کتاب «چند نامه به شاعری جوان» در اغلب بخش های خود، مجموعهای از نوشته های «راینر ماریا ریلکه» را ارائه می کند که محدود به زمان و دورهای خاص نیست، چون توصیه های «ریلکه» خطاب به شاعر جوان به رویدادهای تاریخی مشخصی پیوند نخوردهاند. با این حال، «ریلکه» این نامه ها را در برههای آمیخته با دگرگونی در زندگی حرفهای خودش به عنوان یک هنرمند نوشت، چون مجموعهی سهبخشیِ او، «کتاب ساعت ها»، تا سال 1902 (هنگامی که او نخستین نامه را به «فرانتس ژاور کاپوس» فرستاد) توجهات بیشتری را در مقایسه با آثار قبلیاش به خود جلب کرده بود.
این توجهات جدید تا حدی به این خاطر بود که «ریلکه» در «کتاب ساعت ها» سطحی جدید از تسلط و مهارت ادبی را از خود نشان داد. او تا پیش از این برای مدتی طولانی مشغول نوشتن شعر بود، اما در نخستین سال های قرن بیستم، تحولی در آثار او به وجود آمد. «ریلکه» سپس یک مجموعه شعر مشهور دیگر را به نام «کتاب تصاویر» به انتشار رساند، و سرانجام در سال 1910 (دو سال پس از آخرین نامه به شاعر جوان)، رمان معروف خود به نام «دفترهای مالده لائوریس بریگه» را منتشر کرد.
به شکل کلی می توان گفت آثار «ریلکه» در اوایل قرن بیستم، نشانگر فاصله گرفتن او به شکل تدریجی از «رمانتیسیسم» و گرایش به «مدرنیسم» است؛ به همین دلیل بسیاری از مخاطبین و پژوهشگران، «ریلکه» را چهرهای مهم در برههی سرشار از دگرگونی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در نظر می گیرند.
توجه به رمان «دفترهای مالده لائوریس بریگه» در کنار کتاب «چند نامه به شاعری جوان» مهم است چون هر دو اثر، از عناصری مشخص از زندگی خود «ریلکه» استفاده می کنند. به شکل خاص، هر دو اثر، اندیشه های «ریلکه» در مورد ماهیت تنهایی، و سختی های داشتن یک زندگی معنوی در دوران مدرن را به تصویر می کشند. «ریلکه» در نامه های خود به «کاپوس» می گوید در کنار مجسمهساز فرانسوی معروف، «آگوست رودن»، نویسندهای دانمارکی به نام «یِنس پیتر یاکوبسن» از تأثیرگذارترین چهره ها بر او بوده است. «ریلکه» همچنین در مورد آثار «ریچارد دِمِل» می نویسد: شاعری آلمانی که اغلب در مورد عشق و رابطهی رمانتیک به خلق اثر می پرداخت.
به علاوه، «ریلکه» به شکلی عمیق تحت تأثیر نویسنده و روانکاو روس، «لو آندرئاس سالومه»، قرار گرفت و رابطهای نزدیک با او داشت. «سالومه» به خلق داستان و شعر علاقه داشت و نام خود را به عنوان نخستین روانکاو زن مطرح کرده بود. «سالومه» در 21 سالگیِ «ریلکه» با او آشنا شد، به او زبان روسی را آموخت، و از او خواست آثار نویسندگانی همچون «لئو تولستوی» و «الکساندر پوشکین» را مطالعه کند.
نمی توانم درباره ماهیت اشعار شما دخالتی کنم، در کل اهل انتقاد نیستم. هیچ چیز برای اثر هنری به اندازهی کلمات انتقادی مضر نیست. نتیجهی انتقاد، همیشه سوءتفاهم هایی است که کموبیش به حقیقت نزدیک است. بیشتر مسائل غیرقابل بیان هستند و در فضایی اتفاق می افتند که هیچ کلمهای وارد آن نمی شود و بیش از همه، هنر، غیرقابل بیان است. هنر، وجود مرموز زندگی است و جاودانه، در حالی که وجود فانی و عمر گذرای ما ممکن است گهگاه در این بین با آن در ارتباط قرار گیرد.—از کتاب «چند نامه به شاعری جوان» اثر «راینر ماریا ریلکه»
تنهایی
«راینر ماریا ریلکه» در کتاب «چند نامه به شاعری جوان»، به نویسندهای جوانتر به نام «فرانتس ژاور کاپوس» توصیه می کند که به خلوتگزینی و نظم، توجه ویژهای داشته باشد. «ریلکه» پیشنهاد می کند به جای هراس از تنهایی و تلاش برای دوری از آن، هنرمند باید خلوت و تنهایی خود را در آغوش بکشد. کاملا طبیعی است که آدم ها می خواهند از طریق معاشرت با دیگران یا وارد شدن در روابط رمانتیک، از تنهاییِ خود فاصله بگیرند. اما «ریلکه» بیان می کند غنا و ژرفایی خاص را در زمان تنهایی می توان یافت. او معتقد است جهانی درونی در ذهن هر فرد وجود دارد که در هر لحظه قابل دسترس است.
به همین صورت «کاپوس» نیز باید یافتن تسلی در زمان های تنهایی را بیاموزد، چون «ریلکه» اعتقاد دارد «رفتن به درون خویشتن و ندیدن هیچکس برای ساعت ها» یکی از ارزشمندترین مهارت هایی است که هر فرد می تواند داشته باشد. «ریلکه» به شکل غیرمستقیم به این موضوع اشاره می کند که اگر شاعر جوان شجاعت و شکیبایی لازم برای کاوش پیوسته در اعماق افکار خود را داشته باشد، در آن صورت می تواند به شاعری شگفتانگیز—و مهمتر—به فردی دارای اعتماد به نفس و کارآمد تبدیل شود.
اما «ریلکه» همچنین اذعان می کند که عملِ «رفتن به درون خویشتن» کار چندان سادهای نیست. تنها بودن اغلب به معنای آرام نشستن در کنار عواطفِ دشوار است، موضوعی که می تواند کاملا هراسانگیز باشد. با این وجود، «ریلکه» در این نوع از «رنجِ» عاطفی، گونهای ارزش را می بیند، و اندوه را چیزی در نظر می گیرد که به تغییر منجر می شود. «ریلکه» توضیح می دهد وقتی انسان ها اندوه را تجربه می کنند، حسی از «دگرگونی» به وجود می آید چون آن ها متوجه می شوند خودِ اندوه بالاخره از میان خواهد رفت، که یعنی آن ها وادار خواهند شد پس از تجربهی رنج، راهی را برای حرکت به جلو بیابند و از آن عبور کنند.
به عبارت دیگر، تغییر و رشد اغلب از دل تجارب عاطفی دشوار سر بر می آورد—تجربه هایی که فقط قدرتمندتر می شوند وقتی انسان ها توجه خود را به شکل کامل به آن ها اختصاص می دهند. «ریلکه» در نامه هایش به شاعر جوان بر اهمیت تنهایی تأکید می کند چون به عقیدهی او، تنهایی، فضا و زمان کافی را به انسان ها می دهد تا با عواطف دشوار مواجه شوند، و همین مواجهه می تواند معنایی دوباره به زندگی فرد دهد.
می پرسید آیا اشعارتان خوب هستند؟ نوشته بودید قبلا از دیگران هم این سوال را پرسیدهاید، اشعارتان را به مجلات ارسال کردهاید یا آن ها را با اشعار دیگر مقایسه کرده و وقتی برخی از سردبیران، اشعار شما را رد کردهاند، غمگین شدهاید. اکنون از آنجا که به من اجازه دادهاید شما را نصیحت کنم، از شما خواهش می کنم که از همهی این کارها دست بکشید. این ها راه های درستی نیستند و مهمتر از همه، اکنون نباید به این دست تلاش ها ادامه دهید. هیچکس نمی تواند به شما مشاوره بدهد و کمکتان کند، هیچکس. تنها یک راه وجود دارد؛ به درون خودتان مراجعه کنید. به دنبال این باشید که چرا می نویسید.—از کتاب «چند نامه به شاعری جوان» اثر «راینر ماریا ریلکه»
هنر
نامه های «ریلکه» به «کاپوس» پیرامون ایده های او در مورد هنر و شعر شکل گرفتهاند، اما توصیه هایی که او ارائه می کند، در زندگی شخصی و روزمره نیز می توانند کاربرد داشته باشند. او استدلال می کند حرکت در مسیر زندگی با نگاهی هنرمندانه می تواند جذابیت و شگفتی جدیدی را به زندگی روزمره اضافه، و آن را به پدیدهای خاص و شایانتوجه تبدیل کند. «ریلکه» از شاعر جوان می خواهد که قدردان چیزهای کوچکی باشد که تقریبا هیچکس آن ها را نمی بیند، نکتهای که نهتنها مهارت او در شاعری را بهبود می بخشد، بلکه «درونیترین بخش خودآگاهیِ» او را پرورش می دهد. به عبارت دیگر، آموختن نگاه به جهان با احساسی از کنجکاوی، به ذهن فرد وسعت می بخشد و او را برای مواجهه با جهان پیرامون آماده می سازد.
با این حال، زیستن با این نوع از کنجکاویِ هنرمندانه اغلب به معنای آموختنِ پذیرشِ میزانی از تردید است. «ریلکه» اعتقاد دارد درک زندگی، بسیار سختتر از چیزی است که بیشتر انسان ها تصور می کنند. به عقیدهی او، برخی پدیده های مشخص صرفا «بیاننشدنی» هستند، چون جهان سرشار از اسرار گوناگون است. به همین خاطر، حرکت در مسیر زندگی با ذهنیتی کنجکاو و شاعرانه، نیازمند پذیرش ابهام است، حتی اگر جامعه به شکل کلی دچار «هراس از پدیده های بیاننشدنی» شده باشد.
نظرات «ریلکه» در مورد آموختن زیستن با تردید، هم در زندگی روزمره و هم در هنر کاربرد دارد، چون او معتقد است درک و توصیف کاملِ هنر شعر با استفاده از «کلمات انتقادی»، در اغلب اوقات غیرممکن است و شعر، پیچیدگی و وسعتی درست به اندازهی خود زندگی دارد. این نوع نگاه غافلگیرکننده نیست چون «ریلکه» به شکل کلی تمایز چندانی میان هنر و زندگی قائل نمی شود و هنر را نوعی «سبک زندگی» در نظر می گیرد.