«ناتسومه کینوسوکه» که با نام مستعار «ناتسومه سوسهکی» به خلق اثر می پرداخت، نویسنده و رماننویس ژاپنی برجسته بود. بسیاری از آثار او رابطهی پیچیدهی میان فرهنگ ژاپن و غرب را مورد توجه قرار می دهد، و «سوسهکی» به شکل گسترده، چهرهای نمادین از «دوره مِیجی» در تاریخ ژاپن در نظر گرفته می شود: در آثار او، ظهور ژاپن به عنوان ملتی مدرن، و دشواری های فرهنگیِ همراه با آن، به تصویر درمی آید.
داستان رمان «کوکورو» در سال های پایانی «دوره میجی» روایت می شود. در این دوره که ویژگی هایی مشخص همچون صنعتیسازی و مدرنسازی با سرعتی قابل توجه در آن به چشم می خورد، ژاپن نام خود را به عنوان ملتی مدرن مطرح کرد و با رها کردن خاستگاه های ارباب-رعیتی و «شوگانی» خود، به آرمان های غربی در علم، تکنولوژی، فلسفه، و سیاست روی آورد. این تغییرات، اگرچه به عقیدهی بسیاری از افراد برای ورود ژاپن به عصر مدرن و جلوگیری از دستاندازی های استعمارگران ضروری بود، پیامدهایی ژرف برای جامعه، سیاست و فرهنگ ژاپن به همراه داشت.
حتی افرادی که به شکل آشکار با مدرنسازی ژاپن مخالف نبودند، مانند خود «سوسهکی»، به راحتی نمی توانستند با آمیزش آرمان های غربی و آرمان های موجود در ژاپن کنار آیند. مانند کاراکتر خیالیِ «سنسه» در رمان «کوکورو»، این سردرگمی ایدئولوژیک باعث شد بسیاری از افراد در جامعه احساس بیگانگی کنند و در وضعیتی معلق میان مدرنیته و سنت قرار بگیرند.
کتاب «کوکورو» که آخرین رمان در یک سهگانه به شمار می آید، بسیاری از تم های دو اثر پیش از خود، کتاب «تا آنسوی زندگی» و کتاب «مسافر»، را مورد توجه قرار می دهد. به شکل خاص، کتاب «آنسوی زندگی» به مفاهیم «جوانی» و «تحصیلات» می پردازد، و کتاب «مسافر» نیز که داستان ازدواجی ناموفق را روایت می کند، تم های «خیانت»، «بیاعتمادی»، و «بیثباتی روانشناختی» را به مرکز توجه می آورد. یکی دیگر از تم های تکرارشونده در آثار «سوسهکی»، از جمله در رمان «کوکورو»، تأثیرات غربیسازی و مدرنسازی در «دوره میجی» بر فرهنگ سنتی ژاپن است. این تم را به شکل آشکار می توان در رمان های «سانشیرو» و «بوچان» نیز مشاهده کرد—آثاری که مانند کتاب «کوکورو»، پروتاگونیستی جوان را در مرکز توجه قرار می دهند.
جدای از آثار خود «سوسهکی»، رمان «قلمرو رویایی سپید» اثر «یاسوناری کاواباتا» اغلب با کتاب «کوکورو» مقایسه شده است. این رمان از «کاواباتا» که در مناطق روستایی ژاپن رقم می خورد، داستان مردی ثروتمند اهل توکیو و رابطهی او با یک «گِیشا» را روایت می کند، و به کاوش در رابطهی میان زندگی مدرن و سنتی، و همچنین قدرت و زیبایی می پردازد.
همیشه «سنسه» خطابش می کردم، پس اینجا هم او را فقط به همان نام می خوانم، نه به نام اصلیاش. ربطی به رودربایستی و ملاحظهکاری هم ندارد؛ خودم راحتترم. هر بار یادش می افتم، بیدرنگ دلم می خواهد بگویم «سنسه» و هرگاه قلم به دست می گیرم نیز همین را می خواهم. وقت نوشتن، ابدا علاقهای به نوشتن حرف اول اسمش با حروف بزرگ ندارم، کاری که در زبان های فرنگی متداول است و نشانهی صمیمی نبودن است. با «سنسه» در «کاماکورا» آشنا شدم، در تعطیلات تابستانی. آن موقع دانشجویی جوان بودم.—از کتاب «کوکورو» اثر «ناتسومه سوسهکی»
تنهایی
تنهایی در بطن داستان «کوکورو» جای دارد و هر دو کاراکتر اصلی («سنسه» و راوی) را به خود دچار کرده است. تنهایی برای «سنسه» از احساساتی عمیق در مورد گذشته و احساس گناه سرچشمه می گیرد. راوی نیز اگرچه ظاهرا دوستان زیادی دارد، اما هیچ وقت نامی از آن ها نمی برد یا در مورد خاطرات خوب خود در کنارشان صحبتی نمی کند. این نکته، نشانگرِ جای خالیِ پیوند و ارتباط حقیقی، و تأثیر حداقلیِ این دوستان بر زندگی و شکلگیری شخصیت راوی است. به علاوه، راوی نیز مانند «سنسه»، از پیوندهای خانوادگی محکم و معنادار بیبهره است.
به این صورت، «سنسه» و راوی هر دو احساسی عمیق از تنهایی را تجربه می کنند، اگرچه به دلایلی متفاوت. احساس تنهایی «سنسه» از یک عمر تجربه و تأمل سرچشمه می گیرد، در حالی که احساس تنهایی راوی برآمده از دوران جوانی و تردید در مورد هویت و آینده است. این تفاوت اما به جای این که آن ها را از هم دور کند، پیوندی را میانشان شکل می دهد. سادهدلی و صداقت راوی باعث می شود «سنسه» بتواند به او اعتماد کند و این شخصیت را دوست و رازداری حقیقی در نظر بگیرد. در طرف دیگر، راوی به واسطهی تجربه های «سنسه» در زندگی پر فراز و نشیباش، بینش هایی را به دست می آورد که نه پدرش و نه استادهایش در دانشگاه، نمی توانند در اختیارش بگذارند.
رمان «کوکورو» این نکته را مورد توجه قرار می دهد که تنهایی، تجربهای فراگیر میان انسان هایی است که به دنبال یافتن راه مختص به خودشان در زندگی هستند. «سوسهکی» از طریق رابطهی راوی و «سنسه» نشان می دهد که (شاید به شکلی متناقض) تنهایی حتی می تواند به یک نقطهی اشتراک و دلیلی برای پیوند میان انسان ها تبدیل شود، و دوستی های راستین میان افراد دورافتاده از اجتماع می تواند مرهمی برای رنج بیگانگی و استیصال باشد.
مرشد و راوی
رابطهی میان «سنسه» و راوی، رابطهی استاد و شاگرد است، البته نه به شکل سنتی آن. «سنسه» (به معنای «معلم» یا «استاد»)، نه به شکل رسمی معلم است و نه مرشد مذهبی. او همچنین توصیه هایی آشکار و مشخص را ارائه نمی کند، برخلاف چیزی که ممکن است از یک مرشد انتظار برود. درحقیقت «سنسه» در اغلب اوقات کجخلق و ناراحت به نظر می رسد، و در ابتدا، راوی بارها از بیتفاوتیِ ظاهریِ «سنسه» نسبت به او ابراز نارضایتی می کند.
روش نامعمول «سنسه» در قالب یک مرشد، همان چیزی است که او را به دوستی ارزشمند برای راوی جوان داستان تبدیل می کند، چون روش او بسیار کلی است و در بسیاری از حوزه های زندگی کاربرد دارد. «سنسه» بینش هایی مهم را به راوی ارائه می کند، از جمله در مورد دوستی، ارزش صداقت، نقشی که به نظر خودش پسرها باید در خانواده ایفا کنند، و بسیاری دیگر. چیزی که «سنسه» به راوی می بخشد، درسی است در مورد این که فرد چگونه باید در خانواده، جامعه، و جهان به شکل کلی، رفتار کند. «سوسهکی» نشان می دهد آموختن این درس ها، اهمیت بسیار زیادی برای فردی جوان مثل راوی دارد، چون این بینش ها چیزی نیست که فرد فقط از طریق تحصیل در دانشگاه به آن دست یابد.
هر روز برای رفتن به دریا از مسافرخانه خارج می شدم. از میان کلبه هایی با بام های گالیپوش قدیمی و سیاهشده که می گذشتم و به ساحل می رسیدم، زن و مرد برای فرار از گرما ریخته بودند اینجا و آنقدر روی ماسه های ساحل در جنب و جوش بودند که فکر می کردی این اطراف محل زندگی انسانِ نژاد شهری است. بعضی وقت ها آب لب ساحل چنان مملو از کله های سیاه بود که انگار خزینهی آبگرم های عمومی است. من که در آن آشفتهبازار حتی یک آشنا هم نداشتم، بخشی از این چشمانداز شلوغ می شدم، روی ماسه های ساحل دراز می کشیدم و جایی از دریا بالا و پایین می پریدم که امواج به زانوهایم می خورد و این ها خوشی هایم شده بود.—از کتاب «کوکورو» اثر «ناتسومه سوسهکی»
گذشته
رمان «کوکورو» در نیمهی نخست بر سفر راوی از جوانی به بزرگسالی تمرکز دارد و در نیمهی دوم، ماجرای زندگی «سنسه» را پی می گیرد. با این حال، اگرچه هر دوی این روایت ها به توصیف دوران جوانی می پردازند، هیچ کدام از نقطه نظر دوران جوانی ارائه نمی شوند. هم «سنسه» و هم راوی، که در سالخوردگی مشغول نگاه به گذشته و نوشتن دربارهی آن هستند، زمان کافی برای تأمل دربارهی تجربه های گوناگون خود را داشتهاند. آن ها هنگام تعریف کردن داستان هایشان، اغلب در روایت وقفه به وجود می آورند تا توجه مخاطبین را به اشتباهات و نقص هایی جلب کنند که خودشان در دوران جوانی متوجه آن نبودند.
این گونه از دورننگری، که خودش اغلب تأملی دربارهی تأملی پیشین است، رمان «کوکورو» را به اثری عمیقا باطننگر تبدیل می کند. هم «سنسه» و هم راوی در سفری پر فراز و نشیب برای رسیدن به خودشناسی هستند، و از طریق کاوش در گذشتهی خود تلاش می کنند تا به درکی بهتر از خودشان و جایگاهشان در جهان پیرامون دست یابند.