«نسیم نیکلاس طالب» در اواخر دوران تحصیل خود، به «دانشکده کسب و کار وارتون» در ایالت «پنسیلوانیا» رفت و در آنجا در جلسات سخنرانیِ استادان برجسته و مدیران ارشد شرکت های بزرگ حضور یافت. او سپس در یک شرکت سرمایهگذاری در «منهتن» مشغول به کار شد و در کنار تاجران حرفهای کسب تجربه کرد.
اما یک موضوع مشخص برای «طالب» کاملا غافلگیرکننده بود: این که انگار هیچ کدام از این افراد نمی دانستند که واقعا چه اتفاقاتی در حال رقم خوردن است. اقتصاددانان در بهترین دانشگاه های جهان حتی با مدل های پیشرفتهی خود نیز نمی توانستند پیشبینی کنند بازار به کدام سمت و سو خواهد رفت. همچنین، سرمایهگذاران حرفهای قادر به پیشبینی قیمت سهام ها نبودند. حتی به نظر می رسید آن ها از ریسک های بزرگی که هر روز با آن مواجه می شدند نیز خبر نداشتند و تصور می کردند در حال اقدام به شیوهای محافظهکارانه هستند.
«نسیم نیکلاس طالب» در اثر موفق و پرفروش خود، کتاب «قوی سیاه»، به شکلی جذاب به موضوعاتی همچون شناختشناسی، احتمال، ریسک، و سوگیری های روانشناختی می پردازد. به همین خاطر، این کتاب بیش از هر چیز به مخاطبین می آموزد که در سرمایهگذاری، از چه افکار و اقدام هایی نباید پیروی کنیم.
اگر گمان می کنید اختراعاتی که در پیرامون خود می بینید، از سوی کسی پدید آمده که در اتاقکی نشسته و آن ها را از روی یک جدولِ زمانبندی فرآوری کرده، بهتر است دوباره فکر کنید. کمابیش تمام چیزهای این دوران، حاصل خوشاقبالی است. واژهی «خوشاقبالی» در افسانهای به نام «سه شاهزاده سراندیب» آمده و «هیو والپولِ» نویسنده در نامهای آن را به کار برده است. این سه شاهزاده «پیوسته از روی خوشاقبالی یا فرزانگی، چیزهایی پیدا می کردند که به دنبال آن نمی گشتند.» به سخن دیگر، شما چیزی می یابید که به دنبالش نبودید و آن چیز جهان را دگرگون می کند در حالی که پس از یافتن آن، در شگفت می شوید که رسیدن به چیزی به این آشکاری «چرا این قدر طول کشید.»—از کتاب «قوی سیاه» اثر «نسیم نیکلاس طالب»
اصطلاح «قوی سیاه» وارد گفتوگوهای روزمره در دنیای سرمایهگذاری شده است و برای توصیف رویدادی خارجی به کار می رود که کاملا بیرون از محدودهی انتظارات و پیشبینی هاست و تأثیری ناهمگون بر مسیر رشد و گسترش یک نهاد (مثل یک شرکت) می گذارد. به علاوه، این اتفاق فقط پس از رقم خوردن، به شکل منطقی توضیح داده می شود و قبل از آن، رویدادی کاملا توصیفناپذیر به نظر می رسد. چند معیار مشخص برای در نظر گرفتن یک رویداد به عنوان یک «قوی سیاه» وجود دارد:
-یک رویداد خارجی است. اتفاقاتی که در گذشته رقم خورده است (اطلاعات تاریخی) نمی تواند احتمال وقوع آن را پیشبینی کند.
-تأثیری بسیار چشمگیر و ناهمگون دارد (رویدادهایی با پیشبینیپذیریِ کم و پیامدهای بسیار).
-تنها پس از رقم خوردن رویداد، قابلتوضیح می شود (پیشبینیناپذیر در نگاه به آینده، قابلپیشبینی در نگاه به گذشته).
یک «قوی سیاه» به عبارت دیگر، نشانگر ناشناخته های ناشناخته است (و «قوی خاکستری» نشانگر ناشناخته های شناخته). ما در چارچوب های فکریِ معمول خود، اغلب مدل های آیندهنگرانه و الگوهایی تکرارشونده را می پذیریم که حالت «توزیع نرمال» با سرعتی یکنواخت را نشان می دهند. با این وجود، اغلب رویدادها در جهان به پیچیدگی گرایش دارند و این تصور سادهانگارانه و خطی از چگونگی کارکرد جهان، باعث می شود نتوانیم «قوهای سیاه» مخفی را ببینیم.
نمونه های رویدادهایی که می توان آن ها را یک «قوی سیاه» در نظر گرفت، شامل آغاز «جنگ جهانی اول»، اختراع کامپیوتر، و ظهور «گوگل» می شود؛ اما شاید بهترین مثالی که این مفهوم را توضیح می دهد، مثال «بوقلمون روز شکرگزاری» باشد. «طالب» در این مورد بیان می کند: «بوقلمونی را در نظر بگیرید که هر روز به آن غذا داده می شود. هر وعدهی غذا، این باور را در بوقلمون تثبیت می کند که گرفتن غذا به صورت روزانه توسط اعضای مهربان نژاد انسان، قاعدهای کلی در زندگی است. در عصر روز چهارشنبه قبل از روز شکرگزاری، اتفاقی غیرمنتظره برای بوقلمون رقم خواهد خورد. این اتفاق، بازنگری در باورها را به همراه خواهد داشت.»
در پایانِ آن سالی که در آن «داروین» و «والاس» مقالاتشان را درباره «تکامل از طریق انتخاب طبیعی» به میان آوردند، رئیس انجمن علمیای که این مقالات در آن خوانده شد، گفت از دید انجمن، در مقالات ایشان «کشفی تکاندهنده» یا چیز خاصی دیده نمی شود که بتواند علم را دگرگون کند. وقتی نوبت پیشگویی به ما می رسد، پیشگوییناپذیری از یادمان می رود. چنین است که مردم ممکن است این فصل و نوشته های مانند آن را بخوانند و خود را یکسره با آن ها همسو بیابند، ولی با این همه نتوانند هنگام اندیشیدن به آینده، مواظب گفته هایشان باشند. این نمونهی آشکار از کشف خوشاقبالانه را ببینید: «الکساندر فلمینگ» سرگرم تمیز کردن آزمایشگاهش بود که دریافت کپکِ «پنی سیلیوم» یکی از آزمایش های پیشین او را آلوده کرده است.—از کتاب «قوی سیاه» اثر «نسیم نیکلاس طالب»
اما چگونه می توان با «قوهای سیاه» مواجه شد؟ «طالب» در این مورد توضیح می دهد: «مهمترین نکته این است که اگرچه همیشه میزان قابلتوجهی از تردید در مورد رویدادهای در حال رقم خوردن وجود دارد، میزانی قابلتوجه از قطعیت و اطمینان در مورد این که فرد چگونه باید با آن مواجه شود، در اختیار ماست.»
«طالب» رویدادها را به دو قلمروی استعاری تقسیم می کند تا میان محدوده های قابلپیشبینی (با نام «سرزمین میانه») و محدوده های مقاوم در برابر پیشبینی (با نام «سرزمین کرانه») تمایز قائل شود. تمام رویدادهای اجتماعی، از جمله زندگی اقتصادی، در دستهبندی «سرزمین کرانه» جای می گیرند و استانداردها و معیارهایی که به شکل معمول به کار می بریم، با آن سازگاری ندارد.
کتاب «قوی سیاه» را می توان نوعی دنباله بر یکی دیگر از آثار «طالب» به نام «فریفته تصادف» در نظر گرفت که به شکلی مشابه، سرشار از خاطرات شخصی، و توصیه های کاربردی و عملگرایانه است. کتاب «قوی سیاه» مشارکتی ارزشمند در علم اقتصاد به حساب می آید چون به مخاطبین نشان می دهد چگونه در تئوری، تفاوت چندانی میان تئوری و عمل به چشم نمی آید اما در عمل، معمولا شکافی بزرگ میان این دو مفهوم وجود دارد.
«طالب» حدود دو دهه در بازارهای سهام کار کرده و علاوه بر کتاب «قوی سیاه»، تعداد قابلتوجهی از آثار آکادمیک را در همین قلمرو به چاپ رسانده است. «طالب» در این کتاب ها تلاش می کند به شیوهای هم سرگرمکننده و هم فلسفی، به مخاطبین بیاموزد که از تصمیم های برآمده از جهل اجتناب کنند و اقدام هایی واقعبینانه و منطقی داشته باشند (و به «بوقلمون روز شکرگزاری» تبدیل نشوند).
در راه بازگشت به خانه، همسرتان کمی ساکتتر از حد معمول است. ترشرویی او بیشتر می شود چون ماشینی که می رانید، کرایهای است؛ «منهتن» جایی نیست که بتوانید خانهی گاراژدار داشته باشید. چه باید بکنید؟ به استرالیا مهاجرت کنید تا کمتر مهمانی خانوادگی داشته باشید، یا برادرخانمتان را عوض کنید، یعنی همسری بگیرید که برادرش کمتر «موفق» باشد؟ یا این که به کسوت «هیپی ها» درآیید و بیخیال شوید؟ این کار از هنرمندان برمی آید ولی دانشمند و بازرگان، اهل این کارها نیست. در دام افتادهاید. شما روی طرحی کار می کنید که دستاورد فوری یا یکنواخت ندارد ولی طی این مدت، آدم های دور و برتان کارهایی می کنند که چنین دستاوردهایی دارند. شما به دردسر افتادهاید.—از کتاب «قوی سیاه» اثر «نسیم نیکلاس طالب»
«نسیم نیکلاس طالب» در کتاب «قوی سیاه» به ما گوشزد می کند که احتمال رقم خوردن یک رویداد، چیزی نیست که بتوان آن را مثل روش سنجش دما اندازهگیری کرد، و نمی توانیم برندهی یک قرعهکشی را به عنوان الگویی برای پیروی برگزینیم و انتظار داشته باشیم که این کار، موفقیت او را برای ما نیز تکرار خواهد کرد. روش عاقلانه این است که اطمینان حاصل کنیم به شکل کافی خود را در معرض شانس (قوهای سیاهِ مثبت) قرار داده و به شکل همزمان، کارهای لازم برای تضمین بقای خود را به انجام رساندهایم.