1. خانه
  2. /
  3. بلاگ
  4. /
  5. بررسی کتاب «مرشد و مارگاریتا» اثر «میخائیل بولگاکف»

بررسی کتاب «مرشد و مارگاریتا» اثر «میخائیل بولگاکف»

The Master and Margarita Analysis

عشق به شکل آشکار در بطن داستان «مرشد و مارگاریتا» به چشم می خورد.

رمان «مرشد و مارگاریتا» اثری با وسعتی شگفت‌انگیز است که عناصری از هجو سیاسی، «کمدی تاریک»، «رئالیسم جادویی»، الهیات مسیحی، و فلسفه را به هم پیوند می زند و تصویری منحصربه‌فرد را می آفریند. این داستان برجسته از «میخائیل بولگاکف» از آثار بسیاری تأثیر پذیرفته و بر بسیاری از آثار تأثیرگذار بوده است. از چهره های روس که بر کتاب «مرشد و مارگاریتا» تأثیر گذاشتند، می توان از «نیکلای گوگول» و شوخی های ماورایی او، و همچنین «فئودور داستایفسکی» و نگاه چندلایه و مصالحه‌ناپذیر او به مسئله‌ی اخلاق نام برد. بخش های مربوط به «پونتیوس پیلاطس» در رمان، که در طول آن «پونتیوس» با عذاب وجدانِ ناشی از تأیید حکم اعدام «یشوآ» («عیسی مسیح») دست به گریبان می شود، نشانگر درکی عمیق و چندوجهی از الهیات و به شکل کلی متون مسیحی است.




کتاب «فاوست» اثر «گوته»، درباره‌ی مردی عالم و دانشور که تشنه‌ی دانش بیشتر است و روح خود را به شیطان می فروشد، اهمیتی ویژه برای رمان «بولگاکف» دارد و به آن عمق و غنای بیشتری می بخشد. منتقدان ادبی همچنین به نزدیکی داستان به قواعد «هجو مِنیپی» اشاره کرده‌اند: قالبی یونانی که بیش از هر چیز به تمسخرِ ظاهرسازی و خودنمایی در جامعه‌ی روزمره می پردازد؛ درست مانند «وُلند» و گروه همراهش.


آب زردآلو با حباب های زردرنگ شفافی کف کرد و فضا بوی دکان سلمانی گرفت. بلافاصله بعد از نوشیدن آب زردآلو، دو نویسنده به سکسکه افتادند. پول آب زردآلو را پرداختند و پشت به خیابان «برونایا»، بر نیمکتی نشستند. در همین وقت دومین اتفاق عجیب رخ داد که فقط بر «برلیوز» اثر گذاشت. سکسکه‌اش دفعتا قطع شد؛ قلبش بعد از تپش شدیدی یکباره ناپدید شد و پس از چند لحظه، در حالی که احساس می کرد سوزن نوک‌تیزی در آن فرو رفته است، به سر جای اولش بازگشت. از این گذشته، ترس بی‌دلیلی تمام وجودش را در بر گرفت.—از کتاب «مرشد و مارگاریتا» اثر «میخائیل بولگاکف»




ابهام

رمان «مرشد و مارگاریتا» کتابی عمیقا فلسفی است که به کاوش در معنای «نیک» و «بد» یا «خیر» و «شر»، و ارتباط این مفاهیم با زندگی روزمره می پردازد. به علاوه، کتاب به شکل آشکار این نکته را مورد توجه قرار می دهد که «خیر» و «شر» نمی توانند مستقل از یکدیگر وجود داشته باشند، و هر کدام نیازمند دیگری است. «نیک» و «بد» در توالی یا زنجیره‌ای یکسان وجود دارند، به یکدیگر شکل و جهت می دهند، و هستیِ طرف مقابل را ممکن می سازند. 

«بولگاکف» در رمان «مرشد و مارگاریتا» نشان می دهد مسئله‌ی «اخلاق» بسیار پیچیده‌تر از تقسیم‌بندی ساده‌ی میان «خیر» و «شر» است. او داستان خود را با نقل‌قولی از «فاوست» اثر «گوته» آغاز می کند، که نشانگر نقش پیچیده‌ی کاراکتر «ولند» و استدلال کلی رمان درباره‌ی مفهوم «اخلاق» است: «...سرانجام بازگو کیستی؟ قدرتی که همواره خواهان شر است اما همیشه خیر عمل می کند.»

رمان «مرشد و مارگاریتا» این ایده‌ی سنتی را واژگون می کند که شیطان، صرفا تجسمی از شرارت است. «ولند» شخصیتی پیچیده جلوه می کند، و با این که آشکارا از ایجاد هرج و مرج در مسکو لذت می برد، اما به نظر می رسد که از روی خشونت یا بی‌رحمی محض، این کارها را انجام نمی دهد. در عوض، قربانیان او به شکل معمول افرادی هستند که از ابتدا بیش از سایرین به رفتارهای «گناه‌آلود» یا «شرورانه» نزدیک بوده‌اند. با این حال، این موضوع نیز به شکل آشکار بیان می شود که «ولند» شیطان است، و به همین خاطر مخاطبین وادار می شوند تعادلی را در ذهن خود میان مفهوم سنتیِ شیطان به عنوان شر مطلق، و صحبت ها و رفتارهای «ولند» در رمان به وجود آورند.

اگرچه «ولند» و گروه همراهش از نشان دادن خوشحالی و خلاقیت خود هنگام ایجاد آشوب و هراس در مسکو باکی ندارند، اهداف آن ها کاملا خاص است: افرادی که مادی‌گرا، طمعکار، و/یا فریبکار و حقه‌باز هستند. از این منظر، هدف «ولند» در مسکو به شکلی عجیب با یکی دیگر از ایده های مهم رمان همسو می شود: نقش حیاتیِ هنر اصیل در نشان دادن تصویر جامعه به خودش. «ولند» و گروه همراهش، مانند کاری که یک هنرمند ممکن است انجام دهد، صحنه هایی چشمگیر را به وجود می آورند تا از چارچوب اخلاقیِ آسیب‌دیده‌ی اهالی مسکو پرده بردارند.

«ولند» به جای داشتن هدفی ساده همچون ترویج شرارت در دنیا، قاعده‌ای اساسی را در ذهن دارد که بیان می کند شرارت وجود دارد و همیشه نیز وجود خواهد داشت: شرارت به شکل ذاتی ضروری، و بخشی از پیچیدگی اخلاق و خود زندگی است. 

«بولگاکف» از طریق صحبت های «ولند»، توجه مخاطبین را به این نکته جلب می کند که «نیک» و «بد» به یکدیگر وابستگی دارند، و قسمتی از گستره‌ای هستند که درنهایت به زندگی غنا و معنا می بخشد.


«برلیوز»، درمانده، به اطرافش خیره شد ولی نفهمید چه چیزی او را ترسانده است. رنگش پرید، پیشانی‌اش را با دستمال پاک کرد و اندیشید: «چرا اینطور شد؟ قبلا اینطور نشده بودم. قلبم بازی درآورده... زیادی جان می کنم... گمانم وقت آن رسیده که همه کارها را ول کنم و به آب های معدنیِ «کیسلووُدُسک» بروم...» در همان لحظه، هوای دم‌کرده لخته شد و شکل گرفت و به صورت یک مرد درآمد؛ مردی شفاف به غریب‌ترین هیئت. کلاه سوارکاری کوچکی بر سر و ژاکت پیچازی کوتاهی از هوا بر تن. قدش دو متری می شد؛ شانه هایش سخت باریک و زیاده از حد نحیف بود و صورتی داشت که جان می داد برای مسخره کردن.—از کتاب «مرشد و مارگاریتا» اثر «میخائیل بولگاکف»




عشق

عشق به شکل آشکار در بطن داستان «مرشد و مارگاریتا» به چشم می خورد. دو کاراکتر که نام کتاب را به خود اختصاص داده‌اند، «مرشد» و «مارگاریتا»، از همان نخستین لحظه‌ی دیدار می دانند که عاشق یکدیگر هستند (به‌رغم این که هر دو ازدواج کرده‌اند)، و حتی هنگامی که مسیرشان در زندگی کاملا از هم دور می شود، به یکدیگر وفادار می مانند. به این صورت، عشق در رمان فقط یک احساس میان دو نفر نیست، بلکه نیرویی است که بر زندگی آن ها حکمرانی می کند—مانند نوعی تقدیر و سرنوشت. به علاوه، عشق نوعی از امید را به ارمغان می آورد؛ امیدی که «مرشد» و «مارگاریتا» را زنده نگه می دارد، چون هر دو تصمیم می گیرند به خاطر تعهدشان به یکدیگر، دست به خودکشی نزنند. در رمان «مرشد و مارگاریتا»، عشق و امید، مانند عاشقان، دست در دست هم دارند. 

در بخشی از داستان، راوی به شکل مستقیم ما را خطاب قرار می دهد تا تصویری از عشقی را بیافریند که «مرشد» و «مارگاریتا» در آن سهیم هستند. این تصویر سپس بر سایر بخش های داستان سایه می افکند و این ایده را در ذهن به وجود می آورد که عشق این دو کاراکتر، سرانجام به شکلی اجتناب‌ناپذیر آن ها را دوباره به یکدیگر خواهد رساند. راوی این گونه از عشق را با کلماتی همچون «راستین، وفادارانه، ابدی» توصیف می کند و آشکارا به انتقاد از «دروغگویانی» می پردازد که وانمود می کنند چنین عشقی هرگز وجود ندارد. 

راوی سپس از مخاطبین می خواهد داستان آن ها را دنبال کنند و «چنین عشقی» را به نظاره بنشینند. به این صورت تمام کتاب به پژوهشی درباره‌ی این نوع از عشق تبدیل می شود. «بولگاکف» از مخاطبین خود می خواهد که به وجود این عشق باور داشته باشند، و ببینند که چگونه عشق بر رنج هر دو کاراکتر غلبه می یابد. رمان از طریق ترویج و حمایت از این عشق، از ما درخواست می کند که رابطه‌ی خودمان با عشق را مورد توجه قرار دهیم: آیا عشق ما «راستین»، «وفادارانه»، و «ابدی» است؟ و اگر نه، دلیلش چیست؟ یا این که این نوع از عشق به ندرت اتفاق می افتد و همه قرار نیست آن را تجربه کنند؟

ازدواج ها و روابط دیگری که در رمان به تصویر کشیده می شوند، نقطه‌ی مقابل عشق «مرشد» و «مارگاریتا» به نظر می رسند: اغلب کاراکترهای فرعی (معمولا قربانیان گروه «ولند») متأهل هستند، اما تقریبا هیچ کدام ذره‌ای از احترام و مهر را نسبت به همسران خود نشان نمی دهند. به این صورت شاید بتوان گفت استدلال کلی کتاب در مورد عشق، مشابه با استدلال آن در مورد هنر است: عشق باید راستین باشد، با احترام همراه شود، و پیچیدگی ها و اسرار آن مورد توجه قرار گیرد. «بولگاکف» در رمان خود، گونه‌ای از اصالت را هم در عشق و هم در هنر طلب می کند. 

با نگاه به تمِ عشق به شکل کلی‌تر، پیام عشق و امید در رمان «مرشد و مارگاریتا» را می توان پیام «بولگاکف» به مخاطبین خود برای ایستادن در مقابل ستم «اتحاد جماهیر شوروی» در نظر گرفت. او چندین بار نام کتاب را عوض کرد و درنهایت تصمیم گرفت به جای تأکید بر حضور «ولند» در مسکو، عشق میان «مرشد» و «مارگاریتا» را به شکل مستقیم در نام و بطن روایت خود بگنجاند.






مقالات مرتبط با "بررسی کتاب «مرشد و مارگاریتا» اثر «میخائیل بولگاکف»"
کتاب «عطاری گمشده»: سفر به دل معمایی دویست ساله
کتاب «عطاری گمشده»: سفر به دل معمایی دویست ساله

داستان از گذشته به آینده جریان می یابد و رنج ها، امیدها و آرزوهای سه شخصیت اصلی خود را به تصویر می کشد.

نکاتی از کتاب «چند نامه به شاعری جوان» اثر «ریلکه»
نکاتی از کتاب «چند نامه به شاعری جوان» اثر «ریلکه»

نامه های «ریلکه» پیرامون ایده های او در مورد هنر و شعر شکل گرفته‌اند، اما توصیه های او، در زندگی شخصی و روزمره نیز می توانند کاربرد داشته باشند.

«ویلیام باتلر ییتس»: شاعر ملی ایرلند
«ویلیام باتلر ییتس»: شاعر ملی ایرلند

«ییتس» در سال 1923 جایزه «نوبل ادبیات» را از آن خود کرد و به اولین ایرلندی برنده‌ی این جایزه تبدیل شد.

بررسی کتاب «شاعری» اثر «ارسطو»
بررسی کتاب «شاعری» اثر «ارسطو»

کتاب «شاعری» قدیمی‌ترین اثر در حوزه‌ی «نظریه ادبی» به شمار می آید.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "بررسی کتاب «مرشد و مارگاریتا» اثر «میخائیل بولگاکف»" ثبت می‌کند