بامزه، عجیب و گزنده.
با داستان هایی مسحورکننده.
چاک پالانیک، یکی از شگفت آورترین نویسندگان عصر ماست.
هر فردی قدم پیش می گذارد تا دست کسی را بگیرد که دست کسی را گرفته؛ آن فرد هم دست کس دیگری را گرفته که آن کس دست دایی ام را گرفته و دایی ام دست من را گرفته است. این حادثه واقعا اتفاق می افتد. شاید کلیشه ای به نظر برسد. اما دلیلش این است که کلمات باعث می شوند هر چیزی که حقیقت دارد کهنه و پیش پا افتاده به نظر برسد. چون کلمات همیشه چیزی را که سعی داری بگویی خراب می کنند.
به او گفته بودند استعداد دارد. این کلمه برای جوان ترها مثل هرویین بود. استعداد.
این شاید بهترین چیزی بود که هر نسلی می توانست به آن برسد: به وجود آوردن فساد مخصوص به خودشان.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
اولین قانون باشگاه مشت زنی این است که نباید درباره ی باشگاه مشت زنی با کسی حرفی زد. قانون دوم هم همین است. ولی ما قانون شکنی می کنیم و درباره ی «باشگاه مشت زنی» با شما حرف می زنیم.
تماس سرد اثر چاک پالانیک واقعاً حس سرد و عجیب و مالیخولیایی داشتم نسبت به این کتابش. هرچند برخی از داستانهایش ترجمه نشدند چون نمیشد سانسورشان کرد! برای همین اصلا ترجمه نشدند. /// بعدش هم خیلی به مسیحیت و یهودیت نقدهای تند و در لفافه وارد میکرد و شوخیهای زشت و توهینهای غیرمستقیم به آنها میداد. که اگر منـع نویسنده چنین کاری با اسلام میکردم، کل مسلمانان دنیا دنبال من میدویدند تا تکهتکهام کنند و... /// اما در جز جز کتاب، جاهایی هم چیزهای خوبی دیدم. در پایان باید بگم که از کتاب خوشم آمد و از خواندنش پشیمان نشدم.
کتاب 12 تا داستان کوتاه داره که 3 تا از اونا خوبه ولی بقیشون نه درکل ارزش خوندن زیادی نداره