کتاب پیر زن کرچ

La vieille femme qui couve
کد کتاب : 14739
مترجم :
شابک : 978-6009753062
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 108
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب پیر زن کرچ اثر تادئوش روژه ویچ

نمایشنامه ای که تصویری از زمین امروز ما به دست می دهد، زمینی آشفته و پر هرج و مرج که در آن اثری از سلسله مراتب های ارزشمند به چشم نمی آید. دنیایی که کثیفی آن را فرا گرفته و هیچ کس برای زدودن بدی ها تلاشی نمی کند بلکه همگان با زباله ای که از زندگی شان سرازیر است روزگار می گذرانند. این کتاب علاوه بر نمایشنامه پیرزن کرچ، متنی از سخنرانی نویسنده، مصاحبه ای با او، نمونه ای از اشعارش و… را در خود جای داده است.

زمین انحصارگر و لجوج است، ما این را فراموش کرده ایم. مادر-زمین، فرزندانش را می بلعد. زمین-مادر، بسیار نیرومند است؛ زمین نیرویی بی نظم و مصیبت بار و پر هرج و مرج دارد! در تاریخ مذاهب، آئین‍ های وابسته به نیروهای زمینی فراوانی وجود داشته است که اغلب، نیازمند قربانی انسانی و مستلزم انجام مراسم جادوی (سیاه) بوده اند. نیروهای زمینی، آشکار، اما سخت و هولناک اند و هزاران سال به دارازا کشیده تا انسان موفق شده، برخی از آن ها را رام کند و به اختیار خود درآورد. با این وجود، آئین های کهنسال بسیار، و نیروهای جادویی فراوان، همچنان، ناشناخته باقی مانده اند؛ آئین های مرتبط با (باکره ی سیاه) از آن جمله است که در آن، نیروهای زمینی، گوش به فرمان و وفادار صادق عالم ماوراء باقی مانده اند. قدرت سهمگینی که از دل زمین بر می کشد و به بیرون فوران می کند، مطیع و فرمانبردار سلسله مراتبی از نیروهای ماورائی و الهه ها و فرشتگان است. نمایشنامه (پیرزن کرچ) تصویری از این نیروی آشفته، بی نظم، و پر هرج و مرج زمین امروز ما به دست می دهد و...

کتاب پیر زن کرچ

تادئوش روژه ویچ
تادئوش روژه‌ویچ، شاعر، رماننویس، نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس معاصر لهستانی در سال ۱۹۲۱ در شهر رادومسک به دنیا آمد و در ۲۴ آوریل ۲۰۱۴ درگذشت. روژه‌ویچ در کشور خود با ۲۰ عنوان کتاب شعر منتشر شده، بیشتر به عنوان یک شاعر معروف است تا نمایشنامه‌نویس. وی بارها نیز از سوی آکادمی سوئد به عنوان کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبیات معرفی شد.
قسمت هایی از کتاب پیر زن کرچ (لذت متن)
مرد نابینا می دونی دخترم، گفتن قصه ش خیلی طول می کشه؛ ما دیگه وقتی برای قصه گوئی نداریم. باید آدم برفی رو درست کنیم. دختر دوم یه زمانی، مردم برای همدیگه قصه و داستان های پایان ناپذیر، تعریف می کردن؛ ولی حالا، همه عجله دارن، کسی قصه تعریف نمی کنه. ولی ما دخترها خیلی دوست داریم قصه گوش بدیم… من خیلی علاقه مند شدم که درباره ی این قابلمه ی آبی بهم توضیح بدین… آبی، شاید به سن و سال من نیاد؛ ولی من خیلی دوست دارم بفهمم، شما برای چی این رنگ رو انتخاب کردین؟ مرد نابینا من این کشور کوچک بی طرف رو دوست دارم. بعد از جنگ اینجا ساکن شدم. این دریاچه و انعکاس تصویر قله های پر از برف تو آب هاش رو، دوست دارم… با خودم یه “دونه” به ارمغان آورده بودم، یه دونه ی بذر. کنار یه جویبار کاشتمش. و حالا که شده درخت، می تونیم زیر سایه ش استراحت کنیم. یه درخت کاجه. من این درختای کاج رو خیلی دوست دارم. دو نفر رفتگر در حالیکه یک گاری پر از کاغذ و مدارک و زباله را هل می دهند، وارد می شوند. آنها با دست ها یا با بیل هاشان مشغول خالی کردن بار گاری می شوند؛ پشته ای از روزنامه های کهنه، کتاب ها، فرهنگ نامه ها، مجله ها، پارچه کهنه ها، قطعات فرسوده ی ماشین ها، بطری ها، حیوانات و همچنین آدم ها: پیرها، زن ها، بچه ها و نیز افراد زنده و مانکن ها را، تخلیه می کنند…