از بیعدالتی های بنیادین در طبیعت را برطرف کند: میزان نابرابر رنجی که به زنان و مردان تعلق می گیرد.
با این وجود، «مدهآ» هنگام تلاش برای محقق ساختن این نوع از عدالت، مرتکب خشونتآمیزترین اقدام علیه «قانون طبیعت» می شود: او فرزندان خودش را به قتل می رساند. به این صورت، ایدهی «قانون طبیعت» شکلی پیچیدهتر به خود می گیرد: تلاش های «مدهآ» برای برقراری عدالت، به بزرگترین بیعدالتی منجر می شود، و تضادهای «قانون طبیعت» و عدالتی که برای حفظ آن نیاز است، آسیبرسان و بدون راهحل جلوه می کند.