رمان «سه جرم کیهانی» اثر «لیو سیشین» که داستان خود را از دهه 1960 تا اوایل دهه 2000 روایت می کند، از بسیاری جهات تحت تأثیر رویدادهای تلخ «انقلاب فرهنگی چین» شکل گرفته است. در سال 1966، رهبر چین، «مائو زِدونگ»، برای حفظ قدرت خود در دولت کمونیستی کشور، «انقلاب فرهنگی» را آغاز کرد. «مائو» و متحدانش، به گروه هایی از جوانان مبارز به نام «گارد سرخ» فرمان دادند تا چهار جنبهی «قدیمی» در جامعهی چین رابه شکل خشونتآمیز نابود کنند: عقاید قدیمی، عادات قدیمی، رسوم قدیمی و فرهنگ های قدیمی.

به این خاطر که دانشگاهیان، نگهدارنده و محافظ بسیاری از این باورهای «قدیمی» در نظر گرفته میشدند، به یکی از اهداف اصلی «گارد سرخ» تبدیل شدند. با شدت گرفتن خشونت، چین به یک دیکتاتوری شبهنظامی تبدیل شد و تا دو میلیون نفر جان خود را از دست دادند. از سال 1971 محدودیتها به تدریج کاهش یافت، اگرچه «انقلاب فرهنگی» به شکل رسمی تنها پس از مرگ «مائو» در سال 1976 به پایان رسید. تا دهه 1980، چین در عمل گذشتهی کمونیستی خود را کنار گذاشت و سرمایهداری و توسعه اقتصادی را در پیش گرفت.
اگرچه آشنایی «لیو سیشین» با قدرت و تأثیرگذاری «داستان گمانهزن» با رمان کلاسیک «سفر به مرکز زمین» اثر «ژول ورن» آغاز شد، او در بزرگسالی نویسندگانی همچون «جورج اورول» و «آرتور سی. کلارک» را از تأثیرگذارترین چهره ها بر آثار خود نامیده است. «اورول» که مشهورترین اثرش رمان «1984» است، به شکل مشابه رابطهی سیاست و تکنولوژی را بررسی می کند؛ «کلارک»، که در نگارش فیلمنامه «2001: ادیسه فضایی» اثر «استنلی کوبریک» مشارکت داشت، از دیگر نویسندگان «علمیتخیلی» است که تمرکز زیادی بر اکتشافات فضایی دارد.
همچنین، علاوه بر این تأثیرات عمدتا غربی، آثار «لیو» را میتوان ادامهدهندهی سنت قدیمی داستان علمیتخیلی چینی در نظر گرفت. مانند «لیانگ چیچائو»، نویسنده چینی برجسته در اوایل قرن بیستم، آثار «لیو» نیز چین را در مرکز تفکر و نوآوری علمی قرار میدهد.
پیکر پانزده سالهی او چنان لطیف بود که گلوله وقتی از میان بدنش عبور کرد، سرعتش کم نشد و سوتکشان از پشتش بیرون آمد. گارد سرخِ جوان با پرچمش سرنگون شد. پیکرش چنان سبک بود که هنگام سقوط، حتی از پارچهی سرخ هم آهستهتر پایین آمد، مثل پرندهای کوچک که نمی خواهد از آسمان پایین بیاید. جنگجویان اتحاد سرخ از خوشحالی فریاد کشیدند. چند نفرشان به پای ساختمان دویدند، پرچم جنگِ بریگارد سرخ را تکهپاره کردند و جسم لاغر و بیجان دختر را قاپیدند. آن ها غنیمت خود را بالای سرشان گرفتند، مدتی با آن جولان دادند و بعد آن را روی نوک نرده آهنیِ محوطه پرت کردند.—از کتاب «سه جرم کیهانی» اثر «لیو سیشین»
تکنولوژی
شخصیت های گوناگون در طول رمان «سه جرم کیهانی»، فناوری هایی حیرتانگیز را به وجود می آورند: به عنوان نمونه، پروتاگونیست داستان، «وانگ میائو»، مادهای جدید به نام «نانومَتریال» را خلق می کند که بسیار بُرنده و نامرئی است؛ و اخترفیزیکدانی به نام «یی وِنجی» درمی یابد که چگونه از پرتوهای خورشید برای تماس با موجودات بیگانه استفاده کند. اما حتی وقتی رمان به شکلی عمیق به سازوکارهای اختراعات انسان می پردازد، به شکل همزمان نشان می دهد که هر تکنولوژی جدید می تواند در قالب عاملی برای بروز خشونت و ویرانی نیز مورد استفاده قرار بگیرد.
به عنوان نمونه، «نانومتریال» برای قطعهقطعه کردن تمام خدمه یک سفینه به کار می رود، و تصمیمِ «یی ونجی» برای ارتباط با بیگانگان درنهایت به تهدیدی برای پایان تمدن انسان ها تبدیل می شود. بارها و بارها، آنچه در ابتدا پیشرفت تکنولوژی یا ایدئولوژی به نظر می رسد، در عمل زیان های بیشتری از سودمندی های آن به بار می آورد. همانطور که خودِ یه «وِنجی» می گوید: «من آتش را روشن کردم، اما نمی توانستم کنترل کنم چطور می سوزد.»
پیشرفت، همانطور که دانشمندی به نام «پان هان» در داستان می گوید، اغلب یک «سرطان» است—انسان ها می توانند دستگاهی را اختراع یا ایدهای را مطرح کنند، پیش از آنکه به شکل کامل از پیامدهای آن (یا چگونگی کنترل آن) آگاهی داشته باشند. از این منظر، رمان به نوعی به یک داستان هشداردهنده درباره خطرات تکنولوژی تبدیل می شود، و این نکته را مورد توجه قرار می دهد که آنچه پیشرفت انسان جلوه می کند، در واقعیت ممکن است به ویرانی و نابودی منجر شود.

تئوری
بسیاری از کاراکترهای رمان «سه جرم کیهانی» زندگی خود را صرف اندیشیدن به تئوری های انتزاعی می کنند، اما سپس برای تطبیق این نظریه ها با پیچیدگی دنیای واقعی به مشکل برمی خورند. سه نسل از خانوادهی «یی وِنجی» اخترفیزیکدان نظری بودهاند. «وِی چِنگ»، زندگیاش را وقف حل مسئلهای کرده که نام کتاب را به خود اختصاص داده است. پروتاگونیست داستان، «وانگ میائو»، تمام اوقات فراغت خود را صرف یک بازی ویدئویی می کند که از بازیکنان می خواهد دربارهی قوانین حاکم بر سامانهی خورشیدیِ متعلق به سیارهای دیگر نظریهپردازی کنند.
هر کدام از این کاراکترها قادرند روش هایی نبوغآمیز و جدید را برای نگاه کردن به جهان بیابند. اما اندیشیدن به این تئوری ها در در چارچوب عملگرایانه و زندگی روزمره دشوار جلوه می کند—بهخصوص پس از «انقلاب فرهنگی چین»، برههای که در آن قرار بود بسیاری از ایده های «کمونیستی» هم در زندگی روزمره کاربرد داشته باشند و هم در تحقیقات علمی. به این صورت، تمام کاراکترهای رمان با این پرسش روبهرو می شوند که پدرِ «یِی وِنجی»، «یی ژتای»، در ابتدای کتاب مطرح می کند: «آیا فلسفه باید به آزمایش شکل و جهت دهد، یا آزمایش به فلسفه؟»
کاراکترهای رمان به تدریج درمی یابند که ایده های انتزاعی درحقیقت به واسطهی بینظمی و پیشبینیناپذیریِ زندگی روزمره، غنا و پیچیدگی بیشتری پیدا می کنند. نظریهپردازی عاری از معنا خواهد بود اگر حقایق، مشاهدات و آزمایش های انجام شده در واقعیت را نادیده بگیرد. رمان به این ترتیب نشان میدهد که توجه به واقعیت و «تجربه زیسته»، ضرورتی انکارناپذیر در قلمرو علم است.
فقط یک چشم زیبایش بر جا ماند تا به آسمان آبی چشم بدوزد. در آن نگاه خیره هیچ دردی به چشم نمی خورد، بلکه فقط ازخودگذشتگی و اشتیاق در آن متبلور بود. با این وصف، این دختر در مقایسه با دیگران، خوششانستر بود. حداقل هنگام مرگ با این شور و حرارت که خود را فدای عقیدهای کرده است، جان داد. در پکن، درگیری هایی مانند این همهجا شعلهور بود و به شدت ادامه داشت. شبیه به تعداد زیادی سیپییو کامپیوتر که هماهنگ با هم کار می کنند، خروجی آن ها در ترکیب با یکدیگر، منجر به انقلاب فرهنگی شد. سیلاب جنون، شهر را در خود فرو برد و به هر سوراخ و سنبهای نفوذ کرد.—از کتاب «سه جرم کیهانی» اثر «لیو سیشین»

تاریخ
کاراکترها در رمان «سه جرم کیهانی» امید دارند تا به مسیر پیشروی تاریخ، شکل و جهت دهند. چین، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی—سه ابرقدرت دوران «جنگ سرد»—می خواهند ثابت کنند که فقط خودشان «قهرمانان تاریخ» هستند. از همان ابتدا، بخشی از انگیزهی آن ها برای جستوجوی بیگانگان این است که گروهی بیطرف را بیابند که این دیدگاه را تأیید کند.
اما حتی موجودات فرازمینی نیز از میل به داشتن نوعی «میراث» و تأثیرگذاری بر تاریخ مصون نیستند—میلی که رمان نشان می دهد به معنای واقعی کلمه، جهانشمول است. به عنوان نمونه، موجودی در سیاره «تریسولاریس»، به شکلی وسواسگونه به این فرصت فکر می کند که «درخششی به زندگی ناچیز خود ببخشد.» اما در حالی که انسان های عادی، رهبران سیاسی، و موجودات فرازمینی همگی می خواهند تأثیری بر مسیر پیشروی تاریخ بگذارند، هیچ کدام نمی توانند پیشبینی کنند تلاششان برای شکل و جهت بخشیدن به جهان، در واقعیت چگونه رقم خواهد خورد و چه پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت.
اگرچه رمان «سه جرم کیهانی» به کاوش در این نیاز و میل عمیق به خلق «میراث» می پردازد، به شکل همزمان نشان می دهد که هرچند ممکن است بر مسیر تاریخ تأثیر گذاشت، اما لزوما نمی توان آن را کنترل کرد.