کتاب آن سوی مرگ

Beyond death
کد کتاب : 111292
شابک : ‭978-6004412049 ‬‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 352
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 80
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

آن سوی مرگ (شومیز)
Beyond Death
کد کتاب : 30674
شابک : 978-6001183614
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 352
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 87
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

آن سوی مرگ (زرکوب)
Beyond death
کد کتاب : 16493
شابک : 978-6000498184
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 352
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 46
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب آن سوی مرگ (زرکوب) اثر جمال صادقی

«آن سوی مرگ» کتابی است نوشته ی جمال صادقی که تلاش می کند از طریق مصاحبه با افرادی که ادعا دارند که مرگ را دیده و تجربه کرده اند این حس و این تجربه ی پیچیده و ماورایی را به خوانندگان ارائه کند. جمال صادقی سال ها پیش از نگارش این کتاب به همرا دوست و همکار خود محمدحسین حاجی ده آبادی سفرهایی با اهداف انسان شناسی به شهرها و روستا های مختلف کشور انجام داده بود و در همان دوره با کسانی که ادعای تجربه ی مرگ و بازگشت دوباره به زندگی را داشته اند روبرو شده است و اکنون سال ها بعد از این اتفاق تصمیم گرفته که این تجربه های پیچیده و غریب را در اثری روایت کند.کتاب در سه بخش و هر بخش به یک خاطره اختصاص دارد که به صورت مصاحبه روایت می شود.

کتاب آن سوی مرگ (زرکوب)

دسته بندی های کتاب آن سوی مرگ (زرکوب)
قسمت هایی از کتاب آن سوی مرگ (زرکوب) (لذت متن)
_ سحر، می خواهم بدانم واکنش تو،،، واکنش وجود اثیری تو در برابر جسم بی جانت چه بود؟ وقتی کالبدت را دیدی چه فکری کردی؟ -خوب، ابتدا، حسابی گیج شدم. مرتب از خودم می پرسیدم: “اگر او من هستم؛ پس من (منی که در بالا قرار دارم) کی هستم؟!” _ چه وضعیت عجیبی! تو داشتی با چشمانی دیگر، جسمت را نگاه می کردی. ـ بله. و احساس می کردم به دو نفر تبدیل شده ام. یکی از دو وجودم روی تخت بیمارستان است و دیگری در بالا. و فکر می کردم چه طور چنین چیزی ممکن است! عاقبت، به یک جواب منطقی رسیدم:” فقط در یک صورت، چنین چیزی ممکن است: این که مرده باشم.” همان وقت، عمیقا درک کردم که مرده ام. ـ با درک این موضوع، خیلی وحشت کردی؟ ـ وحشت نکردم. خیلی هم خوشحال شدم. ـ خوشحال؟ ـ خوشحال. چون فهمیدم که هنوز وجود دارم، هنوز زنده ام؛ هرچند به شکلی دیگر. چون فهمیدم که هنوز از قوه بینایی، شنوایی و بویایی برخوردار هستم، هرچند کالبد مادی نداشتم.،،،، علاوه بر این، دریافتم که مرگ، چیز خوبی است. حداقل برای من خیلی خوب بود. به سه دلیل: یکی این که از آن دردهای شدید نجات پیدا کرده بودم. (به قدری دور از درد، هر دردی، بودم که نمی توانم شرح دهم.) دلیل دیگر، آرامش عجیبی بود که داشتم.،،، و دلیل آخر: حظ زیادی که به خاطر بی وزنی نصیبم شده بود. در آن حالت، خیلی سبک و خیلی آزاد بودم.