1. خانه
  2. /
  3. بلاگ
  4. /
  5. نکاتی از کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات»

نکاتی از کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات»

The Bell Jar

نثر «سیلویا پلات» از طریق به‌کارگیری استعاره های خیال‌انگیز و توصیفات مبتکرانه و غیرمعمول، بر شکاف بنیادین میان ذهن و جسم تأکید می کند.

رمان «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات» در آمریکای دهه‌ی 1950 رقم می خورد—برهه‌ای که در آن، جامعه‌ی آمریکا بیش از هر چیز به واسطه‌ی ارزش های محافظه‌کارانه و ساختارهای مردسالارانه شکل گرفته بود. بسیاری از زنان، مانند پروتاگونیست داستان، «اِستِر گرین‌وود»، احساس می کردند که تحت سلطه‌ی توقعات جامعه‌ی آمریکایی قرار دارند. نارضایتی آن ها از این فشارهای اجتماعی، به یکی از نیروهای انگیزه‌بخش برای شکل دادن به جنبش های «فمینیستی» در دهه های 1960 و 1970 تبدیل شد.




اگرچه کتاب «حباب شیشه» اکنون یکی از رمان های کلاسیک در ادبیات آمریکا به حساب می آید، تحسین‌شده‌ترین آثار «پلات»، کتاب های شعر او هستند، از جمله کتاب «کلوسوس»، «آریل»، و «گزیده اشعار». این آثار دربردارنده‌ی برخی از تِم های رمان «حباب شیشه» هستند و در مسائلی همچون «فناپذیری»، «سلامت عقل»، و «زنانگی» کاوش می کنند، اما واضح است که گوناگونیِ بیشتری در آن ها به چشم می خورد و تصویری پیچیده و درهم‌تنیده از تجارب مختلف زندگی در این کتاب های شعر ارائه می شود. 

«سیلویا پلات» در ابتدا کتاب «حباب شیشه» را با نام مستعار «ویکتوریا لوکاس» به چاپ رساند تا از افرادی واقعی محافظت کند که برخی از کاراکترهای داستان را بر اساس آن ها به وجود آورده بود. «پلات» قبل از انتخاب نام «حباب شیشه»، عناوینی دیگر همچون «خاطرات خودکشی» و «دختر در آینه» را در نظر داشت. 

چندین کتاب شعر از «پلات» که پس از مرگ او انتشار یافت، نبوغ ادبی این شاعر و نویسنده‌ی آمریکایی را بیش از پیش به نمایش گذاشت و جایزه «پولیتزر» را برای او به ارمغان آورد. آثار «سیلویا پلات» پس از گذشت دهه ها همچنان از محبوبیت بسیار بالایی در میان علاقه‌مندان به ادبیات آمریکا برخوردار است.


می دانستم که آن تابستان اتفاقی برایم می افتد. چون درباره‌ی تنها چیزی که می توانستم فکر کنم، مسئله‌ی «روزنبرگ ها» بود و این که چقدر احمق بودم که تمام آن لباس های گران‌قیمت و ناراحتی را که بی‌قواره مثل ماهی در کمد آویزان بود، خریده بودم و این که چطور تمام موفقیت های کوچکی که در دانشکده با خوشحالی سر جمع زده بودم، در برابر مرمرهای صاف و دیوارهای شیشه‌ای خیابان «مَدیسِن» به هیچ تبدیل شده بود. قرار بود آن روزها بهترین ایام زندگی‌ام باشد.—از کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات» 




ذهن

رمان «حباب شیشه» در بطن خود، کاوشی در مورد شکاف میان ذهن و جسم است. این کاوش را به آشکارترین شکل می توان در شکل‌گیری و گسترش بیماری روانشناختیِ «اِستِر» مشاهده کرد، که خودش آن را در قالب نوعی گسست و فاصله میان ذهن و جسمش تجربه می کند. همزمان با حادتر شدن بیماری، «استر» کنترل خود بر جسمش را از دست می دهد: او به درستی نمی تواند بخوابد، مطالعه کند، غذا بخورد، یا متنی را با دست‌خط خودش بنویسد. 

با این حال، اگرچه بیماری «استر» شکاف میان جسم و ذهن را وسیع‌تر می سازد، این شکاف در سراسر رمان وجود دارد. بیماری روانشناختی آن را به وجود نمی آورد، بلکه صرفا آن را تقویت می کند. در جهان رمان «حباب شیشه»، ذهن و جسم همیشه از هم جدا هستند، و تجارب «استر» در آغاز رمان و خاطراتش در مورد خودش قبل از بیماری، گواهی بر همین نکته به نظر می رسد. 

نثر «سیلویا پلات» از طریق به‌کارگیری استعاره های خیال‌انگیز و توصیفات مبتکرانه و غیرمعمول، بر شکاف بنیادین میان ذهن و جسم تأکید می کند. روایت همزمان با مقایسه‌ی اعضای بدن و خودآگاهی انسان با تقریبا همه چیز (از تخم غاز گرفته تا طناب دار)، ادراک ها و پندارهای مرسوم درباره‌ی جسم و ذهن را به شکلی هنرمندانه و پرظرافت زیر سوال می برد و پیچیده‌تر از قبل می سازد. «استر» بارها و بارها در ذهن خود، اعضای بدن انسان را در قالب اشیایی بی‌جان می بیند، و همچنین اشیای بی‌جان را موجوداتی خودآگاه در نظر می گیرد، مانند زمانی که «استر» یک ساعت مچی روی تخت را یک چشم سبز می نامد. 




آرزو

«استر گرین‌وود» در سراسر رمان «حباب شیشه» در تلاش است تا به درک بهتری از آرزوها و بلندپروازی های شخصی خود برسد، و بخش عمده‌ی رشد و «بلوغِ» این کاراکتر، به واسطه‌ی رسیدن به نگرشی واضح‌تر در مورد خواسته هایش از خودش و زندگی‌اش حاصل می شود. «استر» پیش از آغاز داستان، زندگی خود را صرف به دست آوردن بورسیه های تحصیلی، کسب جوایز و افتخارات، و ممتاز بودن در زندگی آکادمیک کرده است. در آغاز رمان، در میانه‌ی نخستین نشانه های بیماری روانشناختیِ در حال گسترشِ «استر»، او به تدریج احساس می کند که تمام این موفقیت های گذشته، بیهوده و بی‌معنی هستند.

«استر» درمی یابد هیچ کدام از دستاوردهای آکادمیک او، لذتی را برایش به ارمغان نیاورده‌اند، و او از زمان کودکی‌اش (هنگامی که می توانست در کنار پدرش روی شن های ساحل بدود) تاکنون به شکل واقعی خوشحال نبوده است. «استر» با احساس بیهودگی و استیصال مواجه می شود و به این موضوع پی می برد که توانایی‌اش در کسب افتخارات آکادمیک، لزوما به موفقیت خارج از دنیای دانشگاه منجر نشده است.

پس از بازگشت به خانه‌ی مادرش و گسترش بیماری روانشناختی، «استر» آرزوها و بلندپروازی های شخصی خود را به شکل کامل از دست می دهد. او به خروج از کالج می اندیشد و درباره‌ی تغییر نام خود به «اِلی هیگین‌باتم»، نقل مکان به «شیکاگو»، و رها کردن آرزوها و خواسته های سابقش برای همیشه، رویاپردازی می کند. «استر» اشتیاق و انگیزه‌ی ادبی خود که در ابتدای رمان در او به چشم می خورد (نوشتن درباره‌ی کتاب «شب‌زنده‌داری فینگن ها» اثر «جیمز جویس»، و تبدیل شدن به شاعری مشهور) را از دست می دهد و تلاش می کند از سرگرمی های عامه‌پسند لذت ببرد.

زمانی که «استر» میزانی از سلامت روان خود را بازمی یابد، برخی از آرزوها و بلندپروازی های سابق او نیز دوباره جان می گیرند، اگرچه او اکنون با درک و دانشی بیش از پیش به آن ها نزدیک می شود. «استر» دیگر نمی خواهد که ذهنش به صورت خودکار و یکنواخت، فقط به دنبال کسب موفقیت های بیشتر باشد. او درعوض، می خواهد قدردان جان و رمق تازه‌ای باشد که به واسطه‌ی فروکش کردن بیماری حاصل شده است—قدردانِ تواناییِ دوباره‌ی خود در مطالعه کردن و اندیشیدن.

به شکل همزمان، «استر» به درک بهتری از پیچیدگی های زندگی دست یافته است و می داند (همان‌طور که خودش تمام خاطرات و تجربیات افسردگی‌اش را هنوز در ذهن دارد،) مرز آشکار و مشخصی میان آدم های «دیوانه» و آدم های «عاقل» در کار نیست. او با احتیاط در مسیر زندگیِ سالم گام برمی دارد، با آگاهی کامل از این که حباب شیشه‌ایِ بیماری روانشناختی ممکن است دوباره در آینده پدیدار شود.


ولی من چیزی را هدایت نمی کردم، حتی خودم را. فقط از هتل به اداره و از اداره به مهمانی و از مهمانی به هتل و باز از هتل به اداره پرتاب می شدم، مثل یک تراموای بی‌احساس. ظاهرا من هم باید مثل دخترهای دیگر به هیجان می آمدم، ولی نمی توانستم واکنشی نشان بدهم. احساس می کردم بی‌تحرک و خالی‌ام، همان احساسی که مرکز گردباد چرخان و بی‌تفاوتی در میان محوطه‌ای پرهیاهو دارد. ما در آن هتل دوازده نفر بودیم. همگی برنده مسابقه یک مجله مُد شده بودیم، با فرستادن مقاله، داستان، شعر و مطالبی درباره مُد.—از کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات»




نماد

دو نماد به شکل ویژه در داستان «حباب شیشه» توسط «سیلویا پلات» مورد توجه قرار می گیرد. نخستین نماد که نام رمان را نیز به خود اختصاص داده، «حباب شیشه» است. «حباب شیشه» مفهومی است که خود «استر» برای توصیف احساس‌اش هنگام مواجهه با فروپاشی عصبی از آن استفاده می کند: صرف نظر از این که او چه می کند یا کجا قرار دارد، مجبور است فقط زیر حبابی از بیگانگی بنشیند. با این که «استر» می تواند دنیای پیرامون را پشت شیشه‌ی شفاف آن ببیند، «حباب شیشه» تصویری کج و خمیده را از دنیا ارائه می کند و باعث می شود فرد، درکی مبهم از واقعیت داشته باشد.

نماد مهم دیگر در رمان «حباب شیشه»، «آینه» است که مفهوم هویت را به ذهن می آورد. ناتوانی «استر» در تشخیص بازتاب خودش در آینه، نشان‌دهنده‌ی از دست رفتن بخشی از هویت اوست، که به شکلی عمیق تحت تأثیر افسردگی و افکار خودکشی قرار گرفته است. به شکل همزمان، توصیف آینه با عبارتی همچون «چاله نقره‌ای» در داستان، این ایده را به ذهن می آورد که تا حدی مشخص، تمام تصاویرِ مربوط به هویت نادرست هستند، و بیش از آن که حقیقت غایی را آشکار کنند، صرفا تجسمی شکل‌گرفته توسط بیننده‌ی تصویر به نظر می رسند.






مقالات مرتبط با "نکاتی از کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات»"
پنج ویژگی پنهان در رمان‌های «آگاتا کریستی»
پنج ویژگی پنهان در رمان‌های «آگاتا کریستی»

او موفق شد توازنی استادانه را میان مؤلفه های هنری هوشمندانه، و پیچ‌وخم های غافلگیرکننده و آشکارسازی های ناگهانی به وجود آورد.

نگاهی به کتاب «فاوست» اثر «گوته»
نگاهی به کتاب «فاوست» اثر «گوته»

کاراکتر «فاوست» مانند خود «گوته»، در در میانه‌ی کشاکش بین عقل‌گرایی و عاطفه‌گرایی رمانتیک زندگی می کند،

رمان «مسیری باریک به ژرفای شمال»: پلی به ناکجا
رمان «مسیری باریک به ژرفای شمال»: پلی به ناکجا

«فلاناگان» در این رمان، چیزی ژرف‌تر از دقت و صحت تاریخی را در ذهن دارد، چیزی حتی ژرف‌تر از داستان تکان‌دهنده‌ی زندگیِ زندانیان در «راه‌آهن مرگ».

بررسی کتاب «یاران حلقه» اثر «جی. آر. آر. تالکین»
بررسی کتاب «یاران حلقه» اثر «جی. آر. آر. تالکین»

«تالکین» با کاوش در معنا و نقش «قهرمان»، سرنوشت جهان را در دستان کاراکترهایی قرار می دهد که در نگاه اول، جنبه های قهرمانانه‌ی زیادی در آن ها به چشم نمی خورد.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "نکاتی از کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات»" ثبت می‌کند